2-2-3– دیدگاه نورانی :
ما برای شرح این دیدگاه سه نمونه را ارائه می دهیم،تا توجه شود که ، در این دیدگاه نویسنده ازیک زاویة دید نورانی و هدف دار و زیبائی به هستی می نگرد . وهمچنین این دیدگاه، روح داستان را سرشار از امید و محبت و شوق می گرداند .
نمونة اول دیدگاه نورانی قرآنی:
از آنجا که در راس این بینش، قصه گوی مطلق یعنی خدای تبارک و تعالی قرار دارد و از آنجا که بحث اصلی ما بررسی ابعاد هنری قصص قرآن است . لذا جهت آشنایی با اساس این دیدگاهِ نورانی، در ابتداءآیاتی ازکتابِ خدا ( قرآن) را می آوریم:
«( مَا خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ مَا بَیْنهُمَا لَعِبِینَ)38/دخان
(مَا خَلَقْنَهُمَا إِلا بِالْحَقِّ وَ لَکِنَّ أَکثرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ)39/ دخان
«آسمانها و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازى نیافریدهایم؛
آنها را جز به حق نیافریدهایم، لیکن بیشترشان نمىدانند.»
( هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشهُ عَلى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکمْ أَیُّکُمْ أَحْسنُ عَمَلاً)7/هود
« اوست کسى که آسمانها و زمین را در شش هنگام آفرید و عرش او بر آب بود، تا شما را بیازماید که کدامیک نیکوکارترید»
(إِنَّا عَرَضنَا الأَمَانَةَ عَلى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَینَ أَن یحْمِلْنهَا وَ أَشفَقْنَ مِنهَا وَ حَمَلَهَا الانسنُ إِنَّهُ کانَ ظلُوماً جَهُولاً)72/احزاب
« ما امانت ا لهى و بار تکلیف را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، ولی انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان می باشد.»
( مَا خَلَقْت الجِْنَّ وَ الانس إِلا لِیَعْبُدُونِ)56/ذاریات
( جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند. )
( ضرَب اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِینَ ءَامَنُوا امْرَأَت فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَت رَب ابْنِ لى عِندَک بَیْتاً فى الْجَنَّةِ وَ نجِّنى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نجِّنى مِنَ الْقَوْمِ الظلِمِینَ)11/تحریم
( براى کسانى که ایمان آوردهاند، خدا همسر فرعون را مثل آورده، آنگاه که گفت: پروردگارا، پیش خود در بهشت خانهاى برایم بساز، و مرا از فرعون و کردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر برها ن.)
(یَأَیَّتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ)27 (ارْجِعِى إِلى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً)28
(فَادْخُلى فى عِبَدِى) 29 (وَ ادْخُلى جَنَّتى)30/فجر
«اى نفس مطمئنّه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در میان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو. »
(فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِىَ لهَُم مِّن قُرَّةِ أَعْینٍ جَزَاءَ بِمَاکانُوایَعْمَلُونَ)17/سجده
« هیچ کس نمىداند چه چیز از آنچه روشنىبخش دیدگان است به پاداش آنچه انجام مىدادند براى آنان پنهان کرده ایم »
(وَ السبِقُونَ السبِقُونَ)10/ (أُولَئک الْمُقَرَّبُونَ)11/ (فى جَنَّاتِ النَّعِیمِ)12/واقعه
« و سبقتگیرندگان مقدمند؛ آنانند همان مقربان در باغستانهای پر نعمت.
(وَ أَن لَّیْس لِلانسنِ إِلا مَا سعَى)39/نجم
« و اینکه براى انسان جز حاصل تلاش او نیست.»
(الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضوا بِالحَْیَوةِ الدُّنْیَا وَ اطمَأَنُّوا بهَا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ ءَایَتِنَا غَفِلُونَ)7/ (أُولَئک مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا کانُوا یَکْسِبُونَ)8/یونس
« کسانى که امید به دیدار ما ندارند، و به زندگى دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافتهاند، و کسانى که از آیات ما غافلند، آنان به [کیفر]آنچه به دست مىآوردند، جایگاهشان آتش است.»»
این آیات بیانگر این است که: خدا هستی رابا انگیزه خلق کرده است.وانگیزه ی آن هم ایجاد زمینه برای شکوفایی ورشد استعدادهای انسان یعنی(ابتلا)است.
تا به بندگی خالصانه دست یابد. وبه کمال حقیقی خود رسیده تا سرانجام بهشت را بدست آورد. همانطور که حضرت آسیه(ع) پس از حق جویی ومبارزه ای قهرمانانه و حساس به آن دست یافت.
وسرانجام می رساند که همه ی این کمالات ،با سعی وتلاش خودِ انسان بدست می آیدواتفاقی وکرشمه ای نیست . به قول سرور ما،شهید بهشتی:
«بهشت را به بها دهند ،به بهانه ندهند.»
و در نهایت هم بیان می کند ، کسانی که سرگرم ظاهر دنیا شده اند و دل به لذّتهای موقت آن خوش کرده اند و از هدف و سرانجام کار غافل مانده اند ، گرفتار حسرت و ندامت و عذاب جهنم خواهند شد .
لذا اگر دیدگاه معرفتی نویسنده داستان چنین شود، دیگر برای داستانش پیدا کردن امکانات لوکس و تجملات غیرضروری برای او هدف نمی شود .
دیگر فکر خود بودن وغافل از دیگران ماندن، ارزش پیدا نمی کند، بلکه جانبازی و بخشیدن آنچه حتی خود به آن نیازمند است ارزش پیدا می کند.
یعنی کُلاً زمینه و مفهوم داستان یک سیر متعالی پیدا کرده، و با همه ی هستی هماهنگ شده و به شجره ا ی طیبه ،پیوند خورده وحیات واقعی یافته و زنده می شود . وگر نه داستان، مثل یک شاخه ی جدا شده از درخت ، حاصلی غیر از پوسیدن و پوکیدن و وبال فکر و اندیشه بشر بودن ندارد .