3-2-زاویه دید داستان های قرآن :
قبلاً با زاویه دید و انواع آن آشناشدید در اینجا نظری می افکنیم به جایگاه این بحث در داستانهای قرآن، ابتدا چند نمونه از نحوه ی روایت داستانهای قرآنی را می آوریم :
نمونه ی اوّل :داستان اصحاب فیل :
« بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ)1
(أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ)2 (وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبابیلَ)3
(تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ)4 (فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ)5
به نام خداوند رحمتگر مهربان ،مگر ندیدى پروردگارت با پیلداران چه کرد؟ آیا نیرنگشان را بر باد نداد؟ و بر سر آنها، دسته دسته پرندگانى »اَبابیل« فرستاد. [که] بر آنان سنگهایى از گل [سخت] مىافکندند و [سرانجام، خدا] آنان را مانند کاه جویدهشده گردانید.
این واقعه چگونه بیان می شود آیا هیچ نکتة مبهمی دارد؟ آیا شارح این جریان در درون واقعه است یا در بیرون؟ یااز کدام موضع مکانی یا زمانی داستان را حکایت می کند؟
روایت با جملة مگر ندیدی ! شروع می شود، انگار کلّ بشریّت آنجا حضور داشته اند !
و با آنکه از یک اتفاق غیر عادی مثل کشته شدن فیل آن هم بوسیله پرنده ،پرده بر می دارد! امّا بیان ماجرا کاملاً طبیعی است. براستی هم چنین است زیرا که برای روایت کننده ی داستان هیچ نکته ی مبهمی وجود ندارد . او هم دانا وهم توانا است وبه معنای واقعی کلمه دانای کلّ است .
وغیر از او هیچ کس چنین ادعایی را نمی تواند بکند !چونکه چیزی جز دانش های پراکنده در اختیار بشر نیست .
وچسباندن تجربه های شخصی وموضوعات پنداری افراد از زندگی های خاصّی که کرده اند ویا دیده اند همچون وصله های رنگارنگ ونا هماهنگی می شود که نمی تواند راه گشا در شرایط گوناگون باشد تا اینکه منجر به یک روایت آگاهانه وهمه جانبه واعتماد آور شود گردد.
نمونه ی دوّم:داستان بلعم باعورا:
« ( وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ)1 (وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى اْلأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ)176
و خبر آن کس را که آیات خود را به او داده بودیم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت؛ آنگاه شیطان، او را دنبال کرد و از گمراهان شد. و اگر مىخواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مىبردیم، اما او به زمین [=دنیا] گرایید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد.
از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حملهور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان ازکام در آورد. این، مَثَل آن گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند.
پس این داستان را [براى آنان] حکایت کن، شاید که آنان بیندیشند»
در این دو آیه به اندازه ی یک رمان (2000) صفحه ای مطلب آمده است ،آن هم بطور اثر گذار وارشاد کننده روایت داستان از طرف کسی است که دانای درون و برون است او همه ی اندیشه ها را می داند اندیشه های باطل و یا حق ،اندیشه هایی که هست ویا اندیشه هایی که باید باشد ولی جایش خالی است.و براستی که خدا دانای کلّ است واین درست همان چیزی است که در داستان های بشری جایش خالیست.
مطلب این دو آیه تام وکامل ومختصر ومفید ودر حدّ اعلای اعجاز است !
به والله قسم نمی دانم چه بگویم ! من عاجزم که توصیف بلاغت وهنرمندی وتاثیر این دو آیه ای را بکنم !
به هر صورت مشخص است که داستان های قرآن از دیدگاه دانای کلّ نوشته شده است یعنی خدا بهترین و یقین آورترین دیدگاه ها را برای داستان هایش انتخاب کرده است.و واضح است که خدا مثل کسی که در جمع است واز نوع جمع است سخن نمی گوید.زیرا او خداست.