روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

داستان-هنر-قرآن(39)

2-4- منبع اخذ داستان های قرآن:

ببینیم ریشه این تهمت که می گویند :

قصّه های قرآن از منبع خارجی ویا مثلاً از تورات وانجیل اخذ شده اند ،چیست ؟ ما ابتدانظر کار شناسانه ی آقای حسینی  را سپس نظر دکتر خلف الله و آنگاه  نظر گلدزیهر(آن خاور شناس مغرض) را ،وبعد از آن  سخن آقای مصطفی زمانی را می آوریم  ، ودر پایان هم یک جمع بندی  (آزاد)توسط اینجانب ارائه می شود.

آقای حسینی در مورد ریشه داستان های قرآنی می فرماید:

«روشن است که سرمایه ی دانشی مردم جزیرةالعرب فراهم آمده از اقوال و تعالیم دانشوران یهودی و مسیحی وصاحبان کتب اخبار پیشین بوده است.آنان نیز ،خود،نسخه هائی از تورات وانجیل وخبر نامه های روزگاران پیش را در اختیارداشتندوبرپایة آنهاسخن می گفتند.

در این میان ،آزمندی ودنیا خواهی واستکبار  سبب شد که آن عالمان هم همه ی حقایق موجود در آن کتب را برای مردم بازنگویند ،هم مطالب باز گفته را به سود اغراض خویش تحریف کنند،

وهم اصولاً در طول زمان اصل آن کتاب ها رادچار دگر گونی وتبدیل وحذف و اضافه سازند. با این سه روش دیگر امیدی نبود که آنچه این عالمان می گویند حقیقت محض باشد.

شواهد تاریخی نشان می دهند که تنها گروهی اندک از این دانشوران جرأت یافتند حق را برای مردم باز گویند.مثلاً تنها چند راهب حق پژوه بودند که ظهور محمّد (ص)را بشارت  و خبر دادند، در حالی که به تصریح قرآن ،این رویداد عظیم در همه ی  کتب پیشین پیش بینی شده بود.از این گذشته وجود اختلاف های بسیار در نقل وقایع  تاریخی نشان می دهدکه این دانشوران بر پایة آراء واغراض خود ونیز زیر نفوذ احزاب ونحله های آن عصر ،بخشی از مطالب را به لوث تحریف می آلودند.

وگر نه چگونه ممکن است از متونی واحد چنان اقوال گونه گونی بر خیزد؟

 به این ترتیب ،بایدپذیرفت که عناصر اصلی قصّه های قران درهمان مجموعه هایی ریشه داشت که پایةدانش مردم آن روز بود، همچون تورات وانجیل و خبرنامه های پیشین.  

امّا قرآن نه تنها موّاد آن ها رادستمایه قرار نداد،بلکه  بارها تصریح کرد تنها حقِّ ناب را در قصّه های خویش راه می دهد وساخته هاوپرداخته های احبار و عالمان یهود ورا وقعی نمی نهد:

«( اِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصص الْحَقُّ )/62آل عمران

« آرى‏، داستان درست [مسیح‏] همین است‏»

(تِلْک ءَایَت اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْک بِالْحَقّ‏ِ  وَ إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسلِینَ‏)252/بقره

« این‏[ها] آیات خداست که ما آن را بحق بر تو مى‏خوانیم‏، و به راستى تو از جمله پیامبرانى»

(لَقَدْ کانَ فى قَصصِهِمْ عِبرَةٌ لأُولى الأَلْبَبِ  مَا کانَ حَدِیثاً یُفْترَى وَ لَکن تَصدِیقَ الَّذِى بَینَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کلّ‏ِ شىْ‏ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏)111/یوسف

« به راستى در سرگذشت آنان‏، براى خردمندان عبرتى است‏. سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتابهایى‏] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و براى مردمى که ایمان مى‏آورند رهنمود و رحمتى است »

(قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى یَعْلَمُ السرَّ فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ  إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَّحِیماً)6/فرقان

 «بگو: آن را کسى نازل ساخته است که راز نهان  را در آسمانها و زمین مى‏داند، و هموست که همواره آمرزنده مهربان است‏. »

در این نمونه ها که به طور خاص در با ره ی قصّه های قرآنند، اشارات روشنگری است به این حقیقت که قرآن عناصر قصه هایش را برپایة تصدیق و و باور داشت همان کتب پیشین اخذ کرده است .  

امّا کتب حقیقی و ناب و پیراسته از با طل و خرافه ؛زیرا آنچه قرآن آورده قصه های حق است و افترا پذیر نیست و از سوی خداوندی است که سرِّ آسمان هاوزمین را می داند..

از این ها فراتر ،حتّی روش قصّه گویی قرآن نیز منحصر به فرد است ،این رادر پاسخ کسانی می گوییم که نفس وجود قصّه در قرآن را مأخوذ از تورات وشمرده اند.

قرآن تفصیل و تطویل توراتی  قصه هایش را به یک سو نهاده،زیرا شیوة بلاغی و اعجازین قصه گویی را به تناسب اهدافش در نظر داشته است .ازسوی دیگر ،ترتیب زمانی و چینش بر اساس تقدّم وتأخّر وقایع که بنیان قصه های تورات بر آن نهاده شده ،هرگز در قصه های قرآن مورد نظر نبوده است». [1]

آقای حسینی از قول دکتر خلف الله  می نویسد:

« رعایت مقتضای حال و اصول هنری ِادبی ایجادمی کند ،که قرآن قصه های خوش را بر پایةاساطیر یهودیان و  ا ستوار سازد!

ویا اینکه  برخی از جلوه های آزادی که اُدبا  برای خود قائل می شوند ،در قرآن یافت می شود؛یعنی قرآ ن با عمد وعنایت به سوی این آزادی گرویده است!

ودر نهایت نتیجه می گیرد که قرآن نمی خواهد حکایات تاریخی را بیان کند ،بلکه برآن است تا گفته های یهودیان را باز گوید!خواه با واقعیت سازگار باشد و خواه نباشد! از این رو هیچ اعتراضی به این قصه وارد نیست که چرا با واقعیت سازگاری ندارد،زیرا اصولاً در قصه قرآنی بیان واقعیت مقصود نیست !» [2]

می بینید که سخن دکتر خلف الله،چقدربه عقیدة (گلد زیهر ) نزدیک است که در کتابش  می گوید:

«آنچه محمد آورده،بویژه مطالب مربوط به آخرت چیزی نسیت جز موّاداقتباس شده از خارج . وی  این موّاد را از تاریخ عهد قدیم و قصه های پیامبران پیشین فراهم ساخت.

 پس تعالیم او فقط آمیخته ای است منتخب از معارف و عقاید دینی که وی می شناخت یا از رهگذر ارتباط با یهودیان و مسیحیان و دیگران فرادست آورده بود؛ همان معارف وعقایدی که سخت از آنها اثر پذیرفته بود و احساس می کرد که می تواند به وسیله آن ها عاطفه دینی حقیقی را در میان مردمش بر انگیزاند .»  [3]

(به قول آقای حسینی):

« پایه استدلال دکتر خلف الله با گلد زیهر یکی است زیرا دکتر خلف الله عقیده دارد که :«در روزگار پیامبر ،یهودیان مرجعه علمی قریش بودند و سخن آنها معیار علمیّت و صدق قضایای تاریخی قلمداد می شده است .

از این رو پیامبر وظیفه داشته تا دانش یهودیان را فرا گیرد !و در پاسخ دهی به قریش از آ ن بهره گیرد.که اگر چنین نمی کرد سخنش مقبولیت نمی یافت !

در ادبیات و هنر ،رعایت مقتصای حال و توجه به نیاز مخاطب و خاستگاه های ذهنی او از اصول پذیرفته و مسلّم است . پس قرآ ن در پایه بندی به همین اصل مهم ، دانش توراتی را منبع قصه های خویش ساخته است. ! ؟»[4]

امّا از تأمل در آیات سورة کهف که می فرماید :

«(  نحْنُ نَقُص عَلَیْک نَبَأَهُم بِالْحَقّ‏ِ  إِنهُمْ فِتْیَةٌ ءَامَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَهُمْ هُدًى‏)13

(وَ رَبَطنَا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ لَن نَّدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلَهاً  لَّقَدْ قُلْنَا إِذاً شططاً)14   (هَؤُلاءِ قَوْمُنَا اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً  لَّوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسلْطنِ بَینٍ  فَمَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ کَذِباً)15 (وَ إِذِ اعْتزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ فَأْوُا إِلى الْکَهْفِ یَنشرْ لَکمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَ یُهَیئْ لَکم مِّنْ أَمْرِکم مِّرْفَقاً)16 (وَ تَرَى الشمْس إِذَا طلَعَت تَّزَوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَات الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضهُمْ ذَات الشمَالِ وَ هُمْ فى فَجْوَةٍ مِّنْهُ  ذَلِک مِنْ ءَایَتِ اللَّهِ  مَن یهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ  وَ مَن یُضلِلْ فَلَن تجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِداً)17 (وَ تحْسبهُمْ أَیْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ  وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَات الْیَمِینِ وَ ذَات الشمَالِ  وَ کلْبُهُم بَسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ  لَوِ اطلَعْت عَلَیهِمْ لَوَلَّیْت مِنْهُمْ فِرَاراً وَ لَمُلِئْت مِنهُمْ رُعْباً)18 (وَ کذَلِک بَعَثْنَهُمْ لِیَتَساءَلُوا بَیْنهُمْ  قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ کمْ لَبِثْتُمْ  قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْض یَوْمٍ  قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظرْ أَیهَا أَزْکى طعَاماً فَلْیَأْتِکم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَ لْیَتَلَطف وَ لا یُشعِرَنَّ بِکمْ أَحَداً)19 (إِنهُمْ إِن یَظهَرُوا عَلَیْکمْ یَرْجُمُوکمْ أَوْ یُعِیدُوکمْ فى مِلَّتِهِمْ وَ لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً)20 (وَ کذَلِک أَعْثرْنَا عَلَیهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ الساعَةَ لا رَیْب فِیهَا إِذْ یَتَنَزَعُونَ بَیْنهُمْ أَمْرَهُمْ  فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیهِم بُنْیَناً  رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ  قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَّسجِداً)21 (سیَقُولُونَ ثَلَثَةٌ رَّابِعُهُمْ کلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسةٌ سادِسهُمْ کلْبهُمْ رَجْمَا بِالْغَیْبِ  وَ یَقُولُونَ سبْعَةٌ وَ ثَامِنهُمْ کلْبهُمْ  قُل رَّبى أَعْلَمُ بِعِدَّتهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلا قَلِیلٌ  فَلا تُمَارِ فِیهِمْ إِلا مِرَاءً ظهِراً وَ لا تَستَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَداً)22  (وَ لا تَقُولَنَّ لِشاى‏ءٍ إِنى فَاعِلٌ ذَلِک غَداً)23  (إِلا أَن یَشاءَ اللَّهُ  وَ اذْکُر رَّبَّک إِذَا نَسِیت وَ قُلْ عَسى أَن یهْدِیَنِ رَبى لأَقْرَب مِنْ هَذَا رَشداً)24  (وَ لَبِثُوا فى کَهْفِهِمْ ثَلَث مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسعاً)  (قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا  لَهُ غَیْب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ  أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسمِعْ  مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلىّ‏ٍ وَ لا یُشرِک فى حُکْمِهِ أَحَداً) 26  (وَ اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَیْک مِن کتَابِ رَبِّک  لا مُبَدِّلَ لِکلِمَتِهِ وَ لَن تجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً)27/کهف

ترجمه آیات:« ما خبرشان را بر تو درست حکایت مى‏کنیم‏:

 آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم‏ و دلهایشان را استوار گردانیدیم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک‏] برخاستند و گفتند:

«پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است‏. جز او هرگز معبودى را نخواهیم خواند، که در این صورت قطعاً ناصواب گفته‏ایم‏. این قوم ما  که جز او معبودانى اختیار کرده‏اند. چرا بر [حقّانیّت‏]آنها برهانى آشکار نمى‏آورند؟  

 پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد. و چون از آنها و از آنچه که جز خدا مى‏پرستند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در کارتان گشایشى فراهم سازد.

 و آفتاب را مى‏بینى که چون برمى‏آید، از غارشان به سمت راست مایل است‏، و چون فرو مى‏شود از سمت چپ دامن برمى‏چیند، در حالى که آنان در جایى فراخ از آن [غار قرار گرفته‏]اند. این از نشانه‏هاى [قدرت‏] خداست‏. خدا هر که را راهنمایى کند او راه‏یافته است  وهرکه را گمراه گذارد، هرگز براى او یارى راهبر نخواهى یافت‏. و مى‏پندارى که ایشان بیدارند، در حالى که خفته‏اند و آنها را به پهلوى راست و چپ مى‏

گردانیم‏، و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز کرده [بود] .  اگر بر حال آنان اطلاع مى‏یافتى‏، گریزان شده ،روى از آنها برمى‏تافتی  و از [مشاهده‏] آنها آکنده از بیم  می شدی.

 و این چنین بیدارشان کردیم‏، تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند. گوینده‏اى از آنان گفت‏: «چقدر مانده‏اید؟» گفتند:

«روزى یا پاره‏اى از روز را مانده‏ایم‏.»

[سرانجام] گفتند: «پروردگارتان به آنچه مانده‏اید داناتر است‏، اینک یکى از خودتان را با این پول  بفرستید، تا ببیند کدام یک از غذاهاى آن پاکیزه‏تر است و از آن‏، غذایى برایتان بیاورد، و باید زیرکى به خرج دهد و هیچ کس را از[حال‏] شما آگاه نگرداند چرا که اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان مى‏کنند یا شما را به کیش خود بازمى‏گردانند، و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهید دید. »

 و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن‏] قیامت هیچ شکى نیست‏.

 هنگامى که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع مى‏کردند، پس (عدهای) گفتند:

«بر روى آنها ساختمانى بنا کنید، پروردگارشان به [حال‏ آنها]داناتر است‏.»[سرانجام‏]کسانى که بر کارشان غلبه یافتند گفتند:

«حتماً بر ایشان مسجدی بنا خواهیم کرد.»  به زودى خواهند گفت‏: «سه تن بودند [و] چهارمین آنها سگشان بود.» و مى‏گویند: «پنج تن بودند [و] ششمین آنها سگشان بود.»تیر در تاریکى مى‏اندازند! و [عده‏اى‏] مى‏گویند: «هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود» بگو:

 «پروردگارم به شماره آنها آگاه‏تر است‏و [کسى شماره‏]آنهارا نمى‏داند.»

 پس در باره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو.  

و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد. مگر آنکه خدا بخواهد، و چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو: «امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است‏، هدایت کند.»

  و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نه سال [نیز بر آن‏] افزودند.  بگو: «خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است‏. نهان آسمانها و زمین به او اختصاص دارد. وه‏! چه بینا و شنواست.  براى آنان یاورى جز او نیست و هیچ کس را در فرمانروایى خود شریک نمى‏گیرد،«

و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان‏. کلمات او را تغییردهنده‏اى نیست‏، و جز او هرگز پناهى نخواهى یافت.«

لذا مشخص می شود که بین مشیِ این آیات با آنچه در تورات وانجیل آمده است زمین تا آسمان تفاوت است. قرآن بر خلاف تورات از پرداختن به جنبه هائی چون زمان ومکانِ دقیق قصّه ی اصحاب کهف وتعداد افرادِ آن که پیام تربیتی قصّه را کم رنگ می کند ،خود داری کرده است. این نادیده انگاری عامدانه در همه ی موارد مشابه جریان دارد.

امّا اگر پای نصیحت وخیری در کار باشد ،قرآن با تانّی وتأمل پاسخ می دهد.مثل آیات:

«( یَسئَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ  قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کبِیرٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکبرُ مِن نَّفْعِهِمَا  وَ یَسئَلُونَک مَا ذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ  کَذَلِک یُبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الاَیَتِ لَعَلَّکمْ تَتَفَکَّرُونَ‏)219/بقره

(فى الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ  وَ یَسئَلُونَک عَنِ الْیَتَمَى  قُلْ إِصلاحٌ لَّهُمْ خَیرٌ  وَ إِن تخَالِطوهُمْ فَإِخْوَنُکُمْ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصلِح  وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لأَعْنَتَکُمْ  إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ‏)220/بقره

(وَ لا تَنکِحُوا الْمُشرِکَتِ حَتى یُؤْمِنَّ  وَ لأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیرٌ مِّن مُّشرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ  وَ لا تُنکِحُوا الْمُشرِکِینَ حَتى یُؤْمِنُوا  وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیرٌ مِّن مُّشرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ  أُولَئک یَدْعُونَ إِلى النَّارِ  وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ  وَ یُبَینُ ءَایَتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏)221/بقره

(وَ یَسئَلُونَک عَنِ الْمَحِیضِ  قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فى الْمَحِیضِ  وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتى یَطهُرْنَ  فَإِذَا تَطهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْث أَمَرَکُمُ اللَّهُ  إِنَّ اللَّهَ یحِب التَّوَّبِینَ وَ یحِب الْمُتَطهِّرِینَ‏)222/بقره

 « در باره شراب و قمار، از تو مى‏پرسند، بگو:

 «در آن دو،گناهى بزرک‏، و سودهایى براى مردم است‏، و[لى‏] گناهشان از سودشان بزرگتر است‏.»

و از تو مى‏پرسند: «چه چیزى انفاق کنند؟» بگو: «مازاد [بر نیازمندى خود][ را.»این گونه‏، خداوند آیات [خود را] براى شما روشن می گرداند، باشد که در [کار] دنیا و آخرت بیندیشید.

 و در باره یتیمان از تو مى‏پرسند، بگو: «به صلاح آنان کار کردن بهتر است ، و اگر با آنان همزیستى کنید، برادران [دینى‏] شما هستند. و خدا تباه کار را از درستکار بازمى‏شناسد.» و اگر خدا مى‏خواست [در این باره‏] شما را به دشوارى مى‏انداخت‏. آرى‏، خداوند توانا و حکیم است‏.

 و با زنان مشرک ازدواج مکنید، تا ایمان بیاورند. قطعاً کنیز با ایمان بهتر از زن مشرک است‏، هر چند [زیبایى‏] او شما را به شگفت آورد. و به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند.

قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد آزاد مشرک است‏، هر چند شما را به شگفت آورد. آنان [شما را] به سوى آتش فرا مى‏خوانند، و خدا به فرمان خود، [شما را] به سوى بهشت و آمرزش مى‏خواند، و آیات خود را براى مردم روشن مى‏گرداند، باشد که متذکر شوند.

 از تو در باره عادت ماهانه [زنان‏] مى‏پرسند، بگو: «آن‏، رنجى است‏. پس هنگام عادت ماهانه‏، از [آمیزش با] زنان کناره گیرى کنید، و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند. پس چون پاک شدند، از همان جا که خدا به شما فرمان داده است‏، با آنان آمیزش کنید.» خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست مى‏دارد.«

 اگرپیامبر دانسته های یهود و نصارا را برای مخاطبه با مردم خویش،دستما یه قرار می داد،چگونه قول یهود را که عزیر پسر خدا است ،قول نصارا را که مسیح پسر خداست،و قول هردو دسته را که خود را فرزندان و دوستان خدا می شمردند،1 به سختی انکار کرد و رسوایی آنان را با  صراحت فریاد نمود ؟

دیکر اینکه چرا  قرآن یهود را بدترین قوم معرفی می کند؟ !

در آخر این بحث توجه کنید به نوشته ی استاد مصطفی زمانی که می نویسد :

«قرآن کریم گر چه با تورات متداول در میان یهود، در بسیارسی از داستان ها وحوادث تاریخی اشتراک دارد ،اما تورات امروزی مجموعه ای مخلوط و مرکب از حق و باطل است و گاهی داستان انبیاء را آنچنان مشوش و پر از خرافه نقل کرده و یا آنقدر به کفر و شرک آمیخته است، که خواننده بصیر گمان نمی کند این عبارات از طرف خدای دانا بر پیامبری عظیم الشأن همچون موسی کلیم الله وحی شده باشد ! واین از جهت تحریفی است که بعد ها بر اساس اغراض و امیال در تورات انجام گرفته است. [5]

مانند:

«نسبت خلاف به حضرت داوود (ع)!و بت پرستی به حضرت ابراهیم (ع)!و ساختن گوساله به دست هارون! (ع)برای عبادت قوم و نقل بی تابی ایوب (ع)!و نسبت ظلم دادن به خداوند !و خلقت حوا از دنده چپ آدم !و بسیاری از موارد دیگر ...» [6]

که در قرآن کریم اثری از این گونه کفر و شرک و خرافه و هر نوع مطالب منافی با قدسیّت و جلال انبیاءمشاهده نمی شود و همگی مطابق با عقل و برهان بوده و با بیانی شیرین آمده است.»

«اناجیل چهار گانه و رایج امروزی نیز گاهی قداست و پاکی عیسی مسیح (ع)را آلوده اندو به این پیامبر بزرگوار الهی نسبت های نا روا داده! و به مادر او اعتقاد به خدایان متعدد و ارباب مختلف را نسبت می دهند !که هر گز با سرشت الهی انبیاءسازگار نیست و دامن پاک پیامبران از این عیوب منزه  است . «[7]

امّا قصص قرآن در این کتاب الهی به نحو  معقول ،منظم و شیرین و با لحنی پند آموز آمده است و با بیان  داستان و حدیث دیگران راه سعادت و شقاء را بر گویندگان می نمایاند .

ولذا  چنین بیانی خود دلیل حقانیت و موجب اطمینان قلب است و مطالعه این قصص به تدریج و جدان الهی و قوای معنوی انسان را بیدار و هشیار می سازد.  

در نتیجه مطالب این بخش ً رو شنگر این مطلب بود که دامنة قرآن وسیع  بوده والهی بودن  منبع ومأ خذ مطالب آن آشکاراست ومنورالفکران جدال بیهوده ای می کنند که روی این خورشید دور از دسترس را بپوشانند!



[1] .همان، ص137 به بعد

[2] . همان ص 85 به بعد

[3]  .گلد زیهر :العقیده و الشریفه فی اسلام، ترجمه محمد یو سف موسی و صفحه 12(به نقل از آقای حسینی)

[4] . همان ، پس پیامبر اسلام بر خلاف طرح صداقتش به ولی نعمتهان خود (یهود و نصاری)خیانت کرده که روح قرآن را با ضدیت تام (آن هم ا الهام از آموخته های خود آنان )با آنان قرار داده است !

1 مائده/18.

[5] جادالمولی،م،ا.، مقدمه قصّه های قرآن، ترجمه زمانی،1380.

[6]. قاموس کتاب مقدس،صفحات35،36،113و753.

[7]. انجیل یو حنّا(انجیل شریف)،فصل دوم ،صفحات254و255.