روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

داستان- هنر -قرآن (37)

  2-2- نظریه ی تمثیل یا اسطوره ای بودن داستانهای قرآنی!

آقای حسینی از قول دکتر خلف الله چنین می آورد :

«به اعتراف مفسران بزرگ پیشین ومعاصر  ،قصه ی تمثیلی وخیالی درقرآن یافت می شود !

قصه تمثیلی قصه ای است ادبی که ضمن یکی از تعاریف رایج جای می گیرد. یعنی اثری ادبی که نتیجه تخیل قصه گو درباب حوادثی است که قهرمانی دارند ولی حوادث منسوب به او هرگز وجود خارجی نداشته اند .  نیز می توانیم بگوییم که با عنایت به این اقوال،هیچ کس نیست که با وجود قصه تمثیلی زائیده خیال درقرآن مخالف باشد ! البته خیال جاری دراین قصه ها برخواسته از نیاز بشر وعادات بلاغی ایشان است وخداوند نیز با تکیه برهمین عادت بلاغی مخاطبان سخن گفته،  دکتر خلف الله برای اثبات سخنش اینچنین  آیات (13 تا 21 سورة یس ) را شاهد مثال می آورد:

[داستان‏] مردم آن شهرى را که رسولان بدانجا آمدند براى آنان مَثَل زن‏: آنگاه که دو تن سوى آنان فرستادیم‏، و[لى‏] آن دو را دروغزن پنداشتند، تا با [فرستاده‏] سومین [آنان را] تأیید کردیم‏، پس [رسولان‏] گفتند:

«ما به سوى شما به پیامبرى فرستاده شده‏ا یم »[ناباوران آن دیار] گفتند:

«شما جز بشرى مانند ما نیستید، و [خداى‏] رحمان چیزى نفرستاده‏، و شما جز دروغ نمى‏پردازید. گفتند: «پروردگار ما مى‏داند که ما واقعاً به سوى شما به پیامبرى فرستاده شده‏ایم‏. و بر ما [وظیفه‏اى‏] جز رسانیدن آشکار [پیام‏] نیست پاسخ دادند:

«ما [حضور] شما را به شگون بد گرفته‏ایم‏. اگر دست برندارید، سنگسارتان مى‏کنیم و قطعاً عذاب دردناکى از ما به شما خواهد رسید. [رسولان‏]گفتند:

«شومىِ شما با خود شماست‏. آیا اگر شما را پند دهند [باز کفر مى‏ورزید]؟ نه‏! بلکه شما قومى اسرافکارید و [در این میان‏] مردى از دورترین جاى شهر دوان دوان آمد، [و] گفت‏: «اى مردم‏، از این فرستادگان پیروى کنید از کسانى که پاداشى از شما نمى‏خواهند و خود [نیز] بر راه راست قرار دارند، پیروى کنید. !« 1

این برداشت کودکانة دکتر خلف الله را مقایسه کنید با بیانات نورانی استاد ما دکتر ولی الله نقی پور فر ،تا دانسته شود که چشمة جوشان معارف اهلبیتِ عصمت وطهارت چه حقایق نابی را بر روی پیروان خود متجلی می کند ؛

«از روایات برمی آید که این رسولان مورد بحث درآیه13/یس ، شاگردان حضرت عیسی (ع) بوده اند(حتی معصوم هم نبوده اند) که برای تبلیغ دین می روند. وآنجا که قرآن می فرماید:

«با سومی آنها را عزت دادیم واستوار داشتیم »منظور این است که سومی عزت الهی همراهش بوده [یعنی معجزه، یعنی همان علامت صدق دعوت را با خود داشته است]. زیرا عزت الهی غالب غیر مغلوب است وحقانیت دعوت الهی را تثبیت می کند.

(این سومی هم شمعون جد مادری امام زمان «حضرت حجه بن الحسن العسکری» می باشد که درآیه مورد بحث بعنوان جانشین حضرت عیسی (ع) یعنی پطرس  که صاحب معجزه بوده است ،آمده است .«[1]

آیا این مسائل اساسی قرآن،آنچنان تمثیلاتی است که جناب خلف الله ادعا می کند؟ باز هم در ادامه ی همان بحث دکتر خلف الله  ادعا می کند: 

«این [ کتاب] چیزی جزافسانه های پیشینیان نیست»[2]

واقعاً بجا هم پافشرده اند زیرا اگر اساطیری بودن مطالب قرآن را بپذیریم دیگر راه باز می شود که بگویند:

 قرآن ساخته وپرداخته بشر است ویا مثلاً از خرافات تورات ریشه می گیرد.؟! همانطور که تمام تهمت هایی که به پیامبر(نظیر اینکه قرآن اساطیر الاولین است) می زده اند.منظورشان رد وحیانیت قرآن بوده است!

باید گفت که بحث نماد ورمز را هم درقصه های قرآن،برای این مطرح کرده اند،که به اصطلاح نشان دهند که در قرآن هم،با مواجهه با مکاتب ادبی وهنری روزگار ما کاستی ونقصان وجود ندارد.اما باید گفت:

نماد که به معنی رمز ویا ایماء واشاره همراه با کلام ولابلای آن می باشد.درادبیات امروز به معنی بیان حقایق درپرده ی رموز نیست.امروز نماد را برخواسته از احساسات ووهمیات ورؤیاهایی می دانند که ریشه درواقعیت ندارد.لذا نماد به این معنا همیشه امری اختلافی وذوقی است که یکی مثلاً رنگ زرد را نشانه ی نفرت ودیگری نشانه ی مهر ورزی می داند.

 وثمره این نوع ادبیات رمزی ونمادجویی فردی ،هنر وادبیات سرگردان امروزی است. که هرکس با توجه به گرفتاری خویش دنبال ساختن نمادی می گردد ولذا اثر هنری امروز بیشتر رفع نیاز از نفس هنرمند است تا گره گشایی وپیام آوری وهم زبانی برای مخاطب وبا او. بنابراین خطر اینجاست که گروهی می کوشند تا قصه های قرآن وکلام الهی را با این نماد گرایی افراطی درآمیزند وقصه های قرآن را مظهر نماد ورمز نشان دهند، تا آنجا که مفسری همچون»زمخشری« درتفسیر آیه 29 فتح ؛می فرماید:

«محمد [ص‏] پیامبر خداست‏؛ و کسانى که با اویند، بر کافران‏، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود مى‏بینى‏. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامت [مشخصّه‏] آنان بر اثر سجود در چهره‏هایشان است‏.

این صفت ایشان است در تورات‏، و مثَل آنها در انجیل چون کشته‏اى است که جوانه ی خودرا برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد ، تا از [انبوهى‏] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، آمرزش و پاداش بزرگی وعده داده‏است‏.»

وتفسیر می کند که:

«این تمثیلی است که خداوند در مورد پیدایش ورشد اسلام آورده است جوانه اش را با ابوبکر برنهاد،آن جوانه را با عمر مایه بخشید،با عثمان آن را نیرو داد وبا علی بر ساقه خود استوار ساخت1[3]

توجه کنید ،اگر ما درجمله ی بالا ،جای مایه بخشیدن عمر را، با نیرو دادن عثمان عوض کنیم چه می شود؟ویا دلیلی داریم که مایه را عمر داد ونیرو را عثمان،اصلاً چرا نگوییم که مایه را رسول الله بخشید ؟جنابِ کشافِ راز!چه دلایلی براین حرفهادارند ؟!

درنتیجه  « اگر نماد گرایی به این معنا به قصه های قرآن تحمیل گردد بنیاد آن را ویران می کند،زیرا دراین صورت هرکس به میل خود تأویلی وبلکه تفسیری از مفاهیم قرآنی  ارائه می دهد.وحقایق وواقعیت های قرآنی درقصه ها قلب می شود وچنان جلوه داده می شوند که گویی هرگز رخ نداده اند.

به عنوان مثال:آدم وحوا،نماد نیروهایی خاص وبهشت آدم وحوا،نماد تمنیات نفسانی قلمداد شده ودرنتیجه دین تباه می شود.  البته مراد ما همین نماد گرایی مذموم وتأویلات بی اساس است.  

وگرنه ما هرگز با راز داشتن مفاهیم قرآنی مخالف نیستیم وصد البته خدا ائمه اطهار(ع)را برای راز گشایی قرآن قرارداده است.این کجا؟ ودل سپردن به اخبار ضعیف ومجهول الراوی واقوال شطح سازان واستنادات معما گونه صوفی مشربان کجا؟!)

وخلاصه باید گفت به طور کلی  قصه های قرآن، از معیارهای ادبی بشری پیروی نمی کند قرآن همانطور که درنقل رویدادهای تاریخی گزارشگری راستین است،اما تاریخ نگارانه هم به آنها نمی پردازد.

یعنی ضمن اینکه دربیان واقعیت های تاریخی متعهد است اما کتاب تاریخ نیست.لذا نمی شود به نظرات کسانی (نظیر امین خولی) که می گویند:

 «چون نگرش تاریخی برقرآن حاکم نیست باید قصه های قرآن را نمادین واسطوره ای وتمثیلی وگاه نیز واقعی به حساب آورد.، توجه کرد.»[4]

وباز از آنجا که مشهور است،ادبیات با اشیاء(نه همانگونه که هستند بل آنگونه که به نظر می رسند)سروکار دارند. مدار هنر هم،عاطفه واحساس مخاطب است نه عقل ولزوم منطقی، ودرشگردهای بیانی هم چون(تشبیه واستعاره وکنایه وتمثیل)اساساً لزوم عرفی درنظر است نه منطقی،وکلاً ادبیات به ویژه ادبیات داستانی،معمولاً با صورتهای ذهنی مخاطبان خود سروکار دارند.یعنی همان صورت هایی که گاه دقیقاً با حقایق تاریخی سازگاری ندارند.

لذا معیارهای قصه های قرآن با معیارهای ادبیات بشری تفاوت دارد.

واین طور نیست که بگویند:

«اگر درتمثیل سخن با منطق ادبی سازگاری داشته باشد راست است ودرست،هرچند که با واقعیت مطابق نباشد!؟»[5]



1 .حسینی،ا.، مبانی هنری قصّه های قرآن،1377،ص 105 به بعد

[1] . دکتر ولی الله نقی پور فر در کلاس درس در شرح آیات فوق .

[2] .همان.

 

[3] تفسیر کشاف،ص 341،به نقل ازکتاب آقای حسینی.

[4] . همان  ،ص131به بعد

[5] . همان  ،ص131به بعد

هنر -داستان- قرآن (36)

2-1 واقعی بودن داستان های قرآنی

بحث دیدگاه نورانی وجوانب آن درفصل یک به نحوه مفصل مطرح شد.در اینجا می پردازیم به بحث مهم دیگری که از اصول بنیادین داستانهای قرآنی می باشد.وآن بحث واقعی بودن داستانهای قرآنی است.

تفسیر نمونه دراین مورد  می نویسد:

« داستانهای ساختگی زیبا ودل انگیز بسیار است وهمیشه درمیان مردم افسانه های خیالی جالب فراوان بوده است،مباداکسی تصورکند که سرگذشت یوسف یا پیامبران که درقرآن آمده است،ازاین قبیل است. مهم این است که این سرگذشت های عبرت انگیز وتکان دهنده،همه عین واقعیت است وکمترین انحراف از واقعیت وعینیت خارجی درآن وجود ندارد،به همین دلیل تاثیر آن فوق العاده زیاد است.» [1]

 وهمچنین مصطفی زمانی در مورد واقعی بودن داستان های قرآنی می نویسد:

« قصه های قرآن برخلاف بسیاری از قصه های ادبی که عنصر خیال وحوادث پنداری نقش بسزایی درآنها دارد وهرچه این عنصر نفوذ بیشتری درساختار داشته باشد تاثیر آن درشنونده بیشتر است،درقرآن قصه ها نه تنها برواقعیت تطبیق دارند،بلکه این وقایع مهم ترین وحساس ترین وقایع تاریخی انسان ها هستند،وقایعی که هرکدام کاروان آدمی را به سو وجهت خاصی سوق داده اند وتا ابد نقش خود را برپیشانی او خواهند داشت وبرای او بیدار گر ،زنده وروشن گر خواهند ماند وقرآن از مجرای این قصص، بزرگ ترین لغزش ها ومعمول ترین انحرافات بشری را به شیوه ای بی نظیر،زیبا وجذاب به نمایش می گذارد.»[2]

 سیّد علی موسوی گرمارودی هم دراین مورد آورده است:

«درقصه های قرآن،آفرینش هنری،تنها  به نحوه ی بیان قصه ها باز می گردد ودرموضوع وتم وشخصیت پردازی وآکسیون ها واپیزودها وحادثه ها،تخیل وآفرینش ذهنی،راه اندازد. به تعبیر دیگر درقرآن آفرینش هنری بیشتر به زبان  وبیان باز می گردد نه به یک تکنیک وساختمان داستانها،

یعنی داستان تخیلی نیست که آفریده ی  هنری ذهن باشد، داستانهای قرآن درعلم خداوند وجود دارند. چنانکه می فرماید:

 ( فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنّا غائِبینَ‏)7/اعراف

«و از روى دانش به آنان گزارش خواهیم داد و ما [از احوال آنان‏] غایب نبوده‏ایم‏ »

پس بزرگترین تفاوت داستانهای قرآنی با داستانهای بشری همین بحث تخیلی بودن واقعی بودن است.بنابراین قصه های قرآن حق است  وواقع شده است.

وباید دانست حتی رئالیسم درقصه نویسی جدید به معنا واقعی بودن داستان نیست بلکه به این معنا است که شخصیت ها وفضا طوری ایجاد می شود که واقع نما باشد وبه زندگی روزمره مردم شباهت داشته باشند،نه اینکه روی داده های قصه الزاماًدرخارج اتفاق افتاده باشد!

لذا تم وتیپ واشخاص همه زائیده ی تخیل نویسنده هستند درحالی که درقرآن کریم،واقعیت ها برواقع خارجی استوار است.

گیرم به نظر من برخی از این واقعیت ها»حق«اند وبرخی »واقع« به عبارت دیگر برخی از داستانها ی قرآن رئال است وواقع ومشابه آنها درخارج شدنی است واتفاق افتادنی،وبرخی دیگر اعجاز است وجز با اراده ومشیت الهی،حتی مشابهش (به آسانی ودر شرایط عادی) انجام شدنی نیست « مثل اژدها شدن عصا».

ضمناً بخش های رئال داستان های قرآن  با داستانهای بشری تفاوت دارد زیرا رئال داستان نگاری امروز ،چنانکه پیشتر اشاره کردیم ،گزینش خلاق نویسنده از وقایعی است که یک پا درنظایر خارجی وپای دیگر درتجربه ذهنی نویسنده دارد.  درحالی که واقعیت در داستانهای قرآن صرفاً گزارش صدق وراست وقایع وحوادثی است که زمانی عیناً درخارج روی داده است.»[3]

بهاءالدین خرمشاهی نیز در این مورد چنین نظریّه می دهد:

«قصه های قرآنی همه حق وصدق وراست است ودرست است وهیچ کدام حاصل تخیل وبرساخته ذهن نیست،وبا داستانهای واقعی وواقع گرایانه بشری هم تفاوت دارد.فی المثل،درداستانهای قرآنی جزآنکه تخیل راه ندارد،اغراق واطناب وزمینه سازی زمانی ومکانی وطرح وتوطئه های ادبی ونظائر آن  نیز راه ندارد.  حتی ( به استثنای داستان یوسف)داستانهای قرآنی توالی وتسلسل ظاهری را هم ندارند»[4]

  وهمچنین منوچهر اکبرلوهم دراین رابطه نوشته است:

« از طرفی باید درنظر داشت که قصه های پیامبران با وجود تمامی وجوه نمادین آن به باور ما قصه های واقعی  است ونه افسانه ای،اسطوره ای یا خیالی. این داستان ها درواقع آئینه تمام نمای روح بشر،محصول تجربیات او،آرمان شرح وصفی گویا از امید وکمال اوست.

وبا بررسی دقیق آنها نیز شناخت نصیب انسان می شود. همچنین بررسی این داستان ها پرده از تفکر وتخیل جوامع انسانی ونقاب ازچهره تاریخ برمی دارد وتحقیق و تلاشی است برای شناخت جوامع گذشته انسانی وزندگی انسانها دراعصار مختلف تاریخ. »[5]

برای تحقیق بیشتر درباب تخیلی نبودن قصص قرآنی دوستان را سفارش می کنم به مطالعه ی فصل سوّم کتاب جالب وزیبای  مبانی هنری قصه های قرآن از سید ابوالقاسم حسینی ، که پاسخ جالبی است  به کسانی نظیر دکتر محمد احمد خلف الله واستاد ایشان دکتر امین خولی ودکتر طه حسین . [6]

جهت جمع بندی مطالب  بحث واقعی بودن داستان های قرآنی  خلاصه ی نظرآقای حسینی  را می آوریم:

«ازنظر ماهمه ی قصه های قرآن واقعی وتاریخی است ونوع دیگری درکنار آن نمی توان آورد.مثلاً(نوع تمثیلی یا غیبی را) والبته از لحاظ نقش وکارکرد می توان انواعی از لحاظ تمثیلی را به شمار آورد،اما این اصلاً زیرنام(نوع قصه)جای نمی گیرد. وهمچنین قصه های قرآن منتخب همین واقعیات موجود درزندگی بشر است،با همین اشخاص ومکانها وزمانها که برای ما آشنایند واگر چه اکنون عیناً حضورندارند،مشابه ی آنها بسیار است.واگر چنین نباشد،چگونه امروزیان از قصه های دیروزیان درس گیرند وبا آنها رابطه برقرار کنند؟این سنت های همیشه جاری در رگ تاریخ،برای انسان امروز از همان حتمیتی برخوردار است که برای انسان دیروز بود:چنانکه قرآن می فرماید:

«(سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدیلاً)62/احزاب

« در باره کسانى که پیشتر بوده‏اند [همین‏]سنّت خدا [جارى بوده‏] است‏؛ و در سنّت خدا هرگز تغییرى نخواهى یافت‏. »[7]

آقای حسینی عامل اشتباه دکتر خلف الله که قصه های قرآنی را  درچهار نوع تاریخی، تمثیلی،اسطوره ای ورمزی یا نمادین  خلاصه می کند.سه عامل و انگیزه میداند.

« الف: اوج یافتن گرایش های امروزی ومتمایل به روشن فکری درمصر ودیگر کشورهای اسلامی ،که گروهی از دانشمندان علوم دینی کوشیدن تا همه مفاهیم دینی را به گونه ای با دانش وره آورد فکری جهان غرب همگون جلوه دهند.

ب: پدید آمدن شاهکارهای ادبی بشری درمغرب زمین خصوصاً موج داستان نویسی درسده های اخیر بویژه سده نوزدهم که باعث شد عده ای قصه های قرآن را ازمنظر ادبیات امروز بنگرند وبا همان زاویه دید به تحلیل آنها بپردازند!

ج: بسیاری از مفسران وشارحان قرآن کریم،از مذاهب گوناگون اسلامی،اصرار وافراط ورزیده اند تا قصه های قرآن را بااساطیر وخرافه های رایج درمیان اقوام پیشین وبویژه اخبار توراتی سازگار سازند !« 1

دراواخر این بحث ، نوشته ی علامه ی طباطبائی رامی آوریم :

« قرآن  نه کتاب تاریخ است ونه مجموعه ی کتاب های تخیلی، بلکه کتابی است عزتمند که باطل از هیچ سو درآن راه ندارد وخود تصریح کرده است که کلام خدا است،وجز حق نمی گوید،وماورای حق چیزی جزباطل نیست،برای دست یابی به حق هرگز از باطل نتوان یاری گرفت وآن کتابی است که به حق وره مستقیم فرا می خواند وآیاتش سراسر براخذ کنندگان وطرح کنندگان حجت هستند.پس چگونه یک پژوهشگر قرآنی رخصت دارد که آن را دربردارنده ی رأیی باطل ،قصه ی دروغ،یا خرافه وتخیل بشمارد؟!«2

درپایان وحسن ختام  این بحث قول زیبای سید قطب را به نقل از آقای ژرفا می آورم،سید قطب درچاپ سوم اثر خویش می نویسد:

«صدق قصه های قرآن صدق واقعی است... وهرگاه هم از رویداد ها یا شخصیت هایی درقصه های قرآن یاد شده باشد که درتاریخ نام ونشانی از آنها نیست،باید قرآن را دربرابر تاریخ حجت دانست،زیرا قرآن نازل شده ی حکیم داناست وتنها متن دینی سالم مانده از تحریف وتزویردرطول تاریخ است.

من درشگفتی ام که چرا از تعبیر«هنر»چنین به ذهن متبادر می شود که یک اثر، بافته ی خیال وساخته ی وهم و غیر معقول است.مگر نمی توان حقایق را به شیوه ای هنری وعلمی عرضه کرد،یعنی هم صادق وواقعی باشد وهم هنری وعلمی؟

آیا ازاین رو [ می باشد] که «هومر» ایلیاد وادیسه را از روایات اساطیری برساختند؟ یا ازاین رو [می باشد] که نویسندگان داستان وقصه ی کوتاه ورمان دراروپا، درهنر آزاد خود، چندان به واقعیات توجه ندارند؟!

آری، این هنر است،اما نه همه هنر.حقیقت را نیز می توان به گونه ای کاملاً هنرمندانه عرضه کرد.

تصور این مطلب سخت نیست، مشهود به اینکه خود را ازاین (عقلانیت وام گرفته از ترجمه های غربی برهانیم واز نمونه های صرفاً غربی روی بگردانیم . ودراصطلاحات رایج بازنگری فراگیری داشته باشیم.  

(إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللّهُ وَ إِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ‏)62/آل عمران

(آرى‏، داستان درست [مسیح‏] همین است‏؛ و معبودى جز خدا نیست‏، و خداست که در واقع‏، همان شکست‏ناپذیر حکیم است)1

با توجه به مطالب فوق واقعی بودن ودر عین واقعیّت داشتن وهنرمندانه بودن قصّه های قرآن ثابت است.



[1]   .مکارم .ن.،تفسیر نمونه،جلد10،ذیل تفسیر سورة یوسف آیه/111.

[2] . جادالمولی ، م، ا.مقدمه ی قصّه های قرآن،مترجم (زمانی ،م)1380، تألیف ،ص26.

[3] . موسوی گرمارودی،ع.، داستان پیامبران،1374،  ص114 به بعد.

[4] . خرمشاهی،ب، تاریخچه قصص قرآنی ،1373، -مجلّه ی بیّنات ،شماره ی 4.

[5] . سایت جهاد دانشگاهی،قسمت خبرگزاری قرآنی ایران :http://www.ikna.ir/newsbodoesc.asp?prodid=4454

[6] . به گفته ی دکتر صفدر شاکر استاد راهنمای این جانب ، ،درکتاب الشعر الجاهلی اش ،همان عقیده ی دکتر خلف الله را دارد.

[7] . حسینی،ا.، مبانی هنری قصّه های قرآن،1377،ص70 به بعد.

1  .حسینی،ا.، مبانی هنری قصّه های قرآن،1377،ص 94 به بعد.

2  .طباطبائی،م،المیزان فی تفسیرالقرآن،1362،جلد 7 ، ص 172، (به نقل ازکتاب ژرفا).

1  .سیّد قطب،التصویرالفنی فی القرآن،ص255تا259،