روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

داستان -هنر -قرآن(21)

-3-3- تلخیص ، توصیف ، صحنه :

 

تلخیص: از آن جا که نویسنده نمی تواند تمام اجزای رویدادهای داستان را روایت کند ، لذا به انتخاب بعضی از اجزا و حذف بعضی از اجزاء می پردازد و این همان تلخیص است .

 اثر تلخیص این است که هر هنرمندی تلاش می کند تا  بتواند با آوردن یک یا دوجزء     مختصر از یک رویداد ، کل ِآن رویداد را القاء کند.                                                             

  صحنه ،که همان بیانِ وقوع ِعمل است گر چه نمی تواند به طور خلاصه اطلاعات زیادی را القاء کند امّا باید گفت که صحنه : 

نمایشِ ادبی یک عملِ خاص در مکانی خاص است .

نویسنده می تواند با نمایش لحظه های حساس خواننده را در داستان وارد کند .تا او بی واسطه، با جهانِ داستان تماس بگیرد و خودش حوادث داستان را ببیند و بشنود . اینجاست که خواننده از داستان  لذت خواهد برد .واین همان اثر ِصحنه است،

( درست این همان کاری است که در داستان های قرآن به بهترین شکل ِممکن عملی شده است. )

 البته نویسنده ی داستان باید، لحظاتی از منظر دور  (تلخیص ) را با لحظاتی از منظر نزدیک   (صحنه  )در هم بیامیزد تا از محدودیت های تلخیص برهد که خواننده از جهان داستان دور نشود .

گاهی نویسنده یک تکه ازآخرِگفت و گوی طرف را نقل می کند ،ویا این که یک نکته و رازی را  در مورد شخصی در گفت و گو ایجاد می کند ،و بعد تلخیصی از زندگی آن شخص می آورد ،تا هم جالب باشد و هم حس کنجکاوی خواننده اشباع گردد .

توصیف:  
وقتی رُمان نویسی ، جهان ِگردنده ی داستان نویسی را متوقف می کند و به ما می گوید : چه می بینید ؟ این نوع ِروایت، همان توصیف است وضمناً با توصیف است که چشم انداز منطقه داستان ، شب وابر و سرما و . و یا هر یک از شخصیت ها  که غمگین است یا   بیان شده است.

 و می رساند که داستان زنده است و واقعیت دارد و می توانی ببینی و یا آن را بشنوی .

در توصیف باید درون و بیرون و حال و قال را با هم  بنگرد و با دقت نکاتِ وحدت بخشی برای داستان انتخاب کند .مثلاً باید توجه کرد که مثلاً  شب و مه و باران با افسردگی، و درخشش خورشید و دشت سبز، با شادی سازگاری دارد .

 وهمچنین  بهتر است توصیف شخصیت ها در داستان ،از طرف شخصیت دیگر درهمان داستان ، انجام شود .و در نهایت باید، داستان نویس بین محیط زیست داستانی و شخصیت های داستانی ارتباط واقعی برقرار سازد . و حقیقتاً آینة تمام نمای زندگی باشد .

 لذا  اگر چه رُمان جهانی است مصنوع با ساختار ی دقیقاً طراحی شده و اگر چه رُمان  بازسازی زندگی واقعی نیست. امّا آینه تمام نمای زندگی است ، که در آن درون و برون زندگیِ فرد و جامعه را یکجا منعکس می کند و به نمایش می گذارد .

در توصیف ، اشخاصِ داستان(با لحنِ صدا و چگونگی تاُلیف کردن ِکلام خود ) مکان فرهنکی و اجتماعی خود را در جامعه ، بروز داده و درون خود را آشکار می کنند.

نکته: در نهایت باید تکه تکه های تجربه و تخیلات نویسنده طوری در تلخیص و صحنه و توصیف به هم جوش بخورد ، که خواننده متوجه ترکیبی بودن آنها نشود . و بپذیرد که با شخصیت ها و رویدادهای واقعی

روبرو ست ! برای  این کار  با خلق   صحنه ای ،کنجکاوی افراد به یکی از شخصیتها برانگیخته شده  و بعد با وسیله شخصیتی دیگر یا از زبان راوی ،تلخیص مورد نظر در مورد آن شخص  انجام می گیرد.

 یا اوّل با تلخیص ، خواننده را به عمل خاصی حساس کرده و بعد با ایجاد صحنه،

آن عمل را نشان می دهد.  البته باید به اجزای داستان یک وحدت هماهنگ داده شود تا یک کل ِواحد ویکپارچه بوجود آید به نام داستان .

 لذا  اساس هنر داستان نویسی همین معنای واحد بخشیدن به رویدادهای گوناگونِ داستان است  که آن را از گونه های دیگر ادبیات جدا می کند .  یعنی از تجربیات محض که می تواند برای افراد معانی متفاوتی داشته باشد ،داستان باید یگانه همسازی بسازد، که برای خوانندگان داستان  فقط یک معنی داشته باشد ، وآن هم همان معنی مورد نظر نویسنده است .  

بنا بر این  نویسنده پس از انتخاب موضوع باید به موادِخام ِداستان در رابطه با موضوع وحدت بدهد تا بعد از وحدت دادن، همان معنای واحد القاء گردد  مثل : فانوس و نور فانوس .

برای این کار باید در بکارگیری عناصری چون انتخابِ نوع دیدگاه برای داستان  و روایت داستان و انتخاب ِشخصیت ها و لحن و مضمون دقت کند

داستان -هنر -قرآن(20)

1-3-2- فن روایت:

 

روایت داستان تا چه اندازه متکی به گفتن است و تا چه حد متکی بر نشان دادن ، چه موقع شخصیت های داستان را وارد می کنیم ، گذشت زمان را چگونه نشان می دهیم ، محیط زیست را چگونه و تا چه حد نشان می دهیم، روایت کردن داستان را بر عهده چه کسی می گذاریم ، بر عهده خود ما ، دیگران ، یا ظاهراً هیچ کس؟

پاسخ این سؤالات را بطور شایسته و بجا دادن یک کار هنری است .  که به استعداد ، تجربه ، کار دانی ، و قریحه نویسندگی بستگی دارد .

 باید پاسخ ها ی ما به سؤالات فنِ روایت ،مناسب اوضاع و احوال داستان باشد . 

    نکته: در داستان شکل و محتوی هر دو اهمیت دارند .یعنی در بحث ِهنر ، زیبائی و حقیقت ، شکل و محتوی ، تکنیک و موضوع ،از هم جدائی ناپذیر بوده و با تلفیق کامل آن دو با هم ،شکل ِکار معنی می یابد و محتوی حفظ می شود.

1-3-3- تلخیص ، توصیف ، صحنه :

 

تلخیص: از آن جا که نویسنده نمی تواند تمام اجزای رویدادهای داستان را روایت کند ، لذا به انتخاب بعضی از اجزا و حذف بعضی از اجزاء می پردازد و این همان تلخیص است .

 اثر تلخیص این است که هر هنرمندی تلاش می کند تا  بتواند با آوردن یک یا دوجزء     مختصر از یک رویداد ، کل ِآن رویداد را القاء کند.                                                             

  صحنه ،که همان بیانِ وقوع ِعمل است گر چه نمی تواند به طور خلاصه اطلاعات زیادی را القاء کند امّا باید گفت که صحنه : 

نمایشِ ادبی یک عملِ خاص در مکانی خاص است .

نویسنده می تواند با نمایش لحظه های حساس خواننده را در داستان وارد کند .تا او بی واسطه، با جهانِ داستان تماس بگیرد و خودش حوادث داستان را ببیند و بشنود . اینجاست که خواننده از داستان  لذت خواهد برد .واین همان اثر ِصحنه است،

( درست این همان کاری است که در داستان های قرآن به بهترین شکل ِممکن عملی شده است. )

 البته نویسنده ی داستان باید، لحظاتی از منظر دور  (تلخیص ) را با لحظاتی از منظر نزدیک   (صحنه  )در هم بیامیزد تا از محدودیت های تلخیص برهد که خواننده از جهان داستان دور نشود .

گاهی نویسنده یک تکه ازآخرِگفت و گوی طرف را نقل می کند ،ویا این که یک نکته و رازی را  در مورد شخصی در گفت و گو ایجاد می کند ،و بعد تلخیصی از زندگی آن شخص می آورد ،تا هم جالب باشد و هم حس کنجکاوی خواننده اشباع گردد .

توصیف:  
وقتی رُمان نویسی ، جهان ِگردنده ی داستان نویسی را متوقف می کند و به ما می گوید : چه می بینید ؟ این نوع ِروایت، همان توصیف است وضمناً با توصیف است که چشم انداز منطقه داستان ، شب وابر و سرما و . و یا هر یک از شخصیت ها  که غمگین است یا   بیان شده است.

 و می رساند که داستان زنده است و واقعیت دارد و می توانی ببینی و یا آن را بشنوی .

در توصیف باید درون و بیرون و حال و قال را با هم  بنگرد و با دقت نکاتِ وحدت بخشی برای داستان انتخاب کند .مثلاً باید توجه کرد که مثلاً  شب و مه و باران با افسردگی، و درخشش خورشید و دشت سبز، با شادی سازگاری دارد .

 وهمچنین  بهتر است توصیف شخصیت ها در داستان ،از طرف شخصیت دیگر درهمان داستان ، انجام شود .و در نهایت باید، داستان نویس بین محیط زیست داستانی و شخصیت های داستانی ارتباط واقعی برقرار سازد . و حقیقتاً آینة تمام نمای زندگی باشد .

 لذا  اگر چه رُمان جهانی است مصنوع با ساختار ی دقیقاً طراحی شده و اگر چه رُمان  بازسازی زندگی واقعی نیست. امّا آینه تمام نمای زندگی است ، که در آن درون و برون زندگیِ فرد و جامعه را یکجا منعکس می کند و به نمایش می گذارد .

در توصیف ، اشخاصِ داستان(با لحنِ صدا و چگونگی تاُلیف کردن ِکلام خود ) مکان فرهنکی و اجتماعی خود را در جامعه ، بروز داده و درون خود را آشکار می کنند.

نکته: در نهایت باید تکه تکه های تجربه و تخیلات نویسنده طوری در تلخیص و صحنه و توصیف به هم جوش بخورد ، که خواننده متوجه ترکیبی بودن آنها نشود . و بپذیرد که با شخصیت ها و رویدادهای واقعی

روبرو ست ! برای  این کار  با خلق   صحنه ای ،کنجکاوی افراد به یکی از شخصیتها برانگیخته شده  و بعد با وسیله شخصیتی دیگر یا از زبان راوی ،تلخیص مورد نظر در مورد آن شخص  انجام می گیرد.

 یا اوّل با تلخیص ، خواننده را به عمل خاصی حساس کرده و بعد با ایجاد صحنه،

آن عمل را نشان می دهد.  البته باید به اجزای داستان یک وحدت هماهنگ داده شود تا یک کل ِواحد ویکپارچه بوجود آید به نام داستان .

 لذا  اساس هنر داستان نویسی همین معنای واحد بخشیدن به رویدادهای گوناگونِ داستان است  که آن را از گونه های دیگر ادبیات جدا می کند .  یعنی از تجربیات محض که می تواند برای افراد معانی متفاوتی داشته باشد ،داستان باید یگانه همسازی بسازد، که برای خوانندگان داستان  فقط یک معنی داشته باشد ، وآن هم همان معنی مورد نظر نویسنده است .  

بنا بر این  نویسنده پس از انتخاب موضوع باید به موادِخام ِداستان در رابطه با موضوع وحدت بدهد تا بعد از وحدت دادن، همان معنای واحد القاء گردد  مثل : فانوس و نور فانوس .

برای این کار باید در بکارگیری عناصری چون انتخابِ نوع دیدگاه برای داستان  و روایت داستان و انتخاب ِشخصیت ها و لحن و مضمون دقت کند