3-4-ارکان داستان های قرآن :
همانطور که شرح داده شد هر داستان سه رکن دارد ، مقدمه ، تنه و نتیجه ، این سه رکن هم در داستان های قرآن به نحو اعجاز گونه ای وجود دارند .که ما بترتیب آنها را بیان خواهیم کرد.
3-4-1-مقدمه در داستان های قرآن :
هنرمندانه بودن مقدمه های داستان های قرآن و چگونگی آغازیک قصّه در قرآن،در سوره های متفاوت متنوع می باشد . مثلاً : مقدمه در یک داستان از استفهام تقریری، استفهامی که مقدمة یک خبر مهم است شروع می شود.چرا که خواننده تر غیب می شود،برای شنیدن قصّه سرا پا گوش باشد .
بعنوان مثال:
«(وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ)21/ص
« و آیا خبر دادخواهان (چون از نمازخانه [او] بالا رفتند] به تو رسید؟ »
ویا در بعضی از داستان هاشروع داستان با مدخل های کوتاه و مقدمه ای آغاز می گردد. که درون مایه ی داستان یا رفتار ویژه ای از قهرمان داستان به تصویر کشیده می شود .
بعنوان مثال:
«(وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُودَ ذَا اْلأَیْدِ إِنَّهُ أَوّابٌ)17 / ص
و داوود، بنده ما را که داراى امکانات [متعدّد] بود به یاد آور؛ آرى، او بسیار بازگشتکننده [به سوى خدا] بو د.»
و یا آیه اوًل سوره ی فیل ،که می فرماید:
«(أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفیلِ)1/فیل
«مگر ندیدى پروردگارت با پیلداران چه کرد؟ »
قرآن این چنین ایجاد تعلیق کرده و انسان ها راوا می دارد تا به مطالعه ی سر گذشت ها و داستان هایش بپردازند.
در بعضی از داستان ها در اوّ ل آنها مقدمه ی فشرده ای از داستان آورده و بعداً به تفصیل آن می پردازد .
بعنوان مثال:
«( أم حَسبَ أنَّ أصحاب الْکَهْفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبًا)9
(إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَدًا)10 (فضَرَبْنا عَلَى آذانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنینَ عَدَدًا)11
مگر پنداشتى اصحاب کهف و رقیم [=خفتگان غار لوحهدار] از آیات ما شگفت بوده است؟
آنگاه که جوانان به سوى غار پناه جستند و گفتند:
»پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتى بخش و کار ما را براى ما به سامان رسان.« پس در آن غار، سالیانى چند بر گوشهایشان پرده زدیم»
در بعضی از داستان ها مقدمه ای فشرده بعد از تفصیل داستان که در حقیقت پیام داستان نیز هست آ ورده می شود بعنوان مثال:
«(إِنَّ مَثَلَ عیسى عِنْدَ اللّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ)59/آل عمران
»در واقع، مَثل عیسى نزد خدا همچون مَثل [خلقت] آدم است [که] او را از خاک آفرید؛ سپس بدو گفت: «باش» پس وجود یافت؛»
دراینجا نکته ی حساس ومهم وموردعلاقه بشررا درهمان ابتدای کارجهت تعلیق می آورد. وباز در بعضی از داستان ها خواننده را بطور ناگهانی در متن قصّه قرار می دهد .
بعنوان مثال:
« (وَ إِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلینَ) 139 (إِذْ أَبَقَ إِلَى الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ)140
(فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضینَ)141/صافات
« و در حقیقت، یونس از زمره فرستادگان بود. آنگاه که به سوى کشتى پر، بگریخت! پس [سرنشینان] با هم قرعه انداختند و [یونس]از باختگان شد.»
لذا مقدمه های داستان های قرآن با این کار چشم تماشاگر را برای همیشه تشنه ی تماشا ، نگه می دارد .
«البته هم اکنون از این طرح ورود ی به اصل ماجرا ، که یک دفعه یک تکه مهمی از اصل فیلم را به نمایش می گذارند، فیلم سازان برای مطلع فیلم ها یشان استفاده های زیادی می برند…!»[1]
آقای سیّد قطب هم در کتابش چهار را ه وسم مختلف را برای آغاز داستان های قرآن می آورد ، که سه تای آن شامل همان ها می شود که ما آوردیم و یکی دیگر از آنها، این است که:
«گاهی هم ،قصه در قرآن به صورت تمثیل در می آید و به عنوان یک مثال به نمایش گذاشته می شود (زیرا از الفاظ فقط آن اندازه ذکر می شود که تنها به آغاز نمایش اشاره کند) سپس قصّه را به حال طبیعی خود رها می کند تا به وسیلة قهرمانانش از خود بازگو کند.مثل:آیات زیر:
(وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ)127 (رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوّابُ الرَّحیمُ)128
«و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایههاى خانه [کعبه] را بالا مىبردند، [مىگفتند:]
«اى پروردگار ما، از ما بپذیر که در حقیقت، تو شنواى دانا هستی .پروردگارا، ما را تسلیم [فرمان] خود قرار ده؛ و از نسل ما، امتى فرمانبردار خود [پدید آر]؛ و آداب دینى ما را به ما نشان ده؛ و بر ما ببخشاى، که تویى توبهپذیر مهربان.»[2]
در نهایت باید گفت : تحقیق بیشتر پیرامون هنرمندی مقدمات قصّه های قرآنی نیاز به صاحب ذوقی هنرمند با توانا یی بیشتر ووقت مناسب دارد…
3-4-2-تنه ی موزون و برازنده ی داستان های قر آنی:
در مورد اهمیّت تنه وشاکله ی زیبای داستان های قرآن نسبت به سایر داستان ها باید به زبان لسان الغیب (حافظ)پناه برد که می فرماید:
« ننگرد دیگر به سرو ِاندر چمن هر که دید آن سروِ سیمین اندام را»
شما داستان نوح را در آیات 25 تا49 سوره ی مبارکه ی هودببینیدودر آن بیندیشید:
«و به راستى نوح را به سوى قومش فرستادیم. [گفت:]
من براى شما هشداردهندهاى آشکارم که جز خدا را نپرستید، زیرا من از عذاب روزى سهمگین بر شما بیمناکم. پس، سران قومش که کافر بودند، گفتند:
«ما تو را جز بشرى مثل خود نمىبینیم، و جز [جماعتى از] فرومایگانِ ما، آن هم نسنجیده، نمىبینیم . کسى تو را پیروى کرده باشد، و شما را بر ما امتیازى نیست، بلکه شما را دروغگو مىدا نیم .
گفت: «اى قوم من، به من بگویید، اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم، واو مرا از نزد خود رحمتى بخشیده باشد که بر شما پوشیده است،
آیا ما [باید] شما را در حالى که بدان اکراه دارید، به آن وادارکنیم ؟»
و اى قوم من، بر این [رسالت،] مالى از شما درخواست نمىکنم. مُزد من جز بر عهده خدا نیست. و کسانى را که ایمان آوردهاند طرد نمىکنم.
قطعاً آنان پروردگارشان را دیدار خواهند کرد، ولى شما را قومى مىبینم که نادانى می کنید. اى قوم من! اگر آنان را برانم، چه کسى مرا در برابر خدا یارى خواهد کرد؟ آیا عبرت نمىگیرید.
«و به شما نمىگویم که گنجینههاى خدا پیش من است، و غیب نمىدانم، و نمىگویم که من فرشتهام، و در باره کسانى که دیدگان شما به خوارى در آنان مىنگرد، نمىگویم خدا هرگز خیرشان نمىدهد.
خدا به آنچه در دل آنان است آگاهتر است. [اگر جز این بگویم]من در آن صورت از ستمکاران خواهم بود.»
گفتند: «اى نوح، واقعاً با ما جدال کردى و بسیار [هم] جدال کردى.
پس اگر از راستگویانى آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده مىدهى براى ما بیاو ر! گفت:
«تنها خداست که اگر بخواهد، آن را براى شما مىآورد و شما عاجز کننده [او] نخواهید بود.» و اگر بخواهم شما را اندرز دهم، در صورتى که خدا بخواهد شما را بیراه گذارد، اندرز من شما را سودى نمىبخشد.
او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانیده مىشوید.
یا [در باره قرآن] مىگویند: «آن را بربافته است.» بگو: «اگر آن را به دروغ سر هم کردهام، گناه من بر عهده خود من است، و[لى] من از جُرمى که به من نسبت مىدهید برکنارم.»
و به نوح وحى شد که: «از قوم تو، جز کسانى که [تاکنون] ایمان آوردهاند هرگز [کسى] ایمان نخواهد آورد. پس، از آنچه مىکردند غمگین مباش »و زیر نظر ما و [به] وحى ما کِشتى را بساز، و در باره کسانى که ستم کردهاند با من سخن مگوى، چرا که آنان غرق شدنىاند .
و [نوح] کشتى را مىساخت، و هر بار که اشرافى از قومش بر او مىگذشتند، او را مسخره مىکردند. مىگفت:
«اگر ما را مسخره مىکنید، ما [نیز] شما را همان گونه که مسخره مىکنید، مسخره خواهیم کرد.»
به زودى خواهید دانست چه کسى را عذابى خوارکننده درمىرسد و بر او عذابى پایدار فرود مىآید؟
تا آنگاه که فرمان ما دررسید و تنور فوران کرد، فرمودیم:
«در آن[کشتى] از هر حیوانى یک جفت، با کسانت (مگر کسى که قبلا در باره او سخن رفته است) و کسانى که ایمان آوردهاند، حمل کن.» و با او جز [عدّه] اندکى ایمان نیاورده بودند . [نوح] گفت:
«در آن سوار شوید. به نام خداست روانشدنش و لنگرانداختنش، بى گمان پروردگار من آمرزنده مهربان است و آن [کِشتى] ایشان را در میان موجى کوهآسا مىبُرد، و نوح پسرش را که در کنارى بود بانگ درداد: «اى پسرک من، با ما سوار شو و با کافران مباش.» گفت:
«به زودى به کوهى پناه مىجویم که مرا از آب در امان نگاه مىدارد.» گفت:
«امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاهدارندهاى نیست، مگر کسى که [خدا بر او] رحم کند.»و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرقشدگان گردید .
و گفته شد: «اى زمین، آب خود را فرو بر، و اى آسمان، [از باران] خوددارى کن. و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتى] بر جودى قرار گرفت.» و گفته شد:
«مرگ بر قوم ستمکار. و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: «پروردگارا، پسرم از کسان من است، و قطعاً وعده تو راست است و تو بهترین داورانى.» فرمود: «اى نوح، او در حقیقت از کسان تو نیست، او [داراى] کردارى ناشایسته است. پس چیزى را که بدان علم ندارى از من مخواه. من به تو اندرز مىدهم که مبادا از نادانان با شی .گفت: «پروردگارا، من به تو پناه مىبرم که از تو چیزى بخواهم که بدان علم ندارم، و اگر مرا نیامرزى و به من رحم نکنى از زیانکاران باشم .»
گفته شد: «اى نوح، با درودى از ما و برکتهایى بر تو و بر گروههایى که با تواند، فرود آى. و گروههایى هستند که به زودى برخوردارشان مىکنیم، سپس از جانب ما عذابى دردناک به آنان مىرسد.» این از خبرهاى غیب است که آن را به تو وحى مىکنیم. پیش از این نه تو آن را مىدانستى و نه قوم تو. پس شکیبا باش که فرجام [نیک] از آنِ تقواپیشگان است.»
همانطور که مشاهده کردید ،داستان با مقدمه ای که با بحث عذاب جهت ایجاد تعلیق است شروع شده شروع می شود .وتنه داستان هم با سخنان هدایتگرانه نوح شروع شده با عکس العمل لجبازانه ی قومش ادامه می یابد و با درگیری های لفظی اوج می گیرد تاآنجا که قوم نوح می گویند: «هر چه می خواهی بکن »
!مشخص می شود که دیگر زیر بار حق نخواهند رفت ؟! لذا دستور ساختن کشتی صادرشده،وعذاب نازل می شود . نوح ویارانش نجات می یابند .ولی مخالفان حتی با پناه بردنشان به کوه (وحتی فرزند نوح بودن هم)نجاتشان نمی دهد ! و داستان با نتیجه ی زیبای عاقبت از آنِ مردم با تقوی است پایان می یابد.
3-4-3- نتیجه و پیام در داستان های قرآنی:
همانطور که نتیجه زیبای داستان نوح را که متناسب با آن تنه ی موزون وهنرمندانه ی داستان بود دیدید،
باید گفت نتیجه در داستان های قرآن دقیق وحاصل همان مقدمه و تنه ی داستان های آن می باشد،نه اینکه وصله ی ناچسب وتحمیلی بر داستان باشد ،آنطور که در بعضی از داستان های بشری مشاهده می شود ،که بعنوان مثال :
بواسطه ی ناکامی قهرمان داستان در طول داستان ،در پایان کار آن قهرمان داستان به سیگار پناه برده و سرخورده می شود ،در حالی که می بایست به شروع تجربه جدید وعملکرد بهتری با استفاده از تجربیات قبلی خود پناه ببرد!
در هر صورت بهتر است ما در اینجا با نظریات دیگران هم آشنا می شویم.
دکتر خلف الله در این مورد می گوید:
«باید هر گونه تحلیل ادبی وهنری قصّه های قرآن رابر مبنای غرض تاثیر عقلی واقامه ی برهان ودلیلاستوار نمود.ونه اینکه، بر پایه ی تاثیر روحی انگیزش عاطفی وخیالی (که نتیجه تخیّل قصّه پردازدررابطه باشخاص وحوادث بطور ساختگی با نظم و متد هنری است. استوار نمود . [3]
وهمچنین آقای حسینی در این مورد می فرمایند:
« قصّه های قرآن با الگویی واحد ویکنواختی ملال آور ، صورت نمی گیرد.(هم از لحاظ نقطه ی آغاز هم تصاویر عرضه شده وهم نقطه ی فرجام وزمینه سازی برای روایت قصّه ها)تنوع ورنگارنگی خاصی دارد.» [4]
حسین فعّال عراقی هم از قول سیّد قطب بیان کرده است:
«هدف اصلی قرآن از نقل قصّه ها ،عبور دادن انسان ها از گذرگاه های تاریک وترسناک و رساندن آنها سرزمین روشنا یی ها و هدایت است.» براستی هم چنین است که،نتیجه و پایان داستان های قر آنی شرین ونورانی وامید بخش می باشد. »[5]
سیّد قطب در جای دیگر می نویسد که:
«در قصّه های قرآن قبل از هر چیزی و هر غرضی همان غرض اساسی دینی ظهور کرده است.بر اساس همان ترتیبی که سیاق کار ایجاب کرده است.
خضوع و سر فرودآوردن قصّه در مقابل غرض دینی هرگز نمی تواند از ظهور وتجلّی خصایص هنری وفنی در نمایش آن جلو گیری نماید.
و حتّی از آثار این خضوع است ،(تجلّی وظهور این خصائص فنی در این نمایش)و این نکته در بنیاد هنری ِقصّه در عالم ِهنر های آزادبطور روشن وعیان به حساب می آید.
نگاه کنید به پایان ونتیجه داستان حضرت ابراهیم(ع):
( وَ أَذِّن فى النَّاسِ بِالحَْجّ یَأْتُوک رِجَالاً وَ عَلى کلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِن کلِّ فَجٍ عَمِیقٍ)27 /حج
«و در میان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زایران] پیاده و [سوار] بر هر شتر لاغرى (که از هر راه دورى مىآیند) به سوى تو روى آورند.»
آیا این یک پایان زیبا برای شخصّیت مبارزوبا اخلاصی چون ابراهیم (ع) نیست . که پس از آن تنهایی وغربت باید تمام مردم به سوی او روی آورند!و این روی آوردن هم ، یک سنّت شود برای همیشه تاریخ…
و یا نتیجه و پایان قصّه اصحاب کهف،که اثبات کننده ی یاری مؤمنان توسط خداو وجود معاد است.
(إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسنَ عَمَلاً)30/
(أُولَئک لهَُمْ جَنَّت عَدْنٍ تجْرِى مِن تحْتهِمُ الأَنهَرُ یحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ یَلْبَسونَ ثِیَاباً خُضراً مِّن سندُسٍ وَ إِستَبرَقٍ مُّتَّکِئِینَ فِیهَا عَلى الأَرَائکِ نِعْمَ الثَّوَاب وَ حَسنَت مُرْتَفَقاً)31/کهف
«کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند [بدانند که] ما پاداش کسى را که نیکوکارى کرده است تباه نمىکنیم.
آنانند که بهشت هاى عدن به ایشان اختصاص دارد که از زیر [قصرها]شان جویبارها روان است. در آنجا با دستبندهایى از طلا آراسته مىشوند و جامههایى سبز از پرنیان نازک و حریر ستبر مىپوشند. در آنجا بر سریرها تکیه مىزنند. چه خوش پاداش و نیکو تکیهگاهى! »1
ویا پایان داستان حضرت عیسی (ع)که متناسب با تنه داستان نتیجه می گیرد که: خدا یکی است و ضمناًحضرت عیسی (ع)بر مخلوق بودن خودش گواهی می دهد .
ویا پایان داستان حضرت یوسف(ع)که تعبیر همان خوابی که در اوّل دیده بود ،و چقدر عظمت وپیروزی برای یک انسان صبور ومخلص؟ !
لذا روحیّه ی عمومی داستان های قرآن همراه با پیروزی نیروهای حق بر باطل می باشد.
وکلاً با بررسی عمیق در داستان های قرآن می توان نتیجه گرفت که دو نتیجه ی اصلی در لفاف داستان های قرآن مطرح است:
یکی معرفی وحاکمیّت بخشیدن به وصی پیامبران(کلاً خلیفه الهی)وآن دیگری گسترش ِ شخصیّت وعظمت زنان صالح .!
لذا امروزه در همه ی داستان ها و فیلم های دشمنانِ قرآن روی این دو عنصر، کار های بس خطرناکی می شود (مثل سوپر من وسکس)که کلاً انسانیت را به تباهی کشانده است.
[1]. فعال عراقی ، ح.،داستان های انبیاءدر المیزان،مقدمه کتاب.
[2] . همان ،ص252
[3] . حسینی،ا.، مبانی هنری قصّه های قرآن ص33 (البته شاید تاثیر روحی…رابشود طور دیگری هم بکار گرفت!)
[4] .همان .
[5] . همان، ص103.
1. همان،ص 236