روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

داستان-هنر-قرآن (38)

2-3-اهداف  داستان های   قرآنی:

همانطور که می دانید ارزش هر کاری به هدف و نتیجه ی آن بستگی دارد ،از آنجا که داستان های قرآنی بهترین داستان ها هستند،هدف آنها نیز باید بهترین اهداف باشد. به نظر من اهداف داستان های قرآن جدای از هدف کلی قرآن نیست یعنی همانطور که به تعبیر حضرت امام خمینی (ره):

«قرآن مائده  وسفره ی گسترده ی الهی وکتاب ِانسان سازی است»

هدف از داستان های قرآن نیز، تربیّت و پرورش نفوسِ انسانی است.(امّا به شکل هنری و جذّاب)، با این وصف ما در اینجا  نظر قرآن پژوهان واندیشمندان اسلامی را در این باب می آوریم تا ره گشای اندیشه وایمان ما گردد. انشاءالله

آقای منوچهر اکبر لوگوید :

«بدون شک داستان های قرآن وقصّه های پیامبران داستان برکت و  روشنایی و جاودانگی و داستانِ جدال با گمراهی و نا بخردی است.وطرح نو درانداختن است برای بهتر زیستن .(وهدفِ آن) تهذیب بشر وتکمیل اخلاق آدمیان بوده است.» [1]

بهاءالدین خرمشاهی:

«هدف ار داستان های عادی سرگرمی وایجاد حظِ هنری است .امّا اهداف قصّه های قرآنی انذار واعتبار (عبرت گرفتن)وبیان اصول واحکام ونتایج اخلاقی است، وهمچنین تسلی دادن به حضرت رسول اکرم (ص).

 وبیان سنت های الهی در پیروزی حق وپیروان حق وشکست باطل وپیروانِ باطل.» [2]

سیّد قطب:

«داستان هایی که در قرآن آمده در خدمت اغراض دینی به کار گرفته شده،با این حال نمی توان انکار کردکه با وجود غرض دینی ِ اینگونه داستان ها ،به علّت قدرت تعبیر و عظمت تصویرپردازی در قرآن وا جد کمال اهمّیت هنری نیز هستند .

تعبیر قرآنی جمع میان غرض دینی وهدف هنری کرده تا آنجا که زیبایی هنری برای او ابزاری است که بوسیله ی آن وجدان دینی را بر می انگیزد تا بهتر بتواند آنرا پذیرای تأثیرات مذهبی سازد.

هنر چون به چنین ساحت ومرزی رسید یعنی با بهترین تعبیر بیان عقیده کرد و نفس به مرحلة پالایش رسید، آنگاه زیبایی نیز در القاءِ عقیده به مرز کمال می رسد.» [3]

سپس سیّد قطب،به ده هدف از اهداف قرآنی اشاره می کند:

«1-اثبات وحی ورسالت،چرا که محّمد(ص)با آنکه [مکتب نرفته بود] وبا دانشمندان یهود ونصاری همنشین نبود .با این همه در نقل روایات پیامبران گذشته ،از ابراهیم گرفته تا یوسف وموسی و عیسی، گاه چنان اشاراتْ درست ودقیق است که حقّانیّتِ وحی محمّدی رابه اثبات می رساند.

(تِلْک مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْک  مَا کُنت تَعْلَمُهَا أَنت وَ لا قَوْمُک مِن قَبْلِ هَذَا  فَاصبرْ  إِنَّ الْعَقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ‏)49/هود

«این از خبرهاى غیب است که آن را به تو وحى مى‏کنیم‏. پیش از این نه تو آن را مى‏دانستى و نه قوم تو. پس شکیبا باش که فرجام  [نیک‏] از آنِ تقواپیشگان است.»

2-اینکه همه ی ادیان منبع الهی دارند ،از روزگار نوح تا عهد محمد (ص)

و خدا پروردگار همگان است و مؤ منان امت واحدی اند.

( لَقَدْ ءَاتَیْنَا مُوسى وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِیَاءً وَ ذِکْراً لِّلْمُتَّقِینَ‏)48/انبیاء  (الَّذِینَ یخْشوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَ هُم مِّنَ الساعَةِ مُشفِقُونَ‏)49/انبیاء  (وَ هَذَا ذِکْرٌ مُّبَارَکٌ أَنزَلْنَهُ  أَ فَأَنتُمْ لَهُ مُنکِرُونَ‏)50/انبیاء

« در حقیقت‏، به موسى و هارون فرقان دادیم و [کتابشان‏] براى پرهیزگاران روشنایى و اندرزى است‏ [همان‏] کسانى که از پروردگارشان در نهان مى‏ترسند و از قیامت هراسناکند. و این [کتاب‏] (که آن را نازل کرده‏ایم‏) پندى خجسته است‏. آیا باز هم آن را انکار مى‏کنید؟ »

( لَقَدْ ءَاتَیْنَا إِبْرَهِیمَ رُشدَهُ مِن قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عَلِمِینَ‏)51/انبیاء  (إِذْ قَالَ لأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتى أَنتُمْ لهََا عَکِفُونَ‏)52/انبیاء  (قَالُوا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا لهََا عَبِدِینَ‏)53/انبیاء

  «در حقیقت‏، پیش از آن‏، به ابراهیم رشد [فکرى‏] اش را دادیم و ما به [شایستگى‏] او دانا بودیم آنگاه که به پدر خود و قومش گفت‏: «این مجسمه‏هایى که شما ملازم آنها شده‏اید چیستند؟» گفتند: «پدران خود را پرستندگان آنها یافتیم»

(وَ أَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَهُمُ الأَخْسرِینَ‏)70/انبیاء  (وَ نجَّیْنَهُ وَ لُوطاً إِلى الأَرْضِ الَّتى بَرَکْنَا فِیهَا لِلْعَلَمِینَ‏)71   (وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ یَعْقُوب نَافِلَةً  وَ ُکلاً جَعَلْنَا صلِحِینَ‏)72

(وَ جَعَلْنَهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرَتِ وَ إِقَامَ الصلَوةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکوةِ  وَ کانُوا لَنَا عَبِدِینَ‏)73  (وَ لُوطاً ءَاتَیْنَهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نجَّیْنَهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتى کانَت تَّعْمَلُ الخَْبَئث  إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سوْءٍ فَسِقِینَ‏)74   (وَ أَدْخَلْنَهُ فى رَحْمَتِنَا  إِنَّهُ مِنَ الصلِحِینَ‏)75(وَ نُوحاً إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکرْبِ الْعَظِیمِ‏)76  (وَ نَصرْنَهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِئَایَتِنَا  إِنهُمْ کانُوا قَوْمَ سوْءٍ فَأَغْرَقْنَهُمْ أَجمَعِینَ‏)77/انبیاء  (وَ دَاوُدَ وَ سلَیْمَنَ إِذْ یحْکمَانِ فى الحَْرْثِ إِذْ نَفَشت فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کنَّا لحُِکْمِهِمْ شهِدِینَ‏)78  (فَفَهَّمْنَهَا سلَیْمَنَ  وَ کلاًّ ءَاتَیْنَا حُکْماً وَ عِلْماً  وَ سخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسبِّحْنَ وَ الطیرَ  وَ کنَّا فَعِلِینَ‏)79  (وَ عَلَّمْنَهُ صنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ  فَهَلْ أَنتُمْ شکِرُونَ‏)80

(وَ لِسلَیْمَنَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تجْرِى بِأَمْرِهِ إِلى الأَرْضِ الَّتى بَرَکْنَا فِیهَا  وَ کنَّا بِکلّ‏ِ شىْ‏ءٍ عَلِمِینَ‏)81

(وَ مِنَ الشیَطِینِ مَن یَغُوصونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذَلِک  وَ کُنَّا لَهُمْ حَفِظِینَ‏)82  (وَ أَیُّوب إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنى مَسنىَ الضرُّ وَ أَنت أَرْحَمُ الرَّحمِینَ‏)83  (فَاستَجَبْنَا لَهُ فَکَشفْنَا مَا بِهِ مِن ضرٍّ  وَ ءَاتَیْنَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِکرَى لِلْعَبِدِینَ‏)84  (وَ إِسمَعِیلَ وَ إِدْرِیس وَ ذَا الْکِفْلِ  کلٌّ مِّنَ الصبرِینَ‏)85  (وَ أَدْخَلْنَهُمْ فى رَحْمَتِنَا  إِنَّهُم مِّنَ الصلِحِینَ‏)86  (وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب مُغَضِباً فَظنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فى الظلُمَتِ أَن لا إِلَهَ إِلا أَنت سبْحَنَک إِنى کنت مِنَ الظلِمِینَ‏)87  (فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّیْنَهُ مِنَ الْغَمّ‏ِ  وَ کَذَلِک نُجِى الْمُؤْمِنِینَ‏)88  (وَ زَکرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَب لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنت خَیرُ الْوَرِثِینَ‏)89  (فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْیى وَ أَصلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ  إِنَّهُمْ کانُوا یُسرِعُونَ فى الْخَیرَتِ وَ یَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً  وَ کانُوا لَنَا خَشِعِینَ‏)90  (وَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَهَا وَ ابْنَهَا ءَایَةً لِّلْعَلَمِینَ‏)91  (إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ‏)92

« و خواستند به او نیرنگى بزنند و[لى‏] آنان را زیانکارترین [مردم‏] قرار دادیم‏ و او و لوط را [براى رفتن‏] به سوى آن سرزمینى که براى جهانیان در آن برکت نهاده بودیم‏،رهانیدیم‏ .

و اسحاق و یعقوب را [به عنوان نعمتى‏] افزون به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم‏. و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کردند، و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و آنان پرستنده ما بودند.

 و به لوط حکمت و دانش عطا کردیم و او را از آن شهرى که [مردمش‏] کارهاى پلید [جنسى‏] مى‏کردند نجات دادیم‏.  به راستى آنها گروه بد و منحرفى بودند. و او را در رحمت خویش داخل کردیم‏، زیرا او از شایستگان بود.  و نوح را [یاد کن‏] آنگاه که پیش از [سایر پیامبران‏] ندا کرد، پس ما او را اجابت کردیم‏، و وى را با خانواده‏اش از بلاى بزرگ رهانیدیدم. و او را در برابر مردمى که نشانه‏هاى ما را به دروغ گرفته بودند پیروزى بخشیدیم‏، چرا که آنان مردم بدى بودند، پس همه ایشان را غرق کردیم‏ .  و داوود و سلیمان را [یاد کن‏] هنگامى که در باره آن کشتزار (که گوسفندان مردم شب‏هنگام در آن چریده بودند) داورى مى‏کردند، و [ما] شاهد داورى آنان بودیم پس آن [داورى‏] را به سلیمان فهماندیم‏، و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم‏، و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم‏، و ما کننده  [این کار] بودیم .

و به [داوود] فن زره [سازى‏] آموختیم‏، تا شما را از [خطرات‏] جنگتان حفظ کند. پس آیا شما سپاسگزارید.

 و براى سلیمان‏، تندباد را [رام کردیم‏] که به فرمان او به سوى سرزمینى که در آن برکت نهاده بودیم جریان مى‏یافت‏، و ما به هر چیزى دانا بودیم و برخى از شیاطین بودند که براى او غواصى و کارهایى غیر از آن مى‏کردند، و ما مراقب [حال‏] آنها بودیم‏ .

و ایوب را [یاد کن‏] هنگامى که پروردگارش را ندا داد که‏: «به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان‏.» پس [دعاى‏] او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم‏، و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان [مجدداً] به وى عطا کردیم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت‏کنندگان [باشد].

 و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را [یاد کن‏] که همه از شکیبایان بودند.  و آنان را در رحمت خود داخل نمودیم‏، چرا که ایشان از شایستگان بودند.

و [ذوالنون‏] را [یاد کن‏] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم‏، تا در [دل‏] تاریکیها ندا درداد که‏: «معبودى جز تو نیست‏، منزّهى تو، راستى که من از ستمکاران بودم»

پس [دعاى‏] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم‏، و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏دهیم.

 و زکریّا را [یاد کن‏] هنگامى که پروردگار خود را خواند: «پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترین ارث برندگانى‏.» پس [دعاى‏] او را اجابت نمودیم‏، و یحیى را بدو بخشیدیم وهمسرش را براى اوشایسته [و آماده حمل‏] کردیم‏، زیرا آنان در کارهاى نیک شتاب مى‏نمودند. و ما را از روى رغبت و بیم مى‏خواندند و در برابر ما فروتن بودند.

 و آن [زن را یاد کن‏] که خود را پاکدامن نگاه داشت‏، و از روح خویش در او دمیدیم، و او و پسرش را براى جهانیان آیتى قرار دادیم‏. این است امت شما که امتى یگانه است‏، و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید.

3-تاکید بر روی یگانگی دین والوهیّت واحد:

(وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً  قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ  أَ فَلا تَتَّقُونَ‏)65/اعراف

 و به سوى عاد، برادرشان هود را [فرستادیم‏] گفت‏: «اى قوم من‏، خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست‏، پس آیا پرهیزگارى نمى‏کنید.»

(وَ إِلى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صلِحاً  قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ )

 و به سوى [قوم‏] ثمود، صالح‏، برادرشان را [فرستادیم‏] گفت‏:

« اى قوم من‏، خدا را بپرستید، براى شما معبودى جز او نیست.»

(وَ إِلى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شعَیْباً  قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ‏ )/85

و به سوى [مردم‏] مدین‏، برادرشان شعیب را [فرستادیم‏] گفت‏: «اى قوم من‏، خدا را بپرستید که براى شما هیچ معبودى جز اونیست‏.»

4-اثبات این معنی که همه ی پیامبران بیک نحو دست به دعوت می زدند و واکنش و استقبال قوم آنها نیز همه یکسان است.وهمچنین دین خدا یکی بوده و یک مبنا دارد.

( لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنى لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ أَن لا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ  إِنى أَخَاف عَلَیْکُمْ عَذَاب یَوْمٍ أَلِیمٍ‏)26/هود  (فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاک إِلا بَشراً مِّثْلَنَا وَ مَا نَرَاک اتَّبَعَک إِلا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِى الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضلِ بَلْ نَظنُّکُمْ کَذِبِینَ‏)27/هود

(قَالَ یَقَوْمِ أَ رَءَیْتُمْ إِن کُنت عَلى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبى وَ ءَاتَانی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیَت عَلَیْکمْ أَ نُلْزِمُکُمُوهَا وَ أَنتُمْ لهََا کَرِهُونَ‏)28/هود  (وَ یَقَوْمِ لا أَسئَلُکمْ عَلَیْهِ مَالاً  إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى اللَّهِ  وَ مَا أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ ءَامَنُوا  إِنَّهُم مُّلَقُوا رَبهِمْ وَ لَکِنى أَرَاکُم قَوْماً تجْهَلُونَ‏)29/هودَ

و به راستى نوح را به سوى قومش فرستادیم‏. [گفت‏:] من براى شما هشداردهنده‏اى آشکارم. که جز خدا را نپرستید،  زیرا من از عذاب روزى سهمگین بر شما بیمناکم‏.  پس‏، سران قومش که کافر بودند، گفتند: «ما تو را جز بشرى مثل خود نمى‏بینیم‏، و جز [جماعتى از] فرومایگانِ ما، آن هم نسنجیده‏، نمى‏بینیم کسى تو را پیروى کرده باشد، و شما را بر ما امتیازى نیست‏، بلکه شما را دروغگو مى‏دانیم .»

گفت‏: «اى قوم من‏، به من بگویید، اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم‏، و مرا از نزد خود رحمتى بخشیده باشد که بر شما پوشیده است‏،

آیا ما [باید] شما را در حالى که بدان اکراه دارید، به آن وادار کنیم ؟و اى قوم ،من‏ بر این [رسالت‏]، مالى از شما درخواست نمى‏کنم‏. مُزد من جز بر عهده خدا نیست‏. و کسانى را که ایمان آورده‏اند طرد نمى‏کنم‏. قطعاً آنان پروردگارشان را دیدار خواهند کرد، ولى شما را قومى مى‏بینم که نادانی می کنید.»

 ( قَالُوا یَنُوحُ قَدْ جَدَلْتَنَا فَأَکثرْت جِدَلَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کنت مِنَ الصدِقِینَ‏)32/هود

 گفتند: «اى نوح‏، واقعاً با ما جدال کردى و بسیار [هم‏] جدال کردى‏. پس اگر از راستگویانى آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده مى‏دهى براى ما بیاور»

(وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً  قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ  إِنْ أَنتُمْ إِلا مُفْترُونَ‏)50

(یَقَوْمِ لا أَسئَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْراً  إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى الَّذِى فَطرَنى  أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏)51

(وَ یَقَوْمِ استَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السمَاءَ عَلَیْکم مِّدْرَاراً وَ یَزِدْکمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْامجْرِمِینَ‏)52  (قَالُوا یَهُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نحْنُ بِتَارِکى ءَالِهَتِنَا عَن قَوْلِک وَ مَا نحْنُ لَک بِمُؤْمِنِینَ‏)53  (إِن نَّقُولُ إِلا اعْترَاک بَعْض ءَالِهَتِنَا بِسوءٍ  قَالَ إِنى أُشهِدُ اللَّهَ وَ اشهَدُوا أَنىبَرِى‏ءٌمِّمّاتُشرِکُونَ‏)  (مِن دُونِهِ  فَکِیدُونى جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنظِرُونِ‏)55/هود

 و به سوى [قوم‏] عاد، برادرشان هود را [فرستادیم‏. هود] گفت‏: «اى قوم من‏، خدا را بپرستید. جز او هیچ معبودى براى شما نیست‏. شما فقط دروغ پردازید » .

«اى قوم من‏، براى این [رسالت‏] پاداشى از شما درخواست نمى‏کنم‏. پاداش من جز بر عهده کسى که مرا آفریده است‏، نیست‏. پس آیا نمى‏اندیشید .و اى قوم من‏، از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید [تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، و تبهکارانه روى بر مگردانید.»

   گفتند: «اى هود، براى ما دلیل روشنى نیاوردى‏، و ما براى سخن تو ،دست از خدایان خود برنمى‏داریم و تو را باور نداریم‏. [چیزى‏] جز این نمى‏گوییم که بعضى از خدایان ما به تو آسیبى رسانده‏اند.[ گفت‏: ] من خدا را گواه مى‏گیرم‏، و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وى مى‏گیرید بیزارم.»

5-دیگر بیان اصل مشترک دین محمّد ودین ابراهیم است ،بخصوص ومنبع واحد تمام ادیان توحیدی است.

(ان هذا لَفیِ الصُّحُفِ الاولی )18/اعلی (صحُفِ إِبْرَهِیمَ وَ مُوسى‏)19/اعلی

: قطعاً در صحیفه‏هاى گذشته این [معنى‏] هست‏. صحیفه‏هاى ابراهیم و موسى‏.

(إِنَّ أَوْلى النَّاسِ بِإِبْرَهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبىُّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا  وَ اللَّهُ وَلىُّ الْمُؤْمِنِینَ‏)68/ال عمران:

در حقیقت‏، نزدیکترین مردم به ابراهیم‏، همان کسانى هستند که او را پیروى کرده‏اند، و [نیز] این پیامبر و کسانى که [به آیین او] ایمان آورده‏اند؛ و خدا سرور مؤمنان است.

( مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَهِیمَ  هُوَ سمَّاکُمُ الْمُسلِمِینَ مِن قَبْلُ )78/الحج

:آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است‏] او بود  که قبلاً شما را مسلمان نامید.

(و أَنزَلْنَا إِلَیْک الْکِتَب بِالْحَقّ‏ِ مُصدِّقاً لِّمَا بَینَ یَدَیْهِ مِنَ الْکتَبِ)48/المائده

:و ما این کتاب [=قرآن‏] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم‏، در حالى که تصدیق‏کنندة کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست‏.

6-اینکه خدا سرانجام پیامبران خود را یاری ودروغزنان را هلاک می کند

 (این یعنی ترغیب ایمان آورندگان ومحکم ساختن قلب پیامبر).

(وَ إِلى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شعَیْباً فَقَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الاَخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فى الأَرْضِ مُفْسِدِینَ‏)36/عنکبوت (فَکذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصبَحُوا فى دَارِهِمْ جَثِمِینَ‏)37/عنکبوت

: و به سوى [مردم‏] مَدْیَن‏، برادرشان شعیب را [فرستادیم‏]. گفت‏: «اى قوم من‏، خدا را بپرستید و به روز بازپسین امید داشته باشید و در زمین سر به فساد برمداری پس او را دروغگو خواندند و زلزله آنان را فرو گرفت و بامدادان در خانه‏هایشان از پا درآمدند.»

 (لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِث فِیهِمْ أَلْف سنَةٍ إِلا خَمْسِینَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطوفَانُ وَ هُمْ ظلِمُونَ‏)14/عنکبوت

: و به راستى‏، نوح را به سوى قومش فرستادیم‏، پس در میان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ کرد، تا طوفان آنها را در حالى که ستمکار بودند فرا گرفت‏.

7- ازاغراض دیگر آن هشداروبشارت است.

( وَ لَقَدْ کَذَّب أَصحَب الحِْجْرِ الْمُرْسلِینَ‏)80/ (  وَ ءَاتَیْنَهُمْ ءَایَتِنَا فَکانُوا عَنهَا مُعْرِضِینَ‏)81/  (وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الجِْبَالِ بُیُوتاً ءَامِنِینَ‏)82/(فَأَخَذَتهُمُ الصیْحَةُ مُصبِحِینَ‏)83/  (فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا کانُوا یَکْسِبُونَ‏)84/الحِجر

: و اهل «حِجر» [نیز] پیامبران [ما] را تکذیب کردند.  و آیات خود را به آنان دادیم‏، و[لى‏] از آنها اعراض کردند، و [براى خود] از کوهها خانه‏هایى مى‏تراشیدند که در امان بمانند.  پس صبحدم‏، فریاد [مرگبار] آنان را فرو گرفت‏.

و آنچه به دست مى‏آوردند، به کارشان نخورد.

8-بیان نعمت های خدا بر پیامبران ومؤمنان،(که در قرآن نمونه های فراوان دارد.)

9-هشدار نسبت به اغوای شیطان،(که او دشمن سوگند خورده وآشکار آدم است.)ولذا علّت تکرار داستان آدم وحوا در موارد عدیده این مطلب است که انسان مواظب این وسوسه کار دیرینه وخنّاس باشد.

10-بیان قدرت خدا در امور خارق عادت نظیر (خلق آدم وتولد عیسی(ع)، و حکایت حضرت ابراهیم وآن چهار پرنده ،وداستان مردی که برشهر ویران می گذشت . »  1

فکر کنم عناوین زیبا ومتنوعی که سیّد قطب،از قرآن آورده بود ،خود به خود گواهِ معجزه بودن وهنرمندی واقعی داستان های قرآن و اهداف بلند آن باشد.

براستی چگونه می شود این همه اهداف عالی ومهم وحساس را در داستان گنجاند،  بدون اینکه به جذّابیت وجنبه ی  هنری کار نه تنها خلل وارد نشود بلکه  داستان دلنشین تر ومقبول تر هم  جلوه کند؟ !

 در پایان نطریات اهل هنر و علم باید بگوییم که:

 قرآن یک کل به هم پیوسته است . و تمام مو ضو عاتش با هم هماهنگ است یعنی وقتی که انسان مؤمن قرآن می خواند کلِ قرآن را نامه محبوب خود و نظریات معشوقه خود می داند.

لذا بینش او نسبت به قرآن یک بینش کلی است ، او فقط در قرآن دنبال این است که ببیند خدایش از چه چیز خشنود می شود و نسبت به چه چیز نفرت دارد ؟ وآن چیز ، داستان باشد و یا تاریخ باشد و یا احکام ودستورات فرقی نمی کند، او در همه جا توجهش به این است که مثلاًدر این مورد یا مثلاًدر این داستان، خدا از چه سخنی وچه رفتاری خشنود شده است؟ مثلاً:خدا از کدام عملکرد موسی خشنود یا خشنود تر شده است؟و از کدام  عمل فرعون غضبناک شده است؟لذا یک انسان مؤمن سعی می کند احوال کلی و جزئی زندگی و حقیقتِ خواست و اراده خدا را از قرآن در آورده و با جز ئیات زندگی خود مطابقت د هد .

و قرآن هم دقیقاً انسان را در همین راه پیش می برد و او را آموزش می دهد و تشویق می کند به آنچه را که خدا دوست دارد .و نهی می کند از آن چه راکه خدا بد می داند.  لذا زنان مؤمن ؛آسیه و مریم یعنی زنان ربّانی را الگوی خود قرار می دهند و مردان مؤمن؛ حضرت موسی و عیسی و محمد (ص)را ،

و در این میان قصه ها ی قرآن و چیزی نیست جز شیوة دقیق بیان جزئیات و کلیات اموری که مو ضع گیری خدا در آنها بسیار مشهود و آشکار است، آن هم به جهت الگو برداری و بکار بستن در امور زندگی.

تا مثل  حضرت یوسف(ع) از دیو شهوت بگریزد و مثل حضرت آدم(ع)از گناه توبه کند  و مثل یو نس(ع) غا فلانه غضب نکند و مثل حضرت یعقوب (ع) اهل صبر باشد .  و مثل فرعون متکبر نباشد و مثل همسر لوط کج و کوله و خفیف و پست نباشد.  خلاصه معجزه ای شگرف و غیر قابل تصور برای بشر درهمه ی  ابعاد ( به نام قرآن ) صورت گرفته است.

که مثل خورشیدی فروزان در حال انفجار و نور پراکنی است ،که ثمرش را با وسعت بسیار همچون ابری پر باران و همیشگی بر سر و روی بشر همیشه فرو می ریزد و ریشه  هر سبزی و خرّمی  در ادبیات(حتی ادبیات کفر) در اینجاست .  لذا قصه ها ی قرآن، از بقیه مطالیش جدا شدنی نیست.و قصه های قرآن فقط در همان حال و هوای اعتقادی سیاسی و اجتماعی خود قرآن مفهوم واقعی اش را می یابند وزنده هستند.

 و اگر از مجموعه کلّی قرآن جدا شوند، مثل این است که شما چشم کسی را از سر او در آورید ودر وسط بشقاب بگذارید ،و بعد بخوا هید حیات بخشی و عملکرد آن در بدن زنده  را بررسی کنید!  البته می شود با الگو قرار دادن چشم یک دوربین عکاسی ساخت.  اما این کجا و آن کجا تفاوت راه از کجا تا کجا ست؟!

پس ای عزیز،به قرآن روی آوروبه همه ی آن بطور هماهنگ توجّه کرده وبه آن  عمل کن.  تا حیات طیبه پیدا کنی. و خود یک قصة راست شوی و الگویِ راست قامتان .  تا تو هم (دست نوازش خدا  بر غربت مریم را ) برسر خود حس کرده و سر شاراز امید ونشاط و زندگی  شوی.



[1] . همان (سایت جهاد دانشگاهی)

[2]. خرمشاهی،ب، تاریخچه قصص قرآنی ،1373، -مجلّه ی بیّنات ،شماره ی 4.

[3] . همان ،ص 237 به بعد

1 .همان ،ص 237 به بعد (البته بعضی مواقع  مطالب را از زبان خودم بیان کرده ام)