نمونة سوّم،دیدگاه دانشمندان :
در ادامه برای آشنایی بیشتر با این دیدگاه نورانی نظریات استاد محمد تقی جعفری را (به عنوان نمونه ای از دانشمندان اسلامی ) از کتابش می آوریم، ایشان در مورد بینش مذهبی می نویسد:
«بینش مذهبی عبارت است از :شناخت وپذیرش واقعیات وعمل مطابق ِآن شناخت وپذیرش،با در نظر داشتن اینکه آن شناخت وپذیرش و عمل ،
جنبه تکلیفی در مسیر هدف اعلای حیات دارد .
هدف اعلای حیات عبارتست از: آرمان های زندگی گذران را با اصول ( ِحیات معقول) اشباع نمودن ،وشخصیت انسانی را در تکاپو به سوی ابدیت (که به فعلیت رساننده همه ابعاد روحی در جاذبه پیشگاه الهی است) به ثمر رسانیدن. هدف اعلای حیات زندگی انسان را با این خصوصیت مشخص می سازد :
تکاپویی است آگاهانه ،هر یک از مراحل زندگی که در این تکاپو سپری می شود ،اشتیاق و نیروی حرکت به مرحله بعدی را می افزاید وشخصیت انسانی رهبر این تکاپو است.
آن شخصیت که لطف ازلی سر چشمه آنست ،گردیدن در بی نهایت گذرگاهش ،ورود در جاذبه پیشگاه ربوبی کمال مطلوبش، اگر درست دقت شود،خواهیم دید که این بینش مذهبی همه نگرش ها ی علمی و نظری و فلسفی را که تکاپو در مسیر «حیات معقول تکاملی »هستند ،معنایی معقول می بخشد .و همه آنها را نوعی از عبادت می داند که در تعریف هدف اعلای حیات ،تکاپو برای ابدیت نامیده شده است همانطورکه از آیه ذیل استفاده می شود:
«( مَا خَلَقْت الجِْنَّ وَ الانس إِلا لِیَعْبُدُونِ)56/ذاریات «جن و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند. »
به عبارت دیگر بینش مذهبی عامل ارتباط معقول میان نگرشهای علمی وبینشهای نظری وبینشهای فلسفی با جان ِهد فجوی آدمی است ،جز بینش مذهبی هیچ یک از نگرشها و بینشها توانایی بلند کردن انسان را از دامان دایه طبیعت ندارد.
به هر چه بنگریم جز این نیست که وسایل درک را از طبیعت گرفته وآن را مانند نور افکن به چهره های گوناگون طبیعت روشن نموده ایم در صورتی که دین با این تعریف کاملاًسازنده که ذیلاً می آوریم ،
آگاهی از جان را متن خود قرار می دهد .وجان که پل طبیعت وماورای طبیعت است، همه نگرشها وبینشها را در راه هدف اعلای حیات استخدام می کند.
چیست دین ؟برخاستن از روی خاک
تا که آگه گردد از خود جان پاک»
وادامه می دهد،بینش های مذهبی در هنر عبارتست از:
«شناخت هنر و بهره برداری از نبوغ های ِهنر در هدف معقول وتکاملی حیات که رو به ابدیت و ورود در پیشگاه آفریننده نبوغ های هنری و واقعیت ها است.
آوازه ی جمالت از جان خود شنیدیم
چون باد وآب وآتش در عشق تو دویدیم
اندر جمال یوسف گر دستها بریدند
دستی به جان ما بَر بنگرچه ها بریدیم»
نقل می کند که:
«جوهر است انسان و چرخْ اوراعرَض
جمله فرع وسایه اند و تو عرَض
ای غلامت عقل و تدبیرات وهوش
چون چنینی خویش را ارزان مفروش
این اصالت انسان وانسان محوری در باره ی زیباییهای طبیعت وهنری را نمی توان با آن انسان شناسی های سطحی نگر (اومانیسم)که ما زیبا یی ها را از جهان عینی در ذهن منعکس می کنیم واز آنها لذت می بریم تفسیر و توجیه نمود.» [1]
ودر نهایت در برابر نظریه هنر برای هنر! و هنر آزاد ونظریه هنر محدود به آنچه مفید به جامعه است استاد علامه ی جعفری .نظریه سومی را ابراز داشته می فرماید:
« ما هنر انسانی را برای انسان یعنی هنر برای انسان در حیات معقول را منطقی میدانیم لذا در حیات معقول باید هنر دارای ملاک و الگویی منطقی باشد.»[2]
و سر انجام ایشان در مقایسه هنرپیرووهنر پیشرو می فرماید :
«به وجود آوندگان آثار هنری پیرو چه آگاهانه و چه نا آگاهانه وظیفه ی خود را در آن می بینند؛که هر چه بیشتر مردم را وادار کنند که از اثر هنری آنها لذت ببرند ،وکاری به آن ندارند که بر آگاهیها وشایستگی ها و بایستگی های حیات مردم بیفزایند!
در حالی که هنر پیشرو یا یک اثر هنری می تواند کلاس درس برای مردم جامعه عرضه کند،که در این کلاس معلم ومربی و کتاب و محتوی یک حقیقت است که عبارت است از:همان اثر هنری .
هدف گیری لذت در اثر هنری که تجسیمی از فعالیتها و پدیده های لذت بخش مردم است ،بزرگترین عامل مزاحمِ درک مسئولیت ها و تعهد ها و تزکیه و پرورش روانی است ،که احتیاج به تحمل نا گواری ها وگذشت وچشیدن تلخی ها را دارد.
واز مجموعه ملاحظات به این نتیجه می رسیم که اسلام یک مکتب انسانی است وحیات معقول را هدف ایده آل اعلای زندگی می داند .وانچه را که مطرح می کند «هنر برای انسان در حیات معقول است.
تو درون چاه رفتستی زکاخ چه گنه دارد جهان های فراخ
مر رسن را نیست جرمی ای عنود چون تو را سودای سر بالا نبود»[3]
در پایان بحث زیبایِ استاد علامه ی جعفری که کامل و رسا بود این شعر را اضافه کنم:
گر روی پاک ومجرد چو مسیحا به فلک از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو
من به همین مقدار بحث در مورد دیدگاه نورانی بسنده می کنم و اعلام می دارم : ای هنرمندان عالم، در منطق وعقل وعلم ثابت است که بزرگترین گنجینه هاوبهترین راه کارها را درعلمِ هنر خصوصاً هنر داستان نویسی،در متون اسلامی ما موجود است .
در قرآن و درروایاتِ امامانِ بزرگوار ودر آثار دانشمندانِ ما پر است از آنچه یک هنر را پویا و متحرک وهدف دار میکند .همان طور که نمونه های آن رامشاهده کردید..
البته واضح است که بدون دوری از گناه وحرام وبدون رعایت تقوای الهی وسیر در مراتب جذبه وشوق الهی ،درک وبکار بردن این گوهر ها مشکل است ،اگر نگوئیم که غیر ممکن است.
به امید آنروز که ما بتوانیم علیرغم خواست حقوق بگیران و جاسوسان شرق وغرب این هنر انسان ساز وشادی بخش را احیا کنیم !