-3-3- تلخیص ، توصیف ، صحنه :
تلخیص: از آن جا که نویسنده نمی تواند تمام اجزای رویدادهای داستان را روایت کند ، لذا به انتخاب بعضی از اجزا و حذف بعضی از اجزاء می پردازد و این همان تلخیص است .
اثر تلخیص این است که هر هنرمندی تلاش می کند تا بتواند با آوردن یک یا دوجزء مختصر از یک رویداد ، کل ِآن رویداد را القاء کند.
صحنه ،که همان بیانِ وقوع ِعمل است گر چه نمی تواند به طور خلاصه اطلاعات زیادی را القاء کند امّا باید گفت که صحنه :
نمایشِ ادبی یک عملِ خاص در مکانی خاص است .
نویسنده می تواند با نمایش لحظه های حساس خواننده را در داستان وارد کند .تا او بی واسطه، با جهانِ داستان تماس بگیرد و خودش حوادث داستان را ببیند و بشنود . اینجاست که خواننده از داستان لذت خواهد برد .واین همان اثر ِصحنه است،
( درست این همان کاری است که در داستان های قرآن به بهترین شکل ِممکن عملی شده است. )
البته نویسنده ی داستان باید، لحظاتی از منظر دور (تلخیص ) را با لحظاتی از منظر نزدیک (صحنه )در هم بیامیزد تا از محدودیت های تلخیص برهد که خواننده از جهان داستان دور نشود .
گاهی نویسنده یک تکه ازآخرِگفت و گوی طرف را نقل می کند ،ویا این که یک نکته و رازی را در مورد شخصی در گفت و گو ایجاد می کند ،و بعد تلخیصی از زندگی آن شخص می آورد ،تا هم جالب باشد و هم حس کنجکاوی خواننده اشباع گردد .
توصیف:
وقتی رُمان نویسی ، جهان ِگردنده ی داستان
نویسی را متوقف می کند و به ما می گوید : چه می بینید ؟ این نوع ِروایت، همان
توصیف است وضمناً با توصیف است که چشم انداز منطقه داستان ، شب وابر و سرما و …. و یا هر یک از شخصیت ها که غمگین است یا … بیان شده است.
و می رساند که داستان زنده است و واقعیت دارد و می توانی ببینی و یا آن را بشنوی .
در توصیف باید درون و بیرون و حال و قال را با هم بنگرد و با دقت نکاتِ وحدت بخشی برای داستان انتخاب کند .مثلاً باید توجه کرد که مثلاً شب و مه و باران با افسردگی، و درخشش خورشید و دشت سبز، با شادی سازگاری دارد .
وهمچنین بهتر است توصیف شخصیت ها در داستان ،از طرف شخصیت دیگر درهمان داستان ، انجام شود .و در نهایت باید، داستان نویس بین محیط زیست داستانی و شخصیت های داستانی ارتباط واقعی برقرار سازد . و حقیقتاً آینة تمام نمای زندگی باشد .
لذا اگر چه رُمان جهانی است مصنوع با ساختار ی دقیقاً طراحی شده و اگر چه رُمان بازسازی زندگی واقعی نیست. امّا آینه تمام نمای زندگی است ، که در آن درون و برون زندگیِ فرد و جامعه را یکجا منعکس می کند و به نمایش می گذارد .
در توصیف ، اشخاصِ داستان(با لحنِ صدا و چگونگی تاُلیف کردن ِکلام خود ) مکان فرهنکی و اجتماعی خود را در جامعه ، بروز داده و درون خود را آشکار می کنند.
نکته: در نهایت باید تکه تکه های تجربه و تخیلات نویسنده طوری در تلخیص و صحنه و توصیف به هم جوش بخورد ، که خواننده متوجه ترکیبی بودن آنها نشود . و بپذیرد که با شخصیت ها و رویدادهای واقعی
روبرو ست ! برای این کار با خلق صحنه ای ،کنجکاوی افراد به یکی از شخصیتها برانگیخته شده و بعد با وسیله شخصیتی دیگر یا از زبان راوی ،تلخیص مورد نظر در مورد آن شخص انجام می گیرد.
یا اوّل با تلخیص ، خواننده را به عمل خاصی حساس کرده و بعد با ایجاد صحنه،
آن عمل را نشان می دهد. البته باید به اجزای داستان یک وحدت هماهنگ داده شود تا یک کل ِواحد ویکپارچه بوجود آید به نام داستان .
لذا اساس هنر داستان نویسی همین معنای واحد بخشیدن به رویدادهای گوناگونِ داستان است که آن را از گونه های دیگر ادبیات جدا می کند . یعنی از تجربیات محض که می تواند برای افراد معانی متفاوتی داشته باشد ،داستان باید یگانه همسازی بسازد، که برای خوانندگان داستان فقط یک معنی داشته باشد ، وآن هم همان معنی مورد نظر نویسنده است .
بنا بر این نویسنده پس از انتخاب موضوع باید به موادِخام ِداستان در رابطه با موضوع وحدت بدهد تا بعد از وحدت دادن، همان معنای واحد القاء گردد مثل : فانوس و نور فانوس .
برای این کار باید در بکارگیری عناصری چون انتخابِ نوع دیدگاه برای داستان و روایت داستان و انتخاب ِشخصیت ها و لحن و مضمون دقت کند
1-3-2- فن روایت:
روایت داستان تا چه اندازه متکی به گفتن است و تا چه حد متکی بر نشان دادن ، چه موقع شخصیت های داستان را وارد می کنیم ، گذشت زمان را چگونه نشان می دهیم ، محیط زیست را چگونه و تا چه حد نشان می دهیم، روایت کردن داستان را بر عهده چه کسی می گذاریم ، بر عهده خود ما ، دیگران ، یا ظاهراً هیچ کس؟
پاسخ این سؤالات را بطور شایسته و بجا دادن یک کار هنری است . که به استعداد ، تجربه ، کار دانی ، و قریحه نویسندگی بستگی دارد .
باید پاسخ ها ی ما به سؤالات فنِ روایت ،مناسب اوضاع و احوال داستان باشد .
نکته: در داستان شکل و محتوی هر دو اهمیت دارند .یعنی در بحث ِهنر ، زیبائی و حقیقت ، شکل و محتوی ، تکنیک و موضوع ،از هم جدائی ناپذیر بوده و با تلفیق کامل آن دو با هم ،شکل ِکار معنی می یابد و محتوی حفظ می شود.
1-3-3- تلخیص ، توصیف ، صحنه :
تلخیص: از آن جا که نویسنده نمی تواند تمام اجزای رویدادهای داستان را روایت کند ، لذا به انتخاب بعضی از اجزا و حذف بعضی از اجزاء می پردازد و این همان تلخیص است .
اثر تلخیص این است که هر هنرمندی تلاش می کند تا بتواند با آوردن یک یا دوجزء مختصر از یک رویداد ، کل ِآن رویداد را القاء کند.
صحنه ،که همان بیانِ وقوع ِعمل است گر چه نمی تواند به طور خلاصه اطلاعات زیادی را القاء کند امّا باید گفت که صحنه :
نمایشِ ادبی یک عملِ خاص در مکانی خاص است .
نویسنده می تواند با نمایش لحظه های حساس خواننده را در داستان وارد کند .تا او بی واسطه، با جهانِ داستان تماس بگیرد و خودش حوادث داستان را ببیند و بشنود . اینجاست که خواننده از داستان لذت خواهد برد .واین همان اثر ِصحنه است،
( درست این همان کاری است که در داستان های قرآن به بهترین شکل ِممکن عملی شده است. )
البته نویسنده ی داستان باید، لحظاتی از منظر دور (تلخیص ) را با لحظاتی از منظر نزدیک (صحنه )در هم بیامیزد تا از محدودیت های تلخیص برهد که خواننده از جهان داستان دور نشود .
گاهی نویسنده یک تکه ازآخرِگفت و گوی طرف را نقل می کند ،ویا این که یک نکته و رازی را در مورد شخصی در گفت و گو ایجاد می کند ،و بعد تلخیصی از زندگی آن شخص می آورد ،تا هم جالب باشد و هم حس کنجکاوی خواننده اشباع گردد .
توصیف:
وقتی رُمان نویسی ، جهان ِگردنده ی داستان
نویسی را متوقف می کند و به ما می گوید : چه می بینید ؟ این نوع ِروایت، همان
توصیف است وضمناً با توصیف است که چشم انداز منطقه داستان ، شب وابر و سرما و …. و یا هر یک از شخصیت ها که غمگین است یا … بیان شده است.
و می رساند که داستان زنده است و واقعیت دارد و می توانی ببینی و یا آن را بشنوی .
در توصیف باید درون و بیرون و حال و قال را با هم بنگرد و با دقت نکاتِ وحدت بخشی برای داستان انتخاب کند .مثلاً باید توجه کرد که مثلاً شب و مه و باران با افسردگی، و درخشش خورشید و دشت سبز، با شادی سازگاری دارد .
وهمچنین بهتر است توصیف شخصیت ها در داستان ،از طرف شخصیت دیگر درهمان داستان ، انجام شود .و در نهایت باید، داستان نویس بین محیط زیست داستانی و شخصیت های داستانی ارتباط واقعی برقرار سازد . و حقیقتاً آینة تمام نمای زندگی باشد .
لذا اگر چه رُمان جهانی است مصنوع با ساختار ی دقیقاً طراحی شده و اگر چه رُمان بازسازی زندگی واقعی نیست. امّا آینه تمام نمای زندگی است ، که در آن درون و برون زندگیِ فرد و جامعه را یکجا منعکس می کند و به نمایش می گذارد .
در توصیف ، اشخاصِ داستان(با لحنِ صدا و چگونگی تاُلیف کردن ِکلام خود ) مکان فرهنکی و اجتماعی خود را در جامعه ، بروز داده و درون خود را آشکار می کنند.
نکته: در نهایت باید تکه تکه های تجربه و تخیلات نویسنده طوری در تلخیص و صحنه و توصیف به هم جوش بخورد ، که خواننده متوجه ترکیبی بودن آنها نشود . و بپذیرد که با شخصیت ها و رویدادهای واقعی
روبرو ست ! برای این کار با خلق صحنه ای ،کنجکاوی افراد به یکی از شخصیتها برانگیخته شده و بعد با وسیله شخصیتی دیگر یا از زبان راوی ،تلخیص مورد نظر در مورد آن شخص انجام می گیرد.
یا اوّل با تلخیص ، خواننده را به عمل خاصی حساس کرده و بعد با ایجاد صحنه،
آن عمل را نشان می دهد. البته باید به اجزای داستان یک وحدت هماهنگ داده شود تا یک کل ِواحد ویکپارچه بوجود آید به نام داستان .
لذا اساس هنر داستان نویسی همین معنای واحد بخشیدن به رویدادهای گوناگونِ داستان است که آن را از گونه های دیگر ادبیات جدا می کند . یعنی از تجربیات محض که می تواند برای افراد معانی متفاوتی داشته باشد ،داستان باید یگانه همسازی بسازد، که برای خوانندگان داستان فقط یک معنی داشته باشد ، وآن هم همان معنی مورد نظر نویسنده است .
بنا بر این نویسنده پس از انتخاب موضوع باید به موادِخام ِداستان در رابطه با موضوع وحدت بدهد تا بعد از وحدت دادن، همان معنای واحد القاء گردد مثل : فانوس و نور فانوس .
برای این کار باید در بکارگیری عناصری چون انتخابِ نوع دیدگاه برای داستان و روایت داستان و انتخاب ِشخصیت ها و لحن و مضمون دقت کند