روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

هنر -داستان -قرآن (30)

-2-2- دیدگاه غربزدگان:

قرآن علت انحراف از حق را چنین بیان کرده است:

«(ثمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ‏)10/روم

 :آنگاه فرجام وعقبت کارکسانى که بدى کردند [بسى‏] بدتر بود، [چرا]که آیات خدا را تکذیب کرده و آنها را به ریشخند مى‏گرفتند.»

به همین جهت، تقوی برابر با همه ی ِ دین است ،زیرا هر چه ما از مسیر حق خارج شویم و به سویِ گناهان میل کنیم به همان میزان آیات الهی (حقایق) رادروغ می پنداشته و از درک آنها ناتوانیم و  این  همان نتیجه ی بدی ها وگناهان ماست.  امّا اگر کمی خوشبین هم باشیم، خواهیم گفت :علت انحراف این طایفه به بیان قرآن چنین است:

« (أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللّهُ بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ‏) 85/بقره

:آیا شما به پاره‏اى از کتاب  ایمان مى‏آورید، و به پاره‏اى کفر مى‏ورزید؟ پس جزاى هر کس از شما که چنین کند، جز خوارى در زندگى دنیا چیزى نخواهد بود، و روز رستاخیز ایشان را به سخت‏ترین عذاب ها باز برند، و خداوند از آنچه مى‏کنید غافل نیست‏.»

چرا باید ادبیات صد ساله ما بنا بر آنچه حسن عابدینی در کتاب صد سال داستان نویسی در ایران آورده است ،گاهی غربزده و گاهی تاریخ زده وگاهی پوچ وگاهی لذت پناه و واپس گرا باشد ، که کاشف السِرّی!امروز بگوید:

 «امروز دیگر ما نمی توانیم به چهره ای که اجتماع وسنت برایمان ساخته  است بسنده کنیم، می توان از آن استفاده کرد، ولی نمی شود ،بسنده کرد! چون جواب سؤال هایمان را دیگر سنّت نمی تواند بدهد«!؟[1]

  برای روشن شدن ضمیر نا امید وتاریک هزاران غرب زده چند نمونه از نوشته های آنها را می آوریم.

نمونه اول:

  تحلیل کتاب قصه ی ماهی سیاه کوچلو از صمد بهرنگی :

         آقای صمد بهرنگی که ژست غیر مذهبی به خودش گرفته وخیلی ادعای رفاقت با مردم را دارد. ببینید در کتابش چگونه تماماً بد بینی وآشفتگی وتاریکی عالم هستی را مطرح می کند،

   به بند های زیر توجه کنید:

  «الف:  اولاًماهی او هم سیاه است وهم کوچلو ( نه جوان ونه قرمز)!

ب:   وهمسایه های ماهی سیاه کوچلوهم همگی نادان و آدمکش هستند!

مثلا‏‏ً :حتی کفچه ماهی ها هم تمسخر کن و احمق ،وقورباغه ها هم تهمت زن وحمله کننده !وخرچنگ هم شکارچی و فریبکار، بزها وگوسفند هاصاحب پوزه !ومارمولک ِ ا هل ِلذت امّا هدایتگر وتقسیم کننده اسلحه!؟سقاهک هم صاحب زندان زیر گلوئی وقتلگاه شکمی[2]

ج:  زیر برکه هم پر از لجن و کِرم !آهوی قصّه  هم گلولة تیر خورده است. !توی دشت هم لاک پشتها چرت می زنند !

ماه زیبا هم که بنای جلوه گری دارد سریعاًبا ابر سیاه پوشیده می شود ،شب دوباره تاریک شده ،ماهی سیاه کوچلو دوباره تک وتنها می ماند، چند دقیقه مات ومتحیر تاریکی را نگاه می کند وسرانجام زیر سنگی خزیده ومی خوابد !

د: حتی زیرکانه  بحث پرواز به کره ماه را هم ایشان  در داستان مطرح می کند که معلوم نیست چرا ؟(به نظر حقیر این نکته آشکارمی کند که چپی هاهم  به نحوی از نظر گرایش و آرزو و مقصد آمریکائی بودند.)![3]

ودر نهایت هم که راه نجاتی برای چند نفری از ماهی های کوچلو پیدا می شود اما یک دفعه همگی در زندان مرغ سقا گیر می افتند وگریه وزاری!  مرغ سقای حیله گر هم ،دوستان ماهی   کو چلو را می خورد.و فقط ماهی کو چلو آنهم با خنجر نجات پیدا می کند !و باز ارّه ماهی دودم با ارّه درازش حمله می کند.

باز هم آرامش وزیبائی در یا  با یاد مرگ به هم می آمیزد.وماهی کو چلو وسط دندانهای ماهیگیر قرار گرفتنه وبا فریب دادن ماهیگیر ونجات یافتنِ موقت ! و بلا فاصله دو باره شکار ماهیگیر می شود ! سر انجام ، از ماهی سیاه کوچلویِ در شکم ماهی هیچ خبری نشده و تا به حال هم هیچ خبری نشده است!یعنی علیرغم  همه ی تلاشها ،در آخر قصه ما شاهد هیچ چشم انداز روشنی نیستیم ! [4]  

حالا این را مقایسه کنید با فضای داستان حضرت موسی(ع)، آن یکتا مبارز، که بابهترین  روش با بدترینِ مستکبرینِ زمانِ خودش مبارزه کرد .و همچون یک آفتاب روشن در آسمان سیاهِ فرعونی در خشید وهیچ کس را توان ِخاموش کردن آن نبود، وسراسر داستان پر است از پیروزی امید وروشنی وحق جوئی، و پر است از شگردهای کارآمدِ مبارزه ی حق با باطل ،که در آن دریاوعصا ومردم همه و همگی در خدمت این مبارزه هستند یعنی کل آفرینش با انسان موحد ومبارز هم نوا و هماهنگ هستند.این کجا ؟وآن دنیای تاریک وسراسر شکست  ترسیم شده توسط صمد خان کجا؟!»پس اَینَ تذهَبون(به کجا می روید آقایان !)

 نمو نه ی دوّم:

   «شبی سرد وپاییزی بود ،دانه های تگرگ مثل گردنبند مرواریدی که پاره شده باشد ،برروی زمین پوشیده از برگهای زرد درختان می ریخت . آسمان می غرّید باد سرد و برگها رااز روی زمین به حرکت در می آورد »

[5]آیا در اینجا شما با چه فضایی روبرو هستید؟ دراین دو سه خط نه (9) واژه ی نا امید کننده آورده شده است!؟

نمونه ی سوّم:

« با شنیدن صدای فریاد،سینی چایی راکه در دست داشتم زمین گذاشتم،چادر مادر را کج وکوله سرم کردم به طوری که پایین چادر آویزان بود ،به طرف در حیاط دویدم . صدای جیغ ودادِ زنی بلندتر ورساترازصداهای دیگر به گوش می رسید:‌‌ نامسلمون چرا می زنی ؟ خدا لعنتت کنه بچه مو کشتی !غول بیابونی ،ولش کن. با گشودن در حیاط چهرةخون آلود خواستگارم را  دیدم .»[6]

در این چهار خط پانزده کلمه نگران کننده وجود دارد!آیا برنامه چیست ؟!البته بر آگاهان پوشیده نیست ،که باید روحیّه ی مردم ایران خورد شود ! چون ضدِّ آمریکایی هستند.لذا باید چنین بنویسند این آقایان !

نمونه ی چهارم:

«اتفاق همیشه می افتد ، که هیچ کس انتظارش را ندارد . خوب ، اگر از قبل وقوعش معلوم بود ، دیگر اسمش را اتفاق نمی گذاشتند . ولی برعکس ، اتفاق برای من آن قدرها هم اتقاق نیست  چون همیشه ، از قبل خبر دارم که قرار است بدبختی تازه ای از گردِ راه برسد  . به کمک غریزه ی حیوانی ام، من ، اصلاَ زندگی ام را مدیون همین غریزه ام   همیشه مثل سگ بو می کشم . خوب ، این دیگر شده عادتم ، وقتی زمانش برسد ، همیشه انتظار دارم که حادثه مثل آوار روی سرم خراب شود .»  [7]

این فضای ذلت بار و مأ یوس کننده از چه روحیه و ماهیتی خبر می دهد که همه ی اتفاقات را ناگوار دانسته به حدی که برای او عادت شده !  ای کاش این نویسندگان حداقل یک بار قرآن را مرور می کردند تا دیگر حاضر نباشند حتی برای یک لحظه در آن فضای مسموم نفس بکشند !...


[1] . کاتب،م. ،روزنامه ایران ، روز جمعه 23 آبان ،1382.

[2] . شاید بگویید: «زمان صمد،رمان شاه وساواک وشکنجه بوده است ،ولی آیا شیر میدان مبارزه در آن زمان (مثل آیت الله سعیدی وحضرت امام خمینی /ره) دنیا را واجتماع و شرایط را مثل صمد می دیدند؟».

[3] . منظورم خواستگاه گرایشی نویسنده است و

[4] . بهرنگی،ص.،ماهی سیاه کوچولو،ا346،تبریز.

[5] . غیاثوند،ر.، با من بمان، 1378.ص.

[6] . شوکت پور،ژ.،  قصر شیشه ای، 1381.ص.

[7] .قاسم زاده، م .، خاطرات محرمانه خانوادگی 1379. ص.