!
3-6-2-هنر تلخیص درداستانهای قرآنی:
داستانهای قرآن بهترین نمونه ی هنر تلخیص هستند،از جهت گزینش صحنه های مؤثر وحذف بخش های زائد ،. ونمونه ی زیبای هنر تلخیص را درداستان حضرت یوسف (ع) می بینیم که شرح آن خواهد آمد.
آقای حسینی درمورد بلاغت وتلخیص درکتابش آورده است:
«بلاغت قرآن درهمه اجزای آن،از جمله قصه هایش،جریان دارد.بلاغت اقتضا می کند که اطناب وزیاده گویی ناروا درکلام راه نیابد.
از این رو،گفت وگو درقصه های قرآن با همه ی تفاصیل وشاخ وبرگ ها یش نمی آید.
قرآن تنها عناصر زنده،پویا،بنیادین،واثر گذار یک گفت وگو را ذکر می کند،همان عناصری که از حقیقت راستین ومکنون در ذات اشیا واشخاص پرده برمی دارد.
این ایجاز وبلاغت مداری،البته،یک فایده ی هنری بزرگ دارد(وآن این است ، آن گاه که گفتگو برمدار بلاغت می چرخد،مخاطب فرصت می یابد که حقیقت ناگفته را درقلمرو صورت های اندیشه ای خود بجوید وبه این ترتیب،با جولان دادن رخش اندیشه اش به اقلیم های دور سفرکند.
اما گمان نکنید،که این فایده هنری سبب می شود تا حقیقت وخیال درقصه های قرآنی با یکدیگر درآمیزند،نه بلکه دیگر ویژگیهای محوری این قصه ها همواره مخاطب را به مرکزیت حقیقت توجه می بخشند، ونیروی اندیشه ی اورا برمدار همین مرکز به حرکت درمی آورند.
به این سان هم مخاطب فرصت باریک اندیشی وجولان خاطر می یابد. وهم حقیقت،به عنوان هسته ی مرکزی قصه های قرآنی حفظ می شود.» [1]
... شاید کسی بتواند با گفتن یک کلمه ی مختصر،معانی زیادی را برساند،اما تلخیص درآیات قرآن وبار کلمات درآنجا،یک روح دیگری دارد.
ببینید درهمان قصه دختران شعیب،قرآن مظلومیت وناتوانی آنها را چگونه به تصویر کشیده است،آن هم با آوردن یک کلمه(تذودان)که به معنی دورکردن گوسفندان است و آن هم گوسفندان تشنه که به طرف آب هجوم می آورند! و دور کردن آنها از آب یعنی از محلی که آقایان گوسفندانشان را آب می دهند،چقدر سخت وتوأم با خفّت است. که یک عالم معنی وهنر دراین کلمه از نظر روانی واختلاف طبقات اجتماعی و... خوابیده است.و همه ی شرایط وخصوصیات اجتماعی موجود راهم آشکار می کند.
3-7-تصویر فنی و نمایش هنری در داستان های قرآن[2]
3 -7-1-معجزه یا سحر؟!
داستان جذب شدن وسپس اعراض ولید بن مغیره باشنیدن آیاتی از سوره ی مدثر را به نقل ازسید قطب ببینید:
«ولید اندکی از قرآن را شنید،وگویی انعطاف وتمایلی بدان پیدا کرد.[قریش] گفتند:
بخدا که[ولید] از دین برگشت.وهمین امر سبب برگشتن تمام قریش خواهد شد!) درنتیجه ابوجهل را پیش فرستادند، تااشرافیت وغروراورا نوازش دهد ونسب ومالش را بررخش بکشد وضمناً از او خواهش کند تا درمورد قرآن سخنی که حاکی از نفرت اوست برزبان راند.
ولید گفت:«درباره قرآن کریم چه بگویم؟ بخدا که درمیان شما کسی داناتر از من در رًجًز وفن قصیده وحتی اشعار مردم بیابانی نیست وبخدا که آنچه را که او می گوید به هیچ یک از اینها نمی ماند وبخدا سوگند که درگفتارش آنگونه شیرینی وچنان گیرندگی است که همه ی اقوال را مادون خود می سازد وبرهمه می چربد وچیزی فوق آن متصور نیست!»
ابوجهل گفت:«بخدا تا درباره قرآن چیزی نگویی قومت خشنود نخواهند شد.»
گفت:« پس بگذار تادراین باره بیندیشم.»[ پس از اندیشه گفت] : «این سخن جز سحری که آموخته شده نیست!» لذا می بینید همین که این آقا سخن قرآن را به سحری تشبیه کرده است که نمی توان برآن غلبه یافت ! مؤید این نظر است که قرآن یک معجزه الهی است وبی نظیر،که آن دگرگونی را درولید به وجود می آورد.
یعنی آن تعبیرات زیبا وکوبنده وتصویر گری وتجسم گری آن واژه ها وآن آیات این چنین معجزه می کند! [3]
ومشخص است که درک این مطلب درتوان ادبیات جزئی نگر وناقص بشر امروزی نیست.!؟
3-7-2-تصویر فنّی:
« تصویر فنّی یکی از بارزترین خصائص هنری وفنی است که پیوسته تعبیر قرآنی قصه را دربرمی گیرد. که با قلم ظریف چهره نگاری خلاق، تصویر ونمایش می دهد. همان قلمی که کاربرد آن همه نمایشگاهها وجلوه گاه ها را فرامی گیرد وبه نمایش می گذارد
که سرانجام می بینی که قصه برمی گردد وتبدیل به یک حادثه می شود که هم اکنون دارد واقع می گردد،وتبدیل به نمایشگاهی می شود که هم اکنون درجریان است،نه قصه ایست که روایت می شود،ونه حادثه ایست که گذشته است.
این تصویر واین نمایش درنمایشگاه قصه دارای رنگ های گوناگونی است،رنگی آشکار می گردد،درنیروی خلاق نمایش وزنده کردن داستان های سازنده،رنگی دیگر آشکار می گردد درپروراندن وبرانگیختن عاطفه ها وانفعالات درنهاد وخیال،رنگ دیگری هم پیدا می شود درترسیم چهره ی شخصیت ها ودرعین حال هرگز این رنگ ها از هم جدا نیستند،
اما یکی ازآنها دربعضی جاها بیشتر وزودتر از رنگ های دیگر نمایان می گردد، که داستان بنام آن نامگذاری می شود،
واما حق این است که همه ی این لمس های لطیف درهمه ی نمایشگاه های گوناگون، هر یک اندازه ی اقتضای حال وموقعیت نمایش وتماشاگر ظهور می کند. »[4]
3-7-3- تصویر وچهره نگاری:
در مورد توان قرآن درچهره آرایی سیّد قطب می فرمایند:
« تصویر وچهره نگاری عبارت است از همان ابزار پرفضیلت وپرارزش دراسلوب قرآن، وآن نخستین قانون است،که دربیان حقایق،درقرآن بکار می رود. وآن یک روش زیبایی است که همه ی اغراض واهداف را دربر می گیرد.
وآن همان خصیصه ممتازی است،که (بواسطه ی آن ) هرگز هیچ تلاشگری درتمام اجزاء قرآن خطا نمی رود. قانون تصویر فنی وهنری درقرآن برپایه تجسیم(مجسم ساختن معنویات مجرد) وآشکار ساختن آنها به صورت اجسام [ویا بطور عموم بصورت محسوسات] بناشده است.
مثل: ( فًلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ)15(الْجَوارِ الْکُنَّسِ)16 (وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ)17(وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ)18/تکویر
نه، نه! سوگند به اختران گردان [کز دیده] نهان شوند و از نو آیند، سوگند به شب چون پشت گرداند، سوگند به صبح چون دمیدن گیرد،می بینید که دراینجا بحث نفس کشیدن صبح و...مطرح شده است. مراد ما از تجسیم،تشبیه به محسوس که رایج است نیست.
بلکه منظور ما رنگ جدیدی است وآن مجسم ساختن معنویات بروجه تحویل وتبدیل وگرداندن از یک حالی بحالی ویا از یک سیمایی به سیمای دیگری نه بر وجه تشبیه وتمثیل .
(أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها) 24/محمّد ،
آیا به آیات قرآن نمی اندیشند؟یا [ مگر] بردلهایشان قفل هایی نهاده شده است؟ که دراینجا درست مانند درِ دکان های کاسب ها (که دکان دارانش مرده باشند ودکان آنها قفل شده است ) می ماند.
ویا تجسیم غیبت به گوشت برادر مرده ، مثل : (وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ…) بعضى از شما غیبت بعضى نکند؛ آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ از آن کراهت دارید.»
[1] . همان ص126.
[2] . در این بخش از اندیشه های سیّد قطب استفاده کرده وسپس نقدی بر آن می آوریم.
[3] . همان ،ص 18.
[4] . همان. ص267.