روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

هنر -داستان قرآن(35)

3-2-محتوی واهداف داستان های بشری:

گر چه هنر مندان و دانشمندان در هنر داستان نویسی زحمات زیادی را متحمل شده اند تا بتوانند حاصل تجربیات و علوم خود را از راه داستان در اختیار بشریت قرار دهند .

و انصا فاًهم خدمات قابل توجهی در تربیت نفوس و نظم اجتماعی و حرکات انقلابی ملت ها انجام داده اند.

اما به طور کلی باید دربحث محتویات داستان های بشری به این نکته توجه کرد ،که حتی اگر نویسنده ای بخواهد تجربیاتِ زندگی خودش را بنویسد ،و حتی اگر عین واقعیات را هم بنویسد ،باز هم این نوشته ی فرد از انجا که تابع ِجهان بینی و بینش ، شرایط اجتماعی ، اقلیمی ، زمانی و مکانی خود شخص می باشد ،

و از انجا که هزاران مسئله ی پیدا وپنهان،آگاه ونا آگاه ،در زندگی هر انسانی نقش دارد، چگونه می شود آن نوشته برای من که در حال وهوای کاملاًمتفاوتی و یا احیاناًمتعارضی با آن نویسنده یا قهرمان داستان او هستم ، راه گشاو امید بخش وسازنده باشد؟

تا چه رسد به اینکه نویسنده، یک شخصیت های خیالی خلق کند ،که هرگز نمی تواند آن قدر و مقدار تأثیرات بیرونی و درونی قبل از تولد و بعد از تولد ، کودکی ،جوانی ، پیری ، محیط ،افراد ،طبیعت ، امداد های الهی و غیره را محاسبه کرده و شخصیتی بیا فریند که بتواند الگوی زندگی واقعی مردم باشد؟ !

 لذا اکثر نوشته های چنین افرادی جز ارائه ی یک زندگی مصنوعی ، که اگر خیلی خوش بین باشیم مثل یک گل پلاستیکی خواهد بود که نه حیات و نه عطر و نه تأثیر یک گل واقعی را خواهد داشت.

مضا فاً اینکه در این اوضاع واحوال کار گزاران شیاطین بیکار ننشسته و داستان هایی را با محتوا های جذاب ولی شیطانی با مایه های عشق های مجازی ،که با پر رنگ نشان دادن آن عشق ها و قربانی کردن همه ی زندگی را به پای این نوع عشق ها ،

تا حدی که عاشق برای رسیدن به معشوق مرتکب هر نوع قتل ،غارت و خیانت می شود وهمه ی این ظلم ها “تنها به واسطه اینکه طرف عاشق است و کله خراب ”توسط نویسنده توجیه می شود.

.وتبلیغ اعتیاد ، تجمل ، خشونت ، ملی گرایی کور ،اهداف استعماری و بعضاًهم سرگر می های بی فایده وسرِکاری ،به بازار عرضه می کنند.  

اگر بخواهیم چندین نمونه از این محتوای داستان های بشری را بیاوریم  مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.  لذا ما بطور گذرا، نکات کلیدی از نوشته های   چند نویسنده ،را خواهیم آورد  تا مشت نمونه خروار باشد.

نوشته هایی که قهرمان آنها پس از عمری قهرمان بازی و مبارزه، سر انجام به دست خودِ نویسنده قربانی شده ، و زندگی اش هم  بیهوده ،تا اینکه در پایان داستان قهرمان داستان در حال سوت کشیدن و قدم گذاردن بر روی برگ های پاییزی بیهودگی دنیا را به نمایش می گذارد.[1]

یا اینکه در پایان داستان، زندگی را همچون جامِ زهری به شکل یک لیوان آب بنوشد وسیگاری روشن کند و بر این دنیای بیهوده دود نثار کند.  تا هم عقده دل نویسنده گشوده شود  و هم به انسانها، به زبان بی زبانی بگوید ،شما با ما نباشید ،بهتر است بروید دنبال کار خودتان.[2]

 در این فیلم ها وداستان ها که نمونه های آن زیاد است،  مبارزه با باطل را آن قدر سخت ومشکل،نشانت بدهند !که با وجود ازدست دادن فرزندان و  یا ران و اموال خود ،

در آخر چیزی جز غربت و فلاکت  بدست نیا وری! و بجای آب همه اش سراب ببینی و بجای انسان زنده وقهرمان و مبارز ،یک انسان بد بخت شده ویک  قالب تهی از حیات و زندگی را در پایان داستان در شکل قهرمان داستان نشانت می دهند !

 و گل ها همه بی عطربیابی و آدمها راگرگِ آدمها! ودر این بر هوت بی عاطفه و بی رحمی که نویسندگان ِبه پوچی رسیده بر ایت ترسیم می کنند ،جزءتنهائی،آوارگی،

ظلمت،بی اعتمادی،خیانت،محکومیت،حقارت،آلودگی و اسیری  نبینی ،ولذا چیزی اززندگی نمی بینی، حتی مرگت را هم آزاردهنده و جانخراش می بینی![3]

مثل  نوشته هایی که در حکومت اسلامی ماو با نظارت وزارت ارشاد اسلامی! وارد بازار کتاب شده است که مایه تأسف است، از این قبیل :

«تو احتیاج به یک دوست دختر داری ،و ادامه می دهد: مشروب می خوری؟و در جواب می شنود : بله بدم نمی آید !؟»[4]

و یا نویسندة دیگری می نویسد:

«می خواهم رابطه جنسی مون ر ابراتون بگم!»[5]

و  فرشته در رمان مروارید، ملا حیدری را مطرح می کند که لایق اربابان غربی خودش است،

و یا ببینید در فیلم سگ کشی، که همه اشخاص آن اهل رابطه نا سالم با جنس مخالف هستند. از رئیس اداره تا رئیس شرکت و افراد عادی همه فاسد و اهل خیا نت ولی امّا آن خانمِ از فرنگ برگشته، آدم حسابی و با فرهنگ و الگوست !

ویا در فیلم دنیا ،آن خانم محترمِ مدل امروزی و برجسته ،و به اصطلاح کار دان ،به حاجی آقایِ متدین که حالا عاشق او شده ولی به فرزند خودش می گوید :

«جوان ولگردی نکن»

جوان هم در پاسخ می گوید :

«تو اوّل خوب بودی ولی حالا عشق می کنی، امّا جوان ها اوّل عشق شان را می کنند و بعداً خوب می شوند !»*

 در همین اوضاع و احوال محمد علی جمال زاده ،در کتاب یکی بود ویکی نبود،می نویسد :

«آقا شیخ که معلوم می شود جنی و غشی است و اصلاًزبان ما هم سرش نمی شود و عرب است!»[6]

البته همین جمال زاده خودش را روی پای شاه می اندازد ،و شاه می گوید :

                «جمال زاده هر چه می خواهد به او بدهید» ! [7]

  و یا صادق هدایت که در پاریس اما با چهره ی ملی برای ملت ما توپ مروارید را می نویسد و تهران ما را به آنچه بدترین جای اروپا و غرب لایق آن است  تشبیه می کند!؟[8]

و یا صادق چوبک که در کتاب اسب و درشکه اش می آورد :

«سید عمامه به سری که پوستین مندرسی روی دوشش بود گفت :ای بابا حیوون باکیش نیس دواش یک فندق مومیاییه …!»*

 ویافلانی که هم هوش است و هم گل وهم شیر! مردی با کراوات سرخ را می تراود... *

و از این قبیل که به قول مرحوم طالقانی:

               « شرح این هجران و این خون جگراین زمان بگذار تا وقت دگر »*

لذا ای دوست این ترا و شات کجا و آن الهامات و  ذوقیات یک انسان متدین  وامید وار کجا؟

که در فضای آسمان آبی و روشن و با محبت کنار در یاچه ای ازآب وساحلی پوشیده از گیاه و گل های با صفا،دختری زیبا را به تصویر می کشد که درکمال امنیت به نشستن پروانه بر روی دستش نظاره می کند و بعد برای بدست آوردن آن بر روی گل ها می دود و می خندد  وهمراه او همه ی آسمان وزمین به شادی   نشسته ومی خندد ! و این همان فا صله بین ایمان و کفر است.  تا حدی که ویکتور هگو هم می گوید :

«زندگی را آنطور که خدا آفریده است به دست آورید .»*

جان ما امام صادق (ع)هم می گوید:

          «هل الدین الا الحب»آیا دین غیر از محبت است.»*

به همین مقذار از محتوی واهداف داستان های بشری بسنده می کنیم،و در فصل بعد می پردازیم به داستان های قرآنی تا بدست آید که آب کجاست وسراب کجا؟



[1] . این ها را در فیلم دیدهام .و آن وقت ها به نام فیلم و کارگردان توجه نداشتم .

[2] .  """   """   """   """   """   """   """    """    """.

[3] . برای استنادات این صفحه فیلم های زیادی وجود دارد. که در حکومت های طاغوتی ویا درویدئو کلوپ هاموجود می باشد..

[4] . همایون پور، خ .، ثرجمه ی متن دوم، 1369، در صفحه 227.

[5] . قاسمی،ن.، ترجمه ی ذاستان عشق.

[6] . این مطالب ومطالب صفحه ی بعد بصورت سخنرانی بوده در کلاس های داستان نویسی ادب وایثار در تهران ،لذا منابع آن دراختیار من نبوده است.

[7] . هفته نامه صبح ،1374، شماره ی32.

[8] . هدایت،ص.، توپ مروارید، کتاب بدون شناسنامه است!

* .این مطالب را در کلاس داستان نویسی در تهران شنیده و یادداشت کرده ام.