روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

هنر-داستان - قرآن(5)

 

1-4-داستان:

داستان یک گونه مستقل ادبی است با ویژگی های خاص خود که قوانین

 و ارکان و اهداف حساب شده و منظمی دارد. ومی تواند یک قصّه رابصورت

 کلاسیک وگسترده وقابل ارائه در همه ی جوامع ارائه دهد.

        «داستان به هر اثر هنری منثوری گفته می شود که بیش از آنکه از لحاظ

تاریخی حقیقت داشته باشد،آفریده و ابداع نیروی تخیل و هنر نویسنده است.»

البته داستان ممکن است بر اساس تاریخ و واقعیت سا خته بشود.امّا غالباً

 از قوة تخیل نویسنده  سر چشمه می گیرد.

در هر صورت صفت ممیز داستان این است که به قصد لذت روحانی خواننده

 ابداع می شود.وتاحدی به منظور آموزش دادن هم می باشد.

البته داستان در درجه اول به دل خواننده و به احساسات وعواطف اومتوسل

 می شود  و در درجة دوم به خرد و قدرت استدلال خواننده ی داستان،

 لذا داستان استادانه خوانندگان را وا می داردکه فکر کنند ولی قصد اصلی

 همةداستان هااین است که به خوانندگان این امکان را بدهد که حس کنند. .»[1]

  (ادامه دارد...)



 

[1] . ایرانی،ن.،داستان ...،1364،ص28-31.

هنر-داستان-قرآن (4)

  1-3-قصص:  

استاد گر مارودی در مورد واژة قصص تحقیق مفصلی ارائه داده اند

 که خلاصة آن را تقدیم می دارم: 

«کلمه «قصّه» که جمع آن قِصَصْ«به کسر قاف»است، در قرآن مطلقاً

 نیامده است.  امّا صورت مصدری آن یعنی «قَصَصْ»[به فتح قاف] 

جمعاًهفت بار در قرآن آمده که.در شش مورد بصورت اسم به معنای داستان،حکایت،تاریخ و قصه ، و در آیة 64\کهف،به معنای اصلی لغوی

 یعنی پی جویی و دنبال کردن اثر آمده . 

 و به صورت فعل هم این کلمه در قرآن«در نه صیغه» آمده

 و جمعاً بیست وهفت مورد به معنای قصه و حکایت آمده  است ،

 به جز در آیة 11/قصص که به معنای پی جویی می باشد.،

ضمناًتفسیر طبری ذیل تفسیر آیة 62/بقره،قصص را به معنای

  سر گذشت و ذیل آیة 111/یوسف،به معنای ،خبری از اخبار گذشتگان

 که پیاپی و پیوسته ذکر شود ،آورده است.

و در قاموس قرآن،قصص به معنای  تعقیب و نقل قصّه و

 پی جویی آمده است.و در مجمع البحرین و اقرب الموارد

 ومصباح اللغه،جمله(قصص الخبر )به معنای:

 «سر گذشت را آن طور که بود حکایت کرد»آمده است.

 راقب در مفردات ، قصص را جمع پنداشته و گفته است :

«قصص اخباری است پیروی و پی جویی شده»این گفته راغب

 خالی از اشکال نیست ، زیراابواسحاق نیشابوری این کلمه را

 مفرد دانسته وترجمه فارسی آن را با «ها»جمع بسته است و گفته:

«ما جمع کردیم این قصص ها را که در قرآن درست 116 قصّه است.» خود قرآن  تصریح به مفرد بودن کلمة قصص دارد،

 آنجا که می فرماید : «إنٌ هذا لَهوالقصص الحق.»62/آل عمران،

در قرآن کریم هر جا مراد کلمه قصه بوده است به جای آن قصص

 به کار رفته است. 

 کلمة قصّه که در اصل به معنی شأن و أمر می باشد و جمع آن

 قِصص است،بعد ها در متون عربی و فارسی به جای قَصص

 به کار رفته است. از ریشةکلمة قصص سی   مورد، در25آیه

 از قرآن آمده است.به عنوان مثال در آیه 11/ قصص آمده است:

 «و قالَتْ ِلأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ‏ :

وبه خواهر [موسى‏] گفت‏: »از پى او برو»

 ودر آیه64/کهف آمده است: « فَارْتَدّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصًا :

پس جستجوکنان ردّ پاى خود را گرفتند و برگشتند.» [1]

درنتیجه  بطور کلی معنا ی قصّه همان پی جویی اثر می باشد

.لذا با استفاده از همین آثار ما است ، که اروپا یی ها به مفهوم وتعریف

 داستان رسیده اند! لذا ادواردمورگان آن را چنین تعریف کرده است:

 «داستان، بیان حوادث متوالی زندگی است در طول زمان.

 قصّه’نقل وقایع است به ترتیب توالی زمان.»[2]

 بنا براین گفته ی  فورستر  را بسنجید با سخن مفسر قرآن طبرسی

 ذیل آیه 111/یوسف که می نویسد: 

     «قَصَص خبری است که بعضی پشت سر بعضی باشد از اخبار گذشتگان ».

مشاهده می کنید در این  تعریفی که آقای طبرسی از واژه قصص کرده.

مفهوم زمان به خوبی مشهود است . و زمان در جایگاه خودش مطرح شده

 است ،قبل از آنکه غربی ها آنرا بیابند!...(ادامه دارد)



[1] . موسوی گرمارودی، ع.، ،داستان پیامبران،1374،ص...

[2] . سرشار،م،ر.،قصّه ی داستان،1377،ص15.

هنر-داستان-قرآن (3)

                    1-2-قصّه:

 قصّه در حقیقت به حادثه هایی گفته می شود که در توالی زمان وعلل به سبک هنری وجذاب  ارائه شود.

« قصّه بر خلاف قالب های دیگر هنری از قبیل مقاله ،خاطره،سفر نامه وتاریخ که واقع   نگار 

 هستند،  یک قالب هنری می باشد که قاعدة مشخص و رسم ویژه ای دارد.با هدف تأثیر گذاری بر اندیشه مخاطب، شاخصه ی  قصه دو چیز است.

   الف:بهره گیری از خیال ،

   ب:احساس بر انگیزی  یعنی همان تأثیر بر اندیشه وخیال واحساس مخاطب »[1]

  جدیداًدر تعریف قصه واژةزمان را هم به کار می برندهمانطورکه محمدرضا سرشارازقول 

 ویل یوجین وسپس از قول ادواردمورگان فوسترآورده است :

 « آنچه قصه می کند این است،که زندگی را درقالب زمان نقل می کند.»  

و قصّه  «نقل وقایع است،به ترتیب توالی زمان .» [2]

              ضمناًمطابقت دارد بااین بیان تعریف رضا براهنی از قصّه که می نویسد:

«قصّه(داستان،رمان،حکایت،افسانه،اسطوره)نوشته ای است که در آن  

ماجراهای زندگی به صورت حوادث مسلسل بیاید.»[3]


[1] . حجوانی ،م. ،قصه چیست،1371،ص32.

[2] . سرشار،م،ر.،قصّه ی داستان،1377،ص15.

[3] . براهنی،ر،1348،قصه نویسی،انتشارات اشرفی،ص57

هنر ،داستان ،قرآن2

 

 

1-تبیین موضوع

1 -1-هنر:

روح لطیف انسانی در طلب هنر می باشد.و هنر تجلی فطرت الهی وجلوه گاه روح انسان است.

(هنرکوششی است برای ایجاد زیبائی یا ایجاد عالم ایده ال.)

آیت اخامنه ای :«هر اندیشه ای که در قالب هنر نگنجد ماندگار نیست.»

« تولستوی : «وقتی انسان آگاهانه وبه خاطر علائم خارجی احساساتی را که خود تجربه کرد ه

وبه صورتی زیبا به دیگران انتقال دهد بطوریکه این احساسات به ایشان سرایت کند و آنان  را

از مراحل حسی و عاطفی که داشته؛عبور دهد.عملش به نام هنر و خود او نیز هنرمند   نامیده می شود.»

مولی ناگی:«هنر،ابزار تیز کنندة حواس است  وچشم ها مغزواحساسات راتیزمی کند»

 ویل دورانت :«از آنجا که طبیعت توقف می کند،هنرآغازمی شود.»

 هانری برگسون:«هنرصرفاًمشاهده مستقیم ترواقعیت است.»

 هگل:«هنرکوششی برای زیباییست.»

 - و«هنربیان احساسات وعواطف درونی هنرمنداست.»»1

 در این میان یکی از هنر های کار آمد که در طول تاریخ همراه بشر بوده است .هنر قصه نویسی

و داستان سرایی می باشد که از صنایع ادبی و بیان غیر مستقیم بهره می گیرد؛

که در آن مسئله پرداخت چنان تأثیری دارد که بیان واقعیت ،آن تأثیر را ندارد.



1. محمد پور،ا.، آموزش هنردرمدارس دورة ابتدایی،1382، صفحة16-17

 

هنر ،داستان ،قرآن1

مقدمه:

 

مولای سخن حضرت علی (ع) می فرماید:

«مردم!برای شما در تاریخ گذشته،در سهای عبرت فراوان وجود دارد.»[1]

باید دانست که در قرآن هیچ یک از مسائل اساسی سعادت بشر نادیده گرفته نشده است.و در هر موضوعی قرآن بهترین ها را دارد.  لذا در موضوع داستان و قصه هم،گر چه قرآن کتاب تاریخ یا داستان نیست.امّا در نقل تاریخ و داستان سودمند ترین ومستند ترین داستان ها و حوادث تاریخی را با بهترین اسلوب بیان داشته است.همان طور که  فرماید:

«ما نیکو ترین سر گذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم،برتو حکایت می    کنیم، و تو قطعاًپیش از آن از بی خبران بودی »3/یوسف   

همچنین معلم قرآن حجه الاسلام قرائتی در مورد ارزشمندی داستان های قرآن می فرماید:

« در قصه های قرآن قصه گو خداست ،و قصه ها هدف دارند ،حق هستند نه خیال،علمی هستند نه گمان آگاهی بخش هستند نه وسیلة تخدیر،

عبرت آفرین هستند نه سرگرمی تنها[2]

مع الوصف با وجود اینکه قرآن پنجاه وشش قصه را در خود جای داده است و حتی عالی ترین داستان ها مثل قصة یوسف(ع) را هم بطور یکجا آورده است.

وبا وجود اینکه هنر داستان نویسی اساس و پایة فیلم ها و نمایشنامه ها و کارتن ها می باشد.و این هنر امروزه در حد اعلی ،خود نمایی می کند.

وبا اینکه  برنامه ریزان فرهنگی جهان غرب با استفاده از این هنر ،فرهنگ و ادب و ارادة سیاسی و اجتماعی خود را بر جهان حاکم می سازند.و از این طریق برای جهان چیزی جز فقر  عمومی،ناامنی،وحشت،خیانت، کشتاروحیرانی به ارمغان نمی آورند.

ما با داشتن چنین کتاب ارزشمندی و آن چنان فرهنگ باصطلاح شرقی (که به هر کجای مشرق زمین سربزنیدچیزی جز عاطفه،محبت،صداقت وعشق به حقیقت و عدالت نمی یابید) دست روی دست گذاشته ایم؛تادستهای پیدا وپنهان شیاطین در لباس هنر بشریت را به کام پوچی ،بی تفاوتی ،ناامیدی ،سیاهی وغربت توحش غربی ببرند!

  آیا نباید با تدبر در قرآن و توجه به غنای فرهنگی خودمان دست به کار شویم و به اهمیت ابعاد هنری داستان های قرآن پی برده و به جهانیان نیز ارائه دهیم؟

آیا نباید برای نجات بشر از گرداب تخیلات بی اساس خودش و از این سراب درخشندة دروغین شگردهای هنری سر گرم کننده و بی محتوی چاره ای اندیشید،وراهی برای رساندن بشریت مسخ شده در فرهنگ غرب ،به چشمة گوارای فطرت و حکمت قرآنی پیدا کرد؟

لذا در این نوشته  سعی شده است با توجه به تکنیک و فن داستان نویسی و برداشت های مثبت و هدایت گرایانة هنرمندان اسلامی ،گوشه هایی از شگرد های هنرمندان بی هنرو پر ادعاآشکار و سودمندی هنر قرآنی روشن گردد.

تا روشن شود که با هنر قرآنی وداستان های قرآنی می شود دنیا را اشباع وهدایت کرد. انشاألله

                                                     عباس حکمت ،شهربابک،خردادماه 1390



[1] دشتی ،م.، ترجمه نهج البلاغه ،1379، خطبه 128،ص349.  

[2] .  قرائتی،م.، یوسف قرآن،1383،ص14.