روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

هنر -داستان -قرآن(46)

3 -6-فن روایت:

3-6-1-نحوه ی روایت:

این بحث مربوط می شود به  بحث فصاحت وبلاغت آیات قرآنی که باید به کتاب های فنی که در این مورد زیاد هم هست مراجعه کرد امّا ما چند نظر را در رابطه با این بحث و رابطه اش با داستان نویسی می آوریم .

آقای حسینی در این مورد بیان د اشته است که:

« نظم درقصه های قرآن یک معجزه الهی ودارای نیروی اعجازین است.

درست است که حوادث واشیاء درقصه های قرآن همه واقعی اند ،اما کنارهم چیدن آنها با روشی بشری صورت نپذیرفته است،

یعنی نظم حاکم براین قصه ها رنگ آسمانی دارد، واز توان بشر بیرون است.

لذا دوگونه معجزه درقرآن راه دارد،یکی حوادث وصحنه های اعجازین ودیگری نظم واسلوب اعجازآسای قرآنی.

مهم این است که قرآن لازم نداشته است صحنه های غیرواقعی را جهت ایجاد نظم به قصه بیفزاید.  بلکه قرآن از هرگونه فرا واقع نمایی پیراسته است.

ومخاطب، واقعیت ناب را با همه ی صفا ودرخشندگی اش درقصه های قرآن باز می یابد.  ودربرابر اعجاز قرآن سرفرود می آورد.

بنابراین اعجاز قصه های قرآن دربطن حقیقت واز متن واقعیت هستند»[1]

همچنین اقای حسینی نکات مفید دیگری هم بیان می کند بعنوان مثال در مورد زمان وحرکت درقصه های قرآن می فرمایند:

 «قرآن یک حادثه را از ریشه وخواستگاه خویش برمی کشد وتاغایت آن سیر می دهد،همان سان که کمانداری تیر را ازکمان رها می کند وبه هدف می نشاند بی آنکه تیر لحظه ای بایستد ویا از هدف خود یا مسیر خود منحرف شود.  

ودرقصه های قرآن زمان به منزله دستی است که رویدادها را حمل می کند وآنها را به حرکت درمی آورد،وزمان درقصه های قرآن حضوری زنده وآگاهانه ومعنی دار دارد .

 لذا برادران یوسف درزمان شب خبر نابودی یوسف را به یعقوب می دهند،تا تغییرات چهره هایشان مشخص نشود!  

وهمچنین قرآن به ترتیب توالی زمان دررویدادهای قصه کاملاً وفادار می ماند.

مگر استثنائاً در موردگاو بنی اسرائیل(آیات 35- 45- 55-بقره) که آنجا به واسطه ی وارونه ومنقلب بودن آدم های مسخ شده ی داستان است ،که قصه شان واژگون نقل می شود!

 وضمناً قرآن ، مکانهایی را نقل می کندکه نقش خاصی درمسیر حوادث داشته وهمچنین عبرت آمیز بوده باشند.»[2]

وهمچنین حسین فعال عراقی دراین خصوص نوشته است:

«شیوه بیان یک داستان درقرآن به دو صورت انجام می گیرد ودربعضی از داستانها با رعایت تسلسل زمان وسیر زمانی حوادث داستان روایت می شود وسیاق کلام نیز چنین تسلسلی را می طلبد.

 مثل داستان موسی درسوره قصص که از تولد وکودکی شروع می شود وبا غرق شدن فرعون ولشکریانش پایان می یابد.

ویا اینکه تسلسل زمانی  درروایت داستان رعایت نمی شود وداستان به اصطلاح برش می خورد وبرخی از پرده های نمایش جابجا می شود.

مثل روایت داستان موسی در سوره طه وداستان اصحاب کهف.

البته این نوع روایت برای تحریک حس کنجکاوی وفهماندن معنی و

مفهوم ویژه ای است،مثل تربیت کردن بندگان.

همچنین درقصه های قرآن جزئیات زائد حذف می شود.

یعنی قرآن درنقل قصه ها تا جایی به جزئیات می پردازد که نقش مهمی را درقصه داشته باشند وبتوانند راه وروزنه ای به سوی نور بگشایند.

براین اساس گاه درفرازی از داستان برخی از جزئیات وعناصر داستان را حذف می کند ویا به طور گذرا  واشاره مطرح می کند.»[3]

علامه ی طباطبایی نیز دراین رابطه بیان می کند:

«قرآن کتاب دعوت وهدایت است ودراین رسالت وهدفی که دارد یک قدم راه را به طرف چیزهایی دیگر از قبیل تاریخ ویا رشته های دیگر کج نمی کند.

زیرا هدف قرآن تعلیم تاریخ ومسلکش مسلک رمان نویسی نیست.هیچ کاری به اینکه فلانی پسر کیست ونسبش چیست وحوادث تاریخی مربوط به او درچه زمان ومکانی رخ داده است نداشته چون تعرض به این خصوصیات درهدف قرآن دخالت وتأثیر ندارد.»[4]

پس بی زمانی وبی مکانی از ویژگیهای داستانهای قرآن ورمز جهانی بودن وجاودانگی آن است.

وقصه های قرآن قصه آئینه تمام نمایی است، که هرکس سرنوشت خود را درآن می بیند.واین حذف جزئیات هم  به خواننده امکان می دهد که اسرار داستان را کشف کرده واحساس بهره وری ولذت کند.

چون خود خواننده،برشها وپرده های افتاده داستان را کشف واستنباط می کند.وجزئیات را حدس می زند وخود را فعال می بیند.

لذا دراینجا هم اصل اقتصاد هنری تحقق پیدا می کند وهم تربیت کننده ابتکار وخلاقیت جامعه می باشد ،  البته متناسب با بعضی از قسمتهای داستان،مثل سوره یوسف،

خیلی از جزئیات حذف می شود.

اما بعضی مواقع به شرح جزئیات هم پرداخته می شود.مثل،ماجرای آمدن بلقیس به قصر سلیمان، که از  بالا زدن دامن او وآشکار شدن ساق پایش هم  پرده بر می دارد.

 همچنین  قرآن با آوردن ضمیر مخاطب(مثل ضمیر کم) درآیات چنان سخن می گوید ،که گویی مخاطبان این کلمات همان کسانی هستند که درجریان حوادث داستان بوده اند و به این وسیله  قرآن چهره های داستانهایش  را زنده به حساب می آورد.

مثل آیات زیر:

«(وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ‏) 49  (وَ إِذْ فَرَقْنا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْناکُمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ‏)50/بقره

 «و [به یاد آرید] آنگاه که شما را از [چنگ‏] فرعونیان رهانیدیم‏؛ [آنان‏] شما را سخت شکنجه مى‏کردند؛ پسران شما را سر مى‏بریدند؛ و زنهایتان را زنده مى‏گذاشتند، و در آن [امر، بلا و] آزمایش بزرگى بود از جانب پروردگارتان  و هنگامى که دریا را براى شما شکافتیم و شما را نجات بخشیدیم‏؛ و فرعونیان را (در حالى که شما نظاره مى‏کردید) غرق کردیم‏.»

 

نکته1 :

آوردن داستان درداستان ، مثل اینکه در سوره بقره، داستان قتل نفس را دربین داستان گاو بنی اسرائیل می آورد. و  دربین داستان جملات معترضه ای می آورد،که مثل اعلامیه ای قاطعانه موضع گیری کرده وبه کار اصلی خود که هدایت مردم است می پردازد.مثل جملات معترضه آیات زیر که بعد از نقل پرستش گوساله می فرماید:

«(ان َّالَّذین  اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا

وَ کَذلِکَ   نَجْزِی الْمُفْتَرینَ‏)152  (وَ الَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ‏)153/اعراف

«آری کسانی که  گوساله را[ به پرستش] گرفتند، به زودی خشمی از پروردگارشان وذلتی در زندگی دنیا به ایشان خواهد رسید، وما اینگونه دروغ پردازان را کیفر می دهیم و[لی] کسانی که مرتکب گناهان شدند،آنگاه توبه کردند وایمان آوردند،قطعاً پروردگار تو پس از آن آمرزنده مهربان خواهد بود.»»

نکته 2 :

 توجه به زبان محاوره ای درداستان های قرآن، مثلاً چون درمصر،زنان شوهران خود را سید می گفته اند،لذا قرآن هم  به همان زبان محاورهای آن زن را سید آورده است: 

«(واسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَى الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءًا إِلاّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ‏)25/یوسف

«و آن دو به سوى در بر یکدیگر سبقت گرفتند، و [آن زن‏] پیراهن او را از پشت بدرید و در آستانه در آقاى آن زن را یافتند. آن گفت‏: »کیفر کسى که قصد بد به خانواده تو کرده چیست‏؟ جز اینکه زندانى یا [دچار] عذابى دردناک شود.»

این سید که دراین آیه آمده همان عزیز مصر است.

نکته 3 :

چگونگی طرح ورایت قصه های عاشقانه درداستانهای قرآن: قرآن کریم درطرح مسائل عشقی وحسادت ها وجنایت ها با اشاره وسمبل برخورد می کند.نه با ارائه جزئیات به گونه ای توصیفی وتصویری!  

وآنچنان عفت بیان دارد،که گفتنی ها را  می گوید،اما کوچکترین انحرافی از اصول عفت پیدا نمی کند، ضمن آنکه به خواننده نسبت به ریشه ها وعلل زشتی ها شناخت داده وراه حل برطرف کردن آنها را بیان میدارد. ضمنا" ممانعت از هر نوع بدآموزی هم می کند.

برخلاف نویسندگان جدید که حتی داستانهای واقعی وطبیعی را هم برای لذت بردن ونشئه های انحرافی خوانندگان می نویسند! وهر کار زشت وضد اخلاقی قهرمان داستان خود را موجه جلوه می دهند!

تا جایی که خوانندگان داستان نیز درصدد توجیه عمل قهرمان داستان برآمده واورا به عنوان الگوی رفتار خود بر می گزینند.

اما راه قرآن راه نورانی دیگری است بعنوان مثال ، به برخورد حضرت موسی (ع) با دختران شعیب در این آیات توجه کنید:

«(وَ لَمّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقی حَتّى یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ)23 (فَسَقى‏ لَهُما ثُمَّ تَوَلّى إِلَى الظِّلّ‏ِ فَقالَ رَبّ‏ِ إِنّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ)24 (فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ‏)25 (قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ اْلأَمینُ‏)26 (قالَ إِنّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلى‏ أَنْ تَأْجُرَنی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّالِحینَ‏)27 /قصص

«و چون به آب مدین رسید، گروهى از مردم را بر آن یافت که [دامهاى خود را ]آب مى‏دادند، و پشت سرشان دو زن را یافت که [گوسفندان خود را] دور مى‏کردند. [موسى‏] گفت‏:

 «منظورتان [از این کار] چیست‏؟»

گفتند:  « [ما به گوسفندان خود] آب نمى‏دهیم تا شبانان [همگى گوسفندانشان را] برگردانند، و پدر ما پیرى سالخورده است‏.» پس براى آن دو، [گوسفندان را] آب داد، آنگاه به سوى سایه برگشت و گفت‏:

 «پروردگارا، من به هر خیرى که سویم بفرستى سخت نیازمندم‏.»

 پس یکى از آن دو زن (در حالى که به آزرم گام بر مى‏داشت‏) نزد وى آمد [و] گفت‏:

 «پدرم تو را مى‏طلبد تا تو را به پاداش آب‏دادن [گوسفندان‏] براى ما، مزد دهد.» و چون [موسى‏] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حکایت کرد، [وى‏] گفت‏:

 «مترس که از گروه ستمگران  نجات یافتى‏.»

 یکى از آن دو [دختر] گفت‏:  

«اى پدر، او را استخدام کن‏، چرا که بهترین کسى است که استخدام مى‏کنى، هم نیرومند [و هم‏] در خور اعتماد است [شعیب‏] گفت‏:

 «من مى‏خواهم یکى از این دو دختر خود را [که مشاهده مى‏کنى‏] به نکاح تو در آورم‏، به این [شرط] که هشت سال براى من کار کنى‏، و اگر ده سال را تمام گردانى اختیار با تو است‏، و نمى‏خواهم بر تو سخت گیرم‏، و مرا ان شاء الله از درستکاران خواهی یافت.» 1.

همان طور که می بینید  مادراینجا با چهره یک زن پاکدامن و عفیف ومتین وبا شرم وحیا روبرو هستیم که درهاله ای از تقدس می باشد!

 در اینجا یک نمونه ای جذاب وزیبا از برخورد دو جنس مخالف بدون درهم شکستن حریم حیا که با یک ساختار طراحی شده وجالب ارائه میشود. آیا این نحوه ی روایت معجزه   نیست؟

برخلاف فیلم ده فرمان ، که دختران آن مرد خدا  را در حال رقص و نیمه عریان هم بر سر چاه وهم در چادرعشایری در مقابل حضرت موسی (ع)  نشان می دهد، تاایشان  با تماشای رقص آنها ! یکی از آن دختران را انتخاب کند! که واقعاً خیانت های این فیلم در همه ی ابعاد زیاد است، این فیلم در ویدئو کلوپ ها موجود می باشد ؟ !



[1] .همان ، ص185 به بعد.

[2] .همان،ص 189.

[3]  . فعال عراقی،ح.،قصّه های قرآن در المیزان،1378،مقدمه کتاب.

[4] . طباطبائی ،م.، تفسیر المیزان ،جلد هفتص 64

1 . در نوشتن نکات 1و2و3 در این بخش از نوشته های سیّد قطب در تصویر فنّی  استفاده کردم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.