2-2- نظریه ی تمثیل یا اسطوره ای بودن داستانهای قرآنی!
آقای حسینی از قول دکتر خلف الله چنین می آورد :
«به اعتراف مفسران بزرگ پیشین ومعاصر ،قصه ی تمثیلی وخیالی درقرآن یافت می شود !
قصه تمثیلی قصه ای است ادبی که ضمن یکی از تعاریف رایج جای می گیرد. یعنی اثری ادبی که نتیجه تخیل قصه گو درباب حوادثی است که قهرمانی دارند ولی حوادث منسوب به او هرگز وجود خارجی نداشته اند . نیز می توانیم بگوییم که با عنایت به این اقوال،هیچ کس نیست که با وجود قصه تمثیلی زائیده خیال درقرآن مخالف باشد ! البته خیال جاری دراین قصه ها برخواسته از نیاز بشر وعادات بلاغی ایشان است وخداوند نیز با تکیه برهمین عادت بلاغی مخاطبان سخن گفته، دکتر خلف الله برای اثبات سخنش اینچنین آیات (13 تا 21 سورة یس ) را شاهد مثال می آورد:
[داستان] مردم آن شهرى را که رسولان بدانجا آمدند براى آنان مَثَل زن: آنگاه که دو تن سوى آنان فرستادیم، و[لى] آن دو را دروغزن پنداشتند، تا با [فرستاده] سومین [آنان را] تأیید کردیم، پس [رسولان] گفتند:
«ما به سوى شما به پیامبرى فرستاده شدها یم »[ناباوران آن دیار] گفتند:
«شما جز بشرى مانند ما نیستید، و [خداى] رحمان چیزى نفرستاده، و شما جز دروغ نمىپردازید. گفتند: «پروردگار ما مىداند که ما واقعاً به سوى شما به پیامبرى فرستاده شدهایم. و بر ما [وظیفهاى] جز رسانیدن آشکار [پیام] نیست پاسخ دادند:
«ما [حضور] شما را به شگون بد گرفتهایم. اگر دست برندارید، سنگسارتان مىکنیم و قطعاً عذاب دردناکى از ما به شما خواهد رسید. [رسولان]گفتند:
«شومىِ شما با خود شماست. آیا اگر شما را پند دهند [باز کفر مىورزید]؟ نه! بلکه شما قومى اسرافکارید و [در این میان] مردى از دورترین جاى شهر دوان دوان آمد، [و] گفت: «اى مردم، از این فرستادگان پیروى کنید از کسانى که پاداشى از شما نمىخواهند و خود [نیز] بر راه راست قرار دارند، پیروى کنید. !« 1
این برداشت کودکانة دکتر خلف الله را مقایسه کنید با بیانات نورانی استاد ما دکتر ولی الله نقی پور فر ،تا دانسته شود که چشمة جوشان معارف اهلبیتِ عصمت وطهارت چه حقایق نابی را بر روی پیروان خود متجلی می کند ؛
«از روایات برمی آید که این رسولان مورد بحث درآیه13/یس ، شاگردان حضرت عیسی (ع) بوده اند(حتی معصوم هم نبوده اند) که برای تبلیغ دین می روند. وآنجا که قرآن می فرماید:
«با سومی آنها را عزت دادیم واستوار داشتیم »منظور این است که سومی عزت الهی همراهش بوده [یعنی معجزه، یعنی همان علامت صدق دعوت را با خود داشته است]. زیرا عزت الهی غالب غیر مغلوب است وحقانیت دعوت الهی را تثبیت می کند.
(این سومی هم شمعون جد مادری امام زمان «حضرت حجه بن الحسن العسکری» می باشد که درآیه مورد بحث بعنوان جانشین حضرت عیسی (ع) یعنی پطرس که صاحب معجزه بوده است ،آمده است .«[1]
آیا این مسائل اساسی قرآن،آنچنان تمثیلاتی است که جناب خلف الله ادعا می کند؟ باز هم در ادامه ی همان بحث دکتر خلف الله ادعا می کند:
«این [ کتاب] چیزی جزافسانه های پیشینیان نیست»[2]
واقعاً بجا هم پافشرده اند زیرا اگر اساطیری بودن مطالب قرآن را بپذیریم دیگر راه باز می شود که بگویند:
قرآن ساخته وپرداخته بشر است ویا مثلاً از خرافات تورات ریشه می گیرد.؟! همانطور که تمام تهمت هایی که به پیامبر(نظیر اینکه قرآن اساطیر الاولین است) می زده اند.منظورشان رد وحیانیت قرآن بوده است!
باید گفت که بحث نماد ورمز را هم درقصه های قرآن،برای این مطرح کرده اند،که به اصطلاح نشان دهند که در قرآن هم،با مواجهه با مکاتب ادبی وهنری روزگار ما کاستی ونقصان وجود ندارد.اما باید گفت:
نماد که به معنی رمز ویا ایماء واشاره همراه با کلام ولابلای آن می باشد.درادبیات امروز به معنی بیان حقایق درپرده ی رموز نیست.امروز نماد را برخواسته از احساسات ووهمیات ورؤیاهایی می دانند که ریشه درواقعیت ندارد.لذا نماد به این معنا همیشه امری اختلافی وذوقی است که یکی مثلاً رنگ زرد را نشانه ی نفرت ودیگری نشانه ی مهر ورزی می داند.
وثمره این نوع ادبیات رمزی ونمادجویی فردی ،هنر وادبیات سرگردان امروزی است. که هرکس با توجه به گرفتاری خویش دنبال ساختن نمادی می گردد ولذا اثر هنری امروز بیشتر رفع نیاز از نفس هنرمند است تا گره گشایی وپیام آوری وهم زبانی برای مخاطب وبا او. بنابراین خطر اینجاست که گروهی می کوشند تا قصه های قرآن وکلام الهی را با این نماد گرایی افراطی درآمیزند وقصه های قرآن را مظهر نماد ورمز نشان دهند، تا آنجا که مفسری همچون»زمخشری« درتفسیر آیه 29 فتح ؛می فرماید:
«محمد [ص] پیامبر خداست؛ و کسانى که با اویند، بر کافران، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود مىبینى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامت [مشخصّه] آنان بر اثر سجود در چهرههایشان است.
این صفت ایشان است در تورات، و مثَل آنها در انجیل چون کشتهاى است که جوانه ی خودرا برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقههاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد ، تا از [انبوهى] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، آمرزش و پاداش بزرگی وعده دادهاست.»
وتفسیر می کند که:
«این تمثیلی است که خداوند در مورد پیدایش ورشد اسلام آورده است جوانه اش را با ابوبکر برنهاد،آن جوانه را با عمر مایه بخشید،با عثمان آن را نیرو داد وبا علی بر ساقه خود استوار ساخت1!»[3]
توجه کنید ،اگر ما درجمله ی بالا ،جای مایه بخشیدن عمر را، با نیرو دادن عثمان عوض کنیم چه می شود؟ویا دلیلی داریم که مایه را عمر داد ونیرو را عثمان،اصلاً چرا نگوییم که مایه را رسول الله بخشید ؟جنابِ کشافِ راز!چه دلایلی براین حرفهادارند ؟!
درنتیجه « اگر نماد گرایی به این معنا به قصه های قرآن تحمیل گردد بنیاد آن را ویران می کند،زیرا دراین صورت هرکس به میل خود تأویلی وبلکه تفسیری از مفاهیم قرآنی ارائه می دهد.وحقایق وواقعیت های قرآنی درقصه ها قلب می شود وچنان جلوه داده می شوند که گویی هرگز رخ نداده اند.
به عنوان مثال:آدم وحوا،نماد نیروهایی خاص وبهشت آدم وحوا،نماد تمنیات نفسانی قلمداد شده ودرنتیجه دین تباه می شود. البته مراد ما همین نماد گرایی مذموم وتأویلات بی اساس است.
وگرنه ما هرگز با راز داشتن مفاهیم قرآنی مخالف نیستیم وصد البته خدا ائمه اطهار(ع)را برای راز گشایی قرآن قرارداده است.این کجا؟ ودل سپردن به اخبار ضعیف ومجهول الراوی واقوال شطح سازان واستنادات معما گونه صوفی مشربان کجا؟!)
وخلاصه باید گفت به طور کلی قصه های قرآن، از معیارهای ادبی بشری پیروی نمی کند قرآن همانطور که درنقل رویدادهای تاریخی گزارشگری راستین است،اما تاریخ نگارانه هم به آنها نمی پردازد.
یعنی ضمن اینکه دربیان واقعیت های تاریخی متعهد است اما کتاب تاریخ نیست.لذا نمی شود به نظرات کسانی (نظیر امین خولی) که می گویند:
«چون نگرش تاریخی برقرآن حاکم نیست باید قصه های قرآن را نمادین واسطوره ای وتمثیلی وگاه نیز واقعی به حساب آورد.، توجه کرد.»[4]
وباز از آنجا که مشهور است،ادبیات با اشیاء(نه همانگونه که هستند بل آنگونه که به نظر می رسند)سروکار دارند. مدار هنر هم،عاطفه واحساس مخاطب است نه عقل ولزوم منطقی، ودرشگردهای بیانی هم چون(تشبیه واستعاره وکنایه وتمثیل)اساساً لزوم عرفی درنظر است نه منطقی،وکلاً ادبیات به ویژه ادبیات داستانی،معمولاً با صورتهای ذهنی مخاطبان خود سروکار دارند.یعنی همان صورت هایی که گاه دقیقاً با حقایق تاریخی سازگاری ندارند.
لذا معیارهای قصه های قرآن با معیارهای ادبیات بشری تفاوت دارد.
واین طور نیست که بگویند:
«اگر درتمثیل سخن با منطق ادبی سازگاری داشته باشد راست است ودرست،هرچند که با واقعیت مطابق نباشد!؟»[5]
1 .حسینی،ا.، مبانی هنری قصّه های قرآن،1377،ص 105 به بعد
[1] . دکتر ولی الله نقی پور فر در کلاس درس در شرح آیات فوق .
[2] .همان.
[3] تفسیر کشاف،ص 341،به نقل ازکتاب آقای حسینی.
[4] . همان ،ص131به بعد
[5] . همان ،ص131به بعد
سلام
مطلبی که درباره نظریه ی تمثیل یا اسطوره ای بودن داستانهای قرآنی گذاشتید خیلی عالی بود
سلام:متشکرم محمد