روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

هنر - داستان- قرآن (34)

 

3 - محتوای داستان های بشری

 3-1- خیال یا واقعیّت:

اگر گفته شود که رکن اصلی محتوای داستانهای بشری را خیال تشکیل می دهد سخنی به گزاف نیست . ما برای مشخص شدن جایگاه خیال در داستانهای بشری نظریات گوناگونِ فنی و علمی را از اهل فن و هنر می آوریم باشد که بیشتر بیندیشیم و به آثار خاص خیال در داستان های بشری پی ببریم ،

خصوصاً وقتی که این تخیلات از اندیشه های نامتعادل و یا مغرض و جاهل سرچشمه بگیرد ،که در این صورت بزرگترین ضربه را به روح و اندیشه بشری وارد می سازد .

مهدی  حجوانی می نویسد  :

 «قوه ی خیال مثل عضلات بدن ، قابلیت پرورش و رشد را دارد،و خیال می تواند به شکل جوشش خیال ناب باشد  بی هیچ هدف خاص . و هم می تواند با پیش فرض هایِ ذهنی یا به کمک اگرهای جادوئی ،1   قوه ی خیال رابه طرف ماجرائی دلنشین  و هدفی خاص  هدایت کند.

پس قوه ی خیالت را پرورش ده و بدان که قلم مهمانی است که روزی خویش را به همراه دارد و حرکتش با برکت همراه است ،پس حتی بدون قصد قبلی به بهانه ای ساده شروع به نوشتن کن »2

بر اساس گفته ی هین استاد ارجمند داستان نویسی ودیگران که پرورش خیال را  مهمترین ابزار داستان نویسی می دانند . و  با  توجه به خیالات گوناگون مردم و ملتها ،

 ما متوجه خواهیم شد که  با این برداشت ها  از قلم چنین نویسندگانی  چه می تراود و یا خواهد تراوید؟ !

بعنوان مثال، مادر بزرگِ من ( زینب ) عقیده داشت که در قدیم آدمهای بزرگی بوده اند ،که وقتی خاک کفش خود را خالی می کرده اند به اندازه ی یک کوه بزرگ بوده است ،یعنی  کوه ها این طوری شکل گرفته اند ! تو تخیلات انسان های کنونی را هم به همین مقیاس بنگر !

گر چه امروزه بشر به تخیلاتش اعتماد دارد امّا هر روزه غلط بودن آنها آشکار می شود ، مثل تخیّلات یا باصطلاح نظریات مارکس و لنین و لیبرالیسم و هزاران ایسم و نظریه ی دیگر، که چه ضربه ها به بشریت زده اند، تا اینکه بطلان آنها بر ملا شد !یا مثل نظریه ی هنر برای هنر که از طرف اهل زر و زور و تزویر برای اهداف آنها  بیان می شود !

    محمد رضا سرشار در رابطه می فرماید :

« آنجه در داستان رخ می دهد ، باید از نظر عقلی و منطقی در خارج قابل وقوع و باور پذیر باشد . نه این که لزوماً در خارج اتفاق افتاده باشد !» [1]

به هر حال در هر اثر هنری حتی نوع واقعگرای آن   تخیل نویسنده و گزینش هنرمند و مبالغه در برخی عناصر و حذف و اضافه در واقعیت وجود دارد .

بهر صورت باز آقای محمد رضا  سرشار ادامه می دهد:

 «البته دست نویسنده باز نیست که همه اش تخیلی کار کند ، یعنی یک قرارداد ضمنی بین نویسنده و خواننده در هر داستانی خود به خود انجام می گیرد ، که این تعهد را ایجاد می کند تا مثلاً نویسنده با همان بیست در صد ( 20% ) تخیلی کارش را انجام دهد و از محدوده ی قرار داد خود خارج نشود .مثلاً در افسانه ها می بینیم قالیچه پرنده است ،امًا سایر خصوصیات قهرمان داستان  مثل آدمهای معمولی است ! بنا براین داستان نویسان اکثراً سعی می کنند داستانی بنویسند که از نظر عقلی وقوعش محال نباشد . نه این که اتفاق افتاده باشدو یا بیفتد ! »[2]

در بیانات استاد سرشار به روشنی نقش خیال در داستان های بشری مشخص است .وگستره ی  این موضوع  به ادبیات هنری کودکان هم می رسد ،تا جائی که آیت الله محمد پور  می نویسد :

« اهمیت قدرت تخیل کودکان و اثر بخش بودن آن در خلق آثار بدیع تا حدی است که هنرمندان پیرو مکتب رمانتیسم از هنر تخیلی سخن گفته ، و تجلی آن را در هنر کودک می دانند.»[3]

تفسیر نمونه  در این زمینه آورده است که:

«افسانه های خیالی هر قدر جالب و تکان دهنده ، تنظیم شده باشند ، تاثیر آنها در برابر یک سرگذشت واقعی ناچیز است .زیرا اولاً :

هنگامی که شنونده به هیجان انگیزترین لحظات داستان می رسد و می رود تا تکانی بخورد ناگهان این برق در مغز او پیدا می شود ، که این خیال و پنداری بیش نیست .

دوّماً :   این سرگذشتها در واقع بیانگر فکر طراح آنهاست ، او است که عصاره ی فکر و خواست هایش را در چهره و افعال قهرمان داستان مجسم می کند .

و بنابر این چیزی فراتر از فکر یک انسان نیست و این با واقعیت عینی فرق بسیار دارد و نمی تواند بیش از موعظه ی گوینده آن باشد . امّا بر عکس،تاریخ واقعی انسان ها پر بار ، پربرکت ، و راه گشاست . [4]



1  . اگر های جادوئی کنستانتین استانیسلاوسکی ، کرگردان تئاتر شوروی

2  . حجوانی، م. ، مایه داستان ،1371، جلد 2 ص 54

[1] . سرشار ، م ، الفبای قصه نویسی ، جلد 2 ، ص 61.

[2] . همان.

[3] . محمد پور ، آ ، 1382 ، آموزش هنر ، مؤسسه فرهنگی منادی تربیت ، ص 45.

[4] . مکارم ، ن ، تفسیر نمونه ، ذیل آیه 111 تفسیر سوره یوسف ، جلد 10 ، ص101.