3-3- نوع داستان های قرآن:
داستان ها را بعضی سه نوع(داستان کوتاه و داستان بلند ورمان)می دانند وبعضی آن را دو نوع(داستان کوتاه ورمان). به هر صورت ما در قرآن هم داستان کوتاه داریم وهم داستان بلند(رمان).
داستان های کوتاه قرآن بهترین نمونه هستند از تلخیص وایجاز وبیان کنائی ،که با یک بیان یک جمله ،ده ها جمله وبیشتر را می رسانند،مثلاً به داستان باغداران در سوره ی کهف توجه کنید:
«(وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَیْنِ جَعَلْنا ِلأَحَدِهِما جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنابٍ وَ حَفَفْناهُما بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُما زَرْعًا)32 (کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَها وَ لَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا وَ فَجَّرْنا خِلالَهُما نَهَرًا)33(وَ کانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقالَ لِصاحِبِهِ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالاً وَ أَعَزُّ نَفَرًا)34 (وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ قالَ ما أَظُنُّ أَنْ تَبیدَ هذِهِ أَبَدًا)35(وَ ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلى رَبّی َلأَجِدَنَّ خَیْرًا مِنْها مُنْقَلَبًا) 36(قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ بِالَّذی خَلَقَکَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوّاکَ رَجُلاً)37 (لکِنَّا هُوَ اللّهُ رَبّی وَ لا أُشْرِکُ بِرَبّی أَحَدًا)38 (وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إِلاّ بِاللّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مالاً وَ وَلَدًا)39 (فَعَسى رَبّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِنْ جَنَّتِکَ وَ یُرْسِلَ عَلَیْها حُسْبانًا مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعیدًا زَلَقًا)40/کهف«
«و براى آنان، آن دو مرد را مَثَل بزن که به یکى از آنها دو باغ انگور دادیم و پیرامون آن دو [باغ] را با درختان خرما پوشاندیم، و میان آن دو را کشتزارى قرار دادیم هر یک از این دو باغ محصول خود را [به موقع] مىداد و از [صاحبش] چیزى دریغ نمىورزید،
و میان آن دو [باغ] نهرى روان کرده بود و براى او میوه فراوان بود. پس به رفیقش (در حالى که با او گفت و گو مىکرد) گفت:
«مال من از تو بیشتر است و از حیث افراد از تو نیرومندترم». و در حالى که او به خویشتن ستمکار بود، داخل باغ شد [و] گفت:
«گمان نمىکنم این نعمت هرگز زوال پذیرد.»
و گمان نمىکنم که رستاخیز بر پا شود، و اگر هم به سوی پروردگارم بازگردانده شوم قطعاً بهتر از این را در بازگشت، خواهم یافت !
رفیقش (در حالى که با او گفت و گو مىکرد) به او گفت:
«آیا به آن کسى که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، آنگاه تو را [به صورت] مردى درآورد، کافر شدى! اما من [مىگویم:]
اوست خدا، پروردگار من، و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمىسازم.
و چون داخل باغت شدى، چرا نگفتى: ماشاء الله، نیرویى جز به [قدرت]خدا نیست.
اگر مرا از حیث مال و فرزند کمتر از خود مىبینی، امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من عطا فرماید،
و بر آن [باغ تو] آفتى از آسمان بفرستد، تا به زمینى هموار و لغزنده تبدیل گردد؛
یا آب آن [در زمین] فروکش کند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى.» [تا به او رسید آنچه را که باید برسد] و [آفت آسمانى] میوههایش را فرو گرفت.
پس براى [از کف دادن] آنچه در آن [باغ] هزینه کرده بود، دستهایش را بر هم مىزد در حالى که داربستهاى آن فرو ریخته بود. و [به حسرت] مىگفت:
«اى کاش هیچ کس را شریک پروردگارم نگرفته بودم.» و او را در برابر خدا گروهى نبود، تا یاریش کنند، و توانى نداشت که خود را یارى کند. در آنجا [آشکار شد که] یارى به خداىِ حق تعلق دارد. اوست بهترین پاداش و [اوست] بهترین فرجام.»
این داستان تمام وجوه داستان های کوتاه را به بهترین نحوِ ممکن در خود دارد. ودریای عمیقی است از شگفتی که هر چه بیشتر بکاویم بیشتر می یابیم .
از نمونه ی داستان های بلند هم باید داستان حضرت موسی وداستان اصحاب کهف وداستان حضرت یوسف و… را به حساب آورد،که مثلاً داستان حضرت یوسف اگر درست باز سازی شود حدود (50000) کلمه خواهد داشت که خود یک رمان واقعی است،و ما درآخر همین نوشته آن را بررسی خواهیم کرد .انشاءلله