روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

هنر-داستان-قرآن(29)

                                             دیدگاه های تاریک مادی ها در داستان نویسی

2-2-1-دیدگاه تاریک:

این دیدگاه کسانی است که متأسفانه از نور حقیقی وجود واز پرتو خورشید عالم تابِ معنی در دشت های بی کرانه ی سبز روح واز وزش نسیم فیض الهی بی بهره هستند. وباران رحمت الهی از چتر،کبر وحسادت وحرص وشهوات ِ آنها عبور نکرده در ظلمت وتاریکی به زندگی سراپا غافلانه ی خویش ادامه می دهند! وجز محرومیّت نمی کارند  ونمی نویسند وجز غفلت درو نمی کنند.

چه هنرمندانه قر آن وضعیّت آنها رادر آیات زیر بیان می کند:

«(یَعْلَمُونَ ظاهِرًا مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ اْلآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ‏)7/رم.

از زندگى دنیا، ظاهرى را مى‏شناسند، و حال آنکه از آخرت غافلند.

( إِنَّ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ‏)7/یونس

 ( کسانى که امید به دیدار ما ندارند، و به زندگى دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته‏اند، و کسانى که از آیات ما غافلند).

 (أُولئِکَ مَأْواهُمُ النّارُ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ‏)8/یونس

( آنان به [کیفر ]آنچه به دست مى‏آوردند، جایگاهشان آتش است‏.)

    (زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ اللّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ‏)212/بقره

( زندگى دنیا در چشم کافران آراسته شده است‏، و مؤمنان را ریشخند مى‏کنند .و [حال آنکه‏]کسانى که تقواپیشه بوده‏اند، در روز رستاخیز، از آنان برترند و خدا به هر که بخواهد، بى‏شمار روزى مى‏دهد

وقتی که ما فقط زندگی ِهمین چند روز دنیا را هدف قرار دهیم ،وفقط به خور  و خواب وشهواتِ حسی بسنده کنیم ! دیگر زندگی ما بعنوان یک انسان با زندگی موریانه چه تفاوتی خواهد داشت؟!

  اگر از آنها سوءال شود چرا کار می کنی؟خواهند گفت:(برای خوردن وپوشیدن و.!) چرا می خوری؟(برای زنده ماندن) ! چرا زنده بمانی ؟(برای کار کردن) ! چرا کار می کنی؟ دوباره تکرار همان جواب ها !

حاصل این گفت و شنود ، نموداری است که در صفحه بعد ملاحظه  می فرمایید.یعنی  زندگی آنها از یک نقطه شروع می شود و سرانجام به همان نقطه ای می رسد که از آنجا شروع شده بود .

یعنی یک دایره ی توخالی ! یک صفر و دیگر هیچ...


 

می گویند:ما زندگی ومبارزه ی خودمان را نثا ر دیگران می کنیم !

باید گفت وقتی سرنو شت همه ی آدم ها،همین پوچی باشد ! آنوقت چی ؟

پوچی،برای پوچ ها ! صفری برای صفرها! از خاک به خاک ودیگر هیچ!

در این صورت باید به جای (انّا للّه وانّا الیهِ راجعون )،بگویند: ماازخاکیم و(مثل حیوانات) به خاک بر می گردیم!

لذا حاصل کار نویسندگانی چون جورج اورول درکتاب قلعه ی حیوانات به فرض آنکه یک جامعه ی عادلانه ای هم بوجود بیاورد،چه خواهد بود ؟!

 آیا نباید چشم ها را شست و قرآن را گشود تا دیدگاه ِما  نورانی شود؟

ای نویسندگان عالم آیا زمان آن نرسیده تاسری به طرف آسمان حقیقت بالا کنید. وآسمان پر از ستاره را ببینید !

 نه اینکه مثل آن تاریک دید، ستارگان آسمان را تفِ سر بالاببینید  و  وجود خود  را یک اشتباه!

آیا خواند ن کتاب های چنین نویسنده گانی چه حاصلی دارد؟

البته من گمان ندارم که کسی در دنیا باشد که وجود خدا را انکار کند!

چون هر کس آسمان پر ستاره ای رابر بالای سرش ببیند وزمین گسترده ای را در زیر پا وبا توجه به آن ضمیر شگفتی که در درونش دارد، حتما" وجود خدای مهربان را احساس می کند.

 به همین دلیل بحث های انبیا هیچ وقت برای اثبات وجود خدا نبوده، بلکه برای اثبات توحید وهمه کاره بودن خدا درعالم(توحید افعالی)و بوده است.

گرچه در زمانة ما کافر شدن هم سیاسی شده،یعنی بواسطه برنامه ای ملی گرا و یا  کافر دو آتشه می شوند و پس فردای آن روز بواسطه ی اعلام برنامة دیگری،خدا پرستِ دُمکرات و یا اسلام شناس !

و یا مثل مسیحیّت زمان ما که از جهالتشان  یهودی ها برای آنها فیلم می سازند ! که آنها را به همان حال مسیحی  بودن نگه دارند! تا نکند مسلمان شوند ،وبرای آنها مشکل درست کنند!

بهر صورت، غفلت از خدا در بینش ِفکری این نویسندگان یک نوع بد بینی نسبت به حقیتِ وجود و واقعیّتِ زندگی بوجود می آورد،که مثلاً از درک مسأله ی شرور و همچنین تبعیض های طبیعی ناتوانند،ونمی دانند که زیرهر پرده شرّیخیری نهفته است ، وبا هر سختی یک آسانی می باشد. که:

 (إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا)6/ الشرح     « آرى‏، با  هردشوارى‏، آسانى است‏.»

آیا وقتی یک نویسنده ای جهان را بی هدف بداند،هدفداری خودش را چگونه توجیه کند؟!

بنا بر این یأس سرتا پای زندگی او را می گیردو به دم غنیمتی روی آورده ودلخوش به چند تا  چچه و چند تا  به به شده ویا به افسردگی می رسد ،و می نویسد :

 «سیگاری روشن کرد، دود،ودیگر هیچ»[1]

 وبرایش هم اهمیّت ندارد که با این نوشته ها  جوان مردم معتاد ویا فاسد  شود!

وآنها هم که ادعای تخصص و عالمی دارند ساز رفاه   وشعار بهره وری را سر داده وگوش به زنگ اربابند، تا آنها هم برایشان  بعد از ماتریالیسم ،اومانیسم را ولیبرالیسم را وفلان ایسم  را ، هر روز نو به نو کنند تا  بر رونق بازارشان بیفزایند . وهنر را هم خلاصه می کنند درپایین تنه وتختخواب ورخت نابِ همه جا نما و...!



[1] . ...

هنر - داستان -قرآن (28)

 2-2-دیدگاه معرفتی

مقدمه :

حقیقت وجودی وفکری وبرداشت نویسنده از زندگی وفلسفه  ی آن را دیدگاه معرفتی  نویسنده گویند.دراینصورت بایدکلیّه فنون داستان نویسی را جسم داستان ولی دیدگاه معرفتی را روح داستان دانست.

 و این روح داستان است که بطور مستقیم یا غیر مستقیم به خواننده منتقل می شود،ودر حقیقت یک نوع هم کیش پروری شکل می گیرد.

ما بطور کلی در دیدگاه  معرفتی با سه نوع دیدگاه مواجه هستیم:

1-دیدگاه الهی :که با انگیزه قرب الهی وتوأم باایمان به جهان بعد می باشد ،که مااز آن تعبیر به (دیدگاه نورانی) می کنیم.

2-دیدگاه مادی:که شامل دیدگاه کلیّه کسانی می شودکه زندگی را منحصر به همین چند روز دنیا می دانند اعمِ ازغربی یاشرقی، ما از این دیدگاه به دیدگاه تاریک  نام می بریم.

3-دیدگاه اهل نفاق والتقاط وتزویر،به تعبیر خودمانی  هوس بازان فریب خورده و واداده  وبه تعبیر دینی همان دین به دنیا فروخته ها که با شعار  هنر برای هنر وتازگی ها هم  با شعار سیاست را در هنر دخالت ندهید!

سیاستِ دشمنانِ آدم وعالم را به ثمر می رسانند. آن هم با بهای بخس و نا چیزی  که در برابر این خیانت ِبزرگ از اربابان پیدا و پنهان خود می گیرند، بعضی هم بی مزد ومواجب !وبعضی هم به خیال خام خودشان ایثار گرایانه !مشغول خدمت به فرهنگ  وطن خود هستند!

 که ما از این دیدگاه به  دیدگاه غربزده گان تعبیر می کنیم.

روشن ترین مثال هارا برای این بحث ها می توانید در آثار آنهایی که سایت فارسی بی بی سی آثارشان را با آب وتاب بیان کرده وتبلیغ می کند، ببینید! ویا سایت های دوستان ِدیگر!

هنر - داستان- قرآن (27)

 2-1-2- دیدگاه من ِ راوی

این دیدگاه به طریق اوّل شخص رفتم ، گفتم ، دیدم ، روایت می شود و حالات درونی راوی نمایش داده می شود و امکان مخفی ساختن اطلاعات و بی طرف بودن هم فراهم است، ضمناً یک صمیمیتی در لحن راوی بوجود می آید  که مثلاً ما رفتیم و جایتان خالی  و... !

2-1-3 

 - دیدگاه به شکل نمایشی

      که در این دیدگاه راوی به کلی حذف می شود و گفتگوی شخصیت ها در داستان نقش مهمی دارد در این جا بیشتر می شود از بیان غیر مستقیم استفاده کرد.[1]

البته دست نویسنده برای تجزیه و تحلیل مسائل بسته است و همچنین تماشا گر از دیدگاه شخص خود به جهان داستان می نگرد و قضاوت می کند و در نهایت تجزیه و تحلیل می کند .

در این دیدگاه اگر درون بازیگر را به نمایش بگذاریم به آن شیوه ی : آینه ی ذهنی  و اگر اعمال ظاهری و بیرون شخصیت ها را به نمایش بگذاریم به آن شیوه ی : نمایشی گویند .

 تذکر پایانی:

     در مورد بحث زوایای دید، نویسنده باید برای نقل داستانش زاویه دیدِ مناسبی را انتخاب کندکه با طرح وهدف داستانش سازگاری داشته باشد .

  ونهایتاً اینکه ، درنقد داستان هم باید موارد زیر را ازنظر زاویه ی دید، رعایت کرد:

1-آیا زاویه دید انتخابی از جهت شکل و محتوی به داستان غنا بخشیده است یا نه؟

2- آیا زاویه دید انتخابی متناسبِ با هدف ومصالح داستان بوده است یا نه؟

3- نویسنده از کدام موضع مکانی ویا زمانی به جهان داستان می نگرد؟

زیراباید دانست که انتخاب موضع مکانی یا زمانی درداستان بسیار اهمّیت دارد.

(که مثلاً کسی بر بالای درختی نشسته ودر حالی که کسی او را نمی بیند ،واو با توجه به آنچه مشاهده می کند ،داستان را روایت می کند.

ویا کسی می رود واز زمان گذشته داستان را روایت می کند .

ویا اینکه از آینده داستان را روایت می کند ،مثل داستان های فضایی وغیره.)

4-آیا تغییر زاویه دید در داستان توسط نویسنده منطقی ومتناسب با شرایط واهداف داستان بو ده است یا خیر ؟

 در اینجا ما به بحث زاویه دید از نظر فنّی و کلاسیک خاتمه داده ودر بخش بعد می پردازیم به بحث زاویه دید از دیدگاه معرفتی .

این بحث با آنکه اهمیّت بالا وانکار ناپذیری دارد ،متأسفانه تا به حال در بحث های کلاسیک داستان نویسی وارد نشده است !

لذا اینجانب باآنکه از توانم خارج است برای توضیح اهمّیت این بحث بِکر، سعی خودم را خواهم کرد.

 باشد تا در آینده  اهل هنر وذوق وایمان حقِّ مطلب را ادا کرده وغفلت رابه دام بیندازند .



[1] . به جای این که مثلاً خدا به طور مستقیم بگوید بندگان من زنا نکنید با آوردن شکل نمایشی در داستان یوسف و زلیخا این سخن را از زبان یوسف در برابر پیشنهاد زلیخا می دهد که در آنجا یوسف می فرماید: از انجام این عمل زشت معذورم وبه خدا پناه می برم.

مذهب کورش چه بوده است

   

16  آذر؛ روزی که کورش بزرگ سفارش کرد او را در پاسارگاد به خاک بسپارند.
 «کورش بزرگ، بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی، 7 دسامبر سال 539 پیش از میلاد (16 آذر) با دیدار از نیایشگاه شهر بابل، از همراهانش خواست که در هرجای جهان که بمیرد، باید کالبد او را به پاسارگاد ببرند و در آن جا به خاک بسپارند. این گفته‌ی کورش در تاریخ به نام «سفارش کورش» نگهداری شده است. کورش با این که زرتشتی بود ، به دین‌ ها و باور های دیگر احترام می‌گذاشت. در همین روز (16 آذر) «زروبابل» را به سرنشینی بیش از 40 هزار یهودی، که آنان را از گروگانی بابلی‌ها آزاد کرده بود، برگماشت تا به اورشلیم بازگردند و نیایشگاه‌های ویران شده‌ی آن جا را بازسازی کنند.»  [?]
 
بیان نویسنده:
 
در دین زرتشت چهار عنصر مقدس بودند و هستند و عبارتند از: آب خاک آتش و باد. و برای فردی که این عناصر چهارگانه را آلوده کند مجازات بسیار سختی در کتاب وندیداد برای آن فرد در نظر گرفته شده است. در مورد طریقه دفن در دین زرتشت مواردی وجود داشته و دارد، من جمله دخمه که محوطه در بالای تپه که زرتشتیان فرد متوفی را  در این مکان خوراک پرندگان قرار می دادند و قبرستان وجود نداشت و هر فردی که از جامعه زرتشتیت می مرد به این محل آورده می شد و مراسمات دخمه او انجام می گرفت.
 این روش بعد از مدتی جای خود را به دفن مردگان داد و امروزه زرتشتیان تقریبا مراسم دفن مرده خود را مانند مسلمانان انجام می دهند ،که همان خاکسپاری مرده باشد.  و دیگر دخمه ها محلی برای بازدید تبدیل شده است و تعداد بسیاری از آنها نیز کم کم در حال از متروکه شدن هستند.
 همه زرتشتیان و برخی از تاریخ دانان قائل به این هستند که کوروش کبیر فردی زرتشتی بوده است هر چند که نامی از اشو زرتشت ،تنها پیامبر بزرگ زرتشتیان در سخنان کوروش کبیر وجود ندارد. گرچه زرتشتی بودن کوروش کبیر در هاله ای ابهام است ولی در صورتی که چنین قولی را قبول کنیم باز هم به مشکل بر می خوریم و آن سفارش کوروش کبیر در مورد نحوه دفن اوست که بیان می دارد که
 «در هرجای جهان که بمیرد، باید کالبد او را به پاسارگاد ببرند و در آن جا به خاک بسپارند» که این سخن با یکی از اصلی ترین باور های زرتشتیان که آلوده نکردن چهار عنصر می باشد ، تعارض دارد.
 چند سوال در اینجا بوجود می آید که پاسخ آنها نیز روشن می باشد:
 - آیا کوروش کبیر براستی فردی زرتشتی بود؟
 - چرا کوروش کبیر سفارش به این نمود که بدنش را در خاک قرار دهند ، آیا از اینکه نباید خاک را آلوده کرد ، آگاهی نداشته است؟
 - با اینکه زرتشتیان سفارش کوروش بر خاکسپاری بدنش را قبول دارند ، چرا باز هم دم از زرتشتی بودن کوروش می زنند؟
 - بنابر سخن کوروش کبیر مبنی بر اینکه بدنش را در خاک قرار دهند ، چرا هیچ فردی در آن زمان به سخن او عمل ننمود و بدن کوروش را بعد از مومیایی در مقبره او در پاسارگاد قرار دادند ، آیا براستی کوروش فردی بزرگ و کبیر بود یا نه؟
 
خلاصه کلام:
 
کوروش فردی بود اهل تساهل و تسامح که به تمام عقاید و شرایع ادیان احترام می گذاشته است ، یکی از ادیان در آن زمان زرتشت بوده است. نسبت به کارهای و سخنان و .... از کوروش نمی توان به راحتی زرتشتی بودن کوروش را اثبات کرد و اینکه برخی از افراد که از دین و تاریخ سررشته ای ندارند و کوروش را فردی با ایمان می دانند نیز سخن نادرستی می باشد؛ چون کوروش دین واحدی نداشته است که به آن ایمان داشته باشد و نسبت به کارهایی که انجام داده است بیشتر به فردی پیرو یهودیت شبیه است نه دین زرتشت!!!
 
---------
 پی نوشت :
 [?] سایت امرداد _(برگرفته از: تارنمای انوشیروان کیهانی‌زاده)
 
منبع : پایگاه فرق , ادیان و مذاهب

هنر - داستان- قرآن (26)

 2-1-1- دیدگاه دانای کل

به قول استاد حجوانی:

 «در دیدگاه دانای کل همان کس که خالق داستان و شخصیت های داستان است ، به روایت داستان می پردازد . لذا هم از درون انسان ها و هم از بیرون آنها اطلا عات کافی دارد .« [1]

و به قول ناصر ایرانی:

« دانای کل از همه ی گوشه های داستان و زندگی درونی و بیرونی ، در حال و قال ، و در گذشته و حال ِ افراد داستان باخبر بوده و بر همه چیز آگاه است « [2]

از آنجا که در این دیدگاه نمی شود اطلاعات را به آسانی مخفی کرد ، چون خواننده می گوید تو که دانای کل بودی و از ماجرا خبر داشتی چرا مرا قال گذاشتی ؟

وضمنا" از جهت ایجاد ِ تعلیق نویسنده نیازمند مخفی کردن اطلاعات است ، پس این  دو تا را با هم سازگار کردن مشکل است .

و با وجود این که دیدگاه دانای کل قابل انعطاف پذیرترین   شیوه ی نقل داستان است و نویسنده می تواند حتی بعد از مرگ شخصیت ها را هم به تصویر بکشد . امّا به هر صورت محدودیت هایی هم دارد، مثل :

        1- کاهشِ باور پذیری. [3]

       2 حضور مزاحم نویسنده ، که البته بستگی به نوع شخص دانای کل و میزان هنر او دارد .

        3 زیاده گوئی  که باز هم جای بحث دارد و باید با موضوع سنجیده شود.

         4 در قضاوت مستقیم افتادن .

 امّا با وجود همه ی این اوصاف در مواردی که فضای مادی و معنوی داستان وسعت دارد و شخصیت ها متعدد هستند و از نظر زمانی هم داستان گسترده است و نیاز به استدلال و استنتاج دارد، حضور نویسنده ی دانای کل اجتناب ناپذیر است.

تا بتواند هر جا که لازم بود تلخیص کند یا صحنه پردازی کند یا توصیف کند و یا به استدلال و استنتاج بپردازد .

و بی او یا جانشین او منحصراً با ابزار صحنه نمی توان از عهده ی موارد فوق برآمد . زیرا فقط اوست یا جانشین او ست که باید اوّل شخص باشد  که در این صورت به آن دیدگاه راوی اوّل شخص هم می گویند .

البته این دیدگاه به دیدگاه شاهد و قهرمان هم تقسیم می شود ،

اگر چه در این دیدگاه خواننده مستقیماً با جهان داستان ارتباط برقرار نمی کند ، امّا به اندیشه ها و دریافت ها و احساسات نویسنده راه پیدا می کند .

امَا دردیدگاه دانای کل محدود به یکی از اشخاص داستان ، نویسنده از دریچه خاص حواس پنچگانه ی یکی از شخصیت های داستان ، داستان را روایت می کند .

 بنا بر این  بر اساس هر چه چشم او ببیند و یا گوش او بشنود(  او یعنی همان سوم شخص که با الفاظی چون رفت ، گفت ، دید داستان را روایت می کند .)داستان روایت می شود.

 از آنجا که این فرد  به جای دانای کل نامحدود   باید در همه ی صحنه ها حاضر باشد و حضورش هم موجه باشد ، کمی مشکل است.

 امّا در این شیوه  (دانای کل محدود)باور پذیری افزایش می یابد و به واقعیت نزدیکتر است. و داستان هم چون از سوی یک نفر روایت می شود یک دست است .

 وباز از جهت دیگر ما دو نوع دانای کل داریم .

1 دانای کل مداخله گر : که هر جا تشخیص دهد در داستان به اظهار نظر و نتیجه گیری می پردازد .

2 دانای کل بی طرف : که نویسنده از بیان عقاید مستقیم خود و از گپ زدن با خواننده در مورد شخصیت های داستان خوداری می کند .



[1] . حجوانی، م.، پیک قصه نویسی شماره 9 ،1377.

[2] . ایرانی ،ن.، داستان...، صفحات 138 تا 146.

[3] . البته این کاهش باور پذیری در داستان های بشری مطرح است و حق هم همین است که هیچ بشری نمی تواند ادعا کند که دانای کل است حتی اولیاء الهی هم آن جاهائی را می دانند که خدا روشنشان کرده . امّا درآن جا که قصه گو خداست و با جلوه دانای کل ظاهر می شود نه تنها باور پذیری را کاهش نمی دهد بلکه باور افزا هم هست زیرا وقتی آن یار سیمین اندام رخ نمود همه جذبش شده و بازار بتان می شکند.