روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

هنر -داستان-قرآن(40)

3-1-طرح ،موضوع و مایة داستان های قرآنی

3-1-1- طرح:

قبلاًباید این نکته را یاد آوری کنم که،داستان های قران را باید از خود قرآن و منابع موثق و روایات مورد تأیید اخذ کرد . نه از  روایت های مجهول الهویه  و یا بافته های تورات تحریف شده و یا داستان های هندی ویا از نظرات خاور شناسان و مستشرقین مغرض ! تا حقیقتِ کار دست آید و سازنده باشد.

در مورد وجود طرح در داستان های قرآن آقای حسینی  می گوید:

«ملاک فنی داستان های قرآن همان طرح پی گیرانه و هدفمندانة ماجراست . یعنی اگر قرآن ماجرای رخ داده در زمان گذشته را همراه با نوعی پی گیری وتوالی روایت می کند؛به گونه ای که احساس کنیم آن ماجرا به خودی خود مورد نظر قرآن است ،(مثل :طرح قصة اصحاب فیل) و گرنه گزارش در مورد یک گفت وگو ویا شخصیّت ویا یک ماجرا (بدون طرح وبرنامه) لزوماً یک قصّه نمی شود،( مانند مطلب سورة روم :غلِبت الرّوم )که صرفاً یک گزارش تاریخی به حساب می آید. وازآن طرح واثر هدفمندانةهنری وچینش منظم ومتوالی ورویدادها که در قصّه اصحاب فیل انجام شده ،  اثری نیست.

 یعنی قصّه های قرآن ، یک بیان اعجازین والقاءنظم خاصی به واقعپّت های بر گزیدة از تاریخ می دهند، که خواننده احساس می کند رویدادها و آدمها نزد او حضور دارند ، وبا او سخن می گویند، ودر اواحساس برمی انگیزانند، و بال به بالِ رویدادها و شخصیّت های قصّه پروازش می دهند.

همچنین نوع شروع و خاتمة داستان و تصاویر عرضه شده، وارائة نما های مختلف و فضای خالی بین پلان ها ، همگی بیانگر وجود طرح دقیق و شگرف در داستان های قرآن می باشد.« 1

    3-1-2-موضوع:

همان طوری که قبلاً بیان شد،با تابیدن یک اندیشه مرکزی به ذهن نویسنده موضوع شکل می گیرد.که  این اندیشه مرکزی (مضمون) با دیدن یک رویداد یا صحنه ای یا شنیدن سخنی و یا خواندن مطلبی و خلاصه با حس درونی یا بیرونی چیز قابل توجّهی ممکن است بوجود آید .

اما آیا در داستان های قرآن می شود گفت که خدا مثلاً چشمش به یک یتیم افتاد و با دیدن رنج های او، عواطفش تحریک شده و اندیشه اش به بار نشست و حاصل این کار مثلاً سورة ماعون یا سورة والضحّی شد؟ !

 خدایی که بر همة احوالات بشر چه انها که پیش آمده و چه آنهاکه پیش نیامده آگاهی تام دارد ، و همچنین خدایی که تأثیر پذیری او از حادثه برایش معنی ندارد، بنا بر این آیا موضوع داستان های قرآن چگونه است  ؟

برای درک این موضوع باید به قرآن توجه کرد.  بعنوان مثال  یک توجة عمیقی بفرمایید روی سورة الشمس:

« بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏

(وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها)1  (وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها)2 (وَ النَّهارِ إِذا جَلاّها)3   (وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها)4 (وَ السَّماءِ وَ ما بَناها) 5   ( وَ اْلأَرْضِ وَ ما طَحاها)6 (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها) 7(فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها)8 (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها)9  (وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها)10 (کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها) 11  (إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها)12

 (فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللّهِ ناقَةَ اللّهِ وَ سُقْیاها)13 (فَکَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَیْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوّاها)14  (وَ لا یَخافُ عُقْباها)15

 به نام خداوند رحمتگر مهربان‏ ،    سوگند به خورشید و تابندگى‏اش‏،

سوگند به مه چون پى [خورشید] رود.  سوگند به روز چون [زمین را] روشن گرداند،       سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد،    سوگند به آسمان و آن کس که آن را برافراشت‏،

 سوگند به زمین و آن کس که آن را گسترد،   سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد؛سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏اش را به آن الهام کرد،  که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، و هر که آلوده‏اش ساخت‏، قطعاً درباخت‏ .

[قوم‏] ثمود به سبب طغیان خود به تکذیب پرداختند.  آنگاه که شقى‏ترینشان بر[پا] خاست‏. پس فرستاده خدا به آنان گفت‏:

»زنهار! ماده‏شتر خدا و [نوبت‏] آب‏خوردنش را [حرمت نهید] و[لى‏] دروغزنش خواندند و آن [ماده‏شتر] را پى کردند، و پروردگارشان به [سزاى‏] گناهشان بر سرشان عذاب آورد و آنان را با خاک یکسان کرد و از پیامد کار خویش‏، بیمى به خود راه نداد.«

آیا در این سوره ،موضوع کدام است؟مضمون آن چیست؟ مایة داستانی اش از کجا آمده است؟

 آیا اندیشه شما در این سوره گم نمی شود ! آیا چیزی از ارکان زندگی اجتماعی و فردی بشر هست که در این سوره نادیده گرفته شده باشد ؟و آیا از هدایت چیزی کم دارد؟ آیا همة اصول بلاغت در آن موجود نیست؟آیا مقدمه پردازی آن نظیر دارد ؟ متن پیام چطور ! نتیجة آن چگونه تو را بدون اینکه حالیّت شود می رباید، وهمچون ابر رحمت تسخیرت می کند وقلبت را با شبنم عشق به بار می نشاند و اندیشه ات را بارورتر !

آیا این همان معجزه و کار خدایی و رحمت واسعه ی الهی نیست ؟ آیا نباید سر تسلیم در برابر این سوره فرود آورده ودست بر روی آیات آن کشیده وبه سر و صورت بمالیم تا تبرک شویم ؟

آیا کلمه (فعقروها) در این سوره اشاره به همة (پی کرده های) تاریخِ گذشتة ما نبوده وبه آینده نظر ندارد ؟ !

آیا پنج آیة آخرسوره نتیجة تأیید شده ی ده(10) آیة اصولی وکلّی اوّل سوره نیست؟

آیا کلّ رویدادها و جریانات تاریخ و اجتماع بشر و سنت های حاکم بر آن در این سوره لحاظ نشده ؟  !

 شما بنگرید به آیات ِسورة العلق که می فرماید:   

   «(کَلاّ إِنَّ اْلإِنْسانَ لَیَطْغى‏)6  (أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‏)7

  حقاً که انسان سرکشى مى‏کند،  همین که خود را بى‏نیاز پندارد.»

 این دو آیه که سنت قطعی حاکم بر اجتماع بشری را بیان می کند، آیا مایه ی هزاران داستان نمی تواند باشد ؟ و یا موضوعاتی از این قبیل که در قرآن فراوان است ،بعنوان  مثال:

  حاکمیت پدران و سنّت های پیشین ، استواری و پایداری مؤمنین ، خوش بینی وامید پیامبران نسبت به آینده ، و... ، آیا هر کدام نمی تواند مایة صد ها داستان شوند ؟ بنابراین  باید گفت :

 « موضوعات داستانهای بشری را اگر دقیقاً توجه کنیم،یک جزء نا هماهنگ در شاکله ی حقیقت زندگی بشر می باشند وبا توجه به اینکه از خیلی از  علت های مؤثر در کار غافل هستند ، از   هماهنگ کردن آن با سیر شگفت انگیز اجتماع بشری هم ناتوان بوده،چرا که این مهم هنر هر کسی نیست .» 

 در نتیجه موضوعِ حقیقی وصادق فقط موضوعات قرآنی می باشند که در همه ی موارد مورد نیاز یک اجتماع بشری گسترش و سیطره دارند .



1 .همان،ص 37

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.