1-3-قالب و اجزای فنّی داستان
1-3-1- مو ضوع:
موضوع ، با تابیدن یک اندیشه (همان اندیشه مرکزی که به آن مضمون گفته می شود) به ذهن نویسنده، ابتداً موضوع شکل می گیرد . این اندیشه ممکن است، از دیدن کودکی رها شده در کوچه،و یا … بوجود آید.
که باید روی کاغذ آورده شود و با چیدن تکه های تجربیات زندگی خود و دیگران در کنار هم ،رویدادها و بقیه داستان را شکل دهیم .
وباید از انتخاب رویدادهای عجیب و غریب و شخصیتهای بی عیب یا پر عیب که هیچ واقعیتی را متجلی نمی کنند .وحاصل آنها فقط اشکهای احساساتی و یا نا امیدی است ،برای موضوع داستان خود داری شود.[1]
نکته :
چون بشریت دارای یک قلب مشترک هست و شادیها و غمها و نگرانیها و پیروزیها و شکست های ما به همه ی انسان ها مربوط می شود.لذاتجربیات ومسائل انسانها نیز به هم مربوط است.
که البته ما چون در زندگی کوتاه خود ،فرصت دیدن ابتدا تا انتهای زندگی اشخاص را اکثراً نداریم، لذا تکه های زندگی این و آن را به هم ربط داده، و از همین تجربیات پراکنده ،موضوع را انتخاب می کنیم .
1-3-2- فن روایت:
روایت داستان تا چه اندازه متکی به گفتن است و تا چه حد متکی بر نشان دادن ، چه موقع شخصیت های داستان را وارد می کنیم ، گذشت زمان را چگونه نشان می دهیم ، محیط زیست را چگونه و تا چه حد نشان می دهیم، روایت کردن داستان را بر عهده چه کسی می گذاریم ، بر عهده خود ما ، دیگران ، یا ظاهراً هیچ کس؟
پاسخ این سؤالات را بطور شایسته و بجا دادن یک کار هنری است . که به استعداد ، تجربه ، کار دانی ، و قریحه نویسندگی بستگی دارد .
باید پاسخ ها ی ما به سؤالات فنِ روایت ،مناسب اوضاع و احوال داستان باشد .
نکته: در داستان شکل و محتوی هر دو اهمیت دارند .یعنی در بحث ِهنر ، زیبائی و حقیقت ، شکل و محتوی ، تکنیک و موضوع ،از هم جدائی ناپذیر بوده و با تلفیق کامل آن دو با هم ،شکل ِکار معنی می یابد و محتوی حفظ می شود.
[1] . البته این گونه نظریات تحت تاثیر بیانات نویسندگان و منابع غربی که به شخص بی عیب، ایمان ندارند و افراد را مجموعه ای از خوبیها و بدیها می دانند بوده و توجه ندارند که در فرهنگ ما شخص کاملاً بی عیب (به نام معصوم) وجود دارد. و هدف داستان نویسی باید رساندن جامعه به سوی انسان کامل وبی عیب باشد.
1- شیوه و قالب بیان داستان
1-1-انواع داستان
1-1-1-:داستان کوتاه :
داستان کوتاه آن است که به صورت فشرده و ایجاز و با استفاده از بیان کنائی و
القائی ارائه می شود تا نویسنده بتواند با گفتن یک جمله ، ده ها جمله را برساند .
1 -1-2-: داستان بلند ( رُمان ) :
که طول آن نباید از پنچاه هزار کلمه کمتر باشد . در رُمان از زبان عام و
رایج در توصیف شخصیت ها و مناظر استفاده می شود .
رُمان تقریباً سنت شکن است و بر نو مایگی و ابتکار تکیه دارد و تصویری
از زندگی آداب و رسوم واقعی را ارائه می دهد .
نتیجه:
رُمان و داستان در نهایت و آخر کار جائی رسید که قرآن در ابتدا آنجا حضور
داشت یعنی واقع نمائی جریانات .
تازه اگربتوانند به این نظرشان در داستان نویسی عمل کنند!
1-2- ارکان داستان :
1-2-1- مقدمه در داستان :
مقدمه ،جهت ایجاد آمادگی، برای ورود به فضای داستان است
واین مقدمه برای داستان دوازده صفحه ای حدود شش سطر باید باشد.
در مقدمه ی داستان، شخصیتها معرفی شده و
زاویه دید نویسنده هم مشخص می شود.
و در مقدمه باید برای خواننده ایجاد رغبت شود .
وهمچنین نویسنده در مقدمه سبک و شیوة کار خود را مشخص می کند .
مقدمه باید هماهنگ با تنه داستان و نتیجه ی آن باشد .
ضمناً مقدمه می تواند وصفی یا گفتگوئی بوده یا ترکیبی از هر دو باشد .
1-2-2- تنه ی داستان :
تنه ،طولانی ترین بخش داستان است و مجموعه تلاشهای قهرمان داستان ،
برای رفع مشکل ایجاد شده در داستان است، تا به نتیجه مطلوب برسد
باید توجه داشت که نقطه ی آغازِ گره و کشمکش اصلی و همچنین آغاز بحران،
درابتدای تنه داستان می آید و باید مراحل طی شده در طول داستان
از یک نوع تعادل و هماهنگی بر خوردار باشد .
وضمناً می شود با طرح یک سؤال و یا انتظارِ حل یک مشکل درابتدای
داستان در افراد رغبت ایجاد کرد.
1-2-3 - نتیجه در داستان:
حل بحران بوجود آمده درداستان و گره گشائی از داستان را که در پایان داستان
انجام می شود نتیجه داستان گویند .
یعنی داستان هنگامی آغاز می شود که با اتفاقاتی که می افتد تعادل زندگی
به هم خورده و هنگامی تمام می شود که تعادل قبلی بدست آمده یا تعادل جدیدی
حاصل گردد که این همان نتیجه داستان است .
ضمناً باید طوری عمل کرد که خواننده خود به نتیجه برسد
و از نتیجه گیری خود لذت ببرد نه اینکه نتیجة مورد نظر خود
را مستقیماً به خواننده تحمیل کنیم !
و حتماً باید ، مقدمه و تنه و نتیجه داستان باهم هماهنگ باشند.