روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

روشنایی(ابعاد هنری داستان های قرآن)

سقایی است با جامی از آب حکمت برای آشنایی شاید ...

داستان-هنر-قرآن(39)

2-4- منبع اخذ داستان های قرآن:

ببینیم ریشه این تهمت که می گویند :

قصّه های قرآن از منبع خارجی ویا مثلاً از تورات وانجیل اخذ شده اند ،چیست ؟ ما ابتدانظر کار شناسانه ی آقای حسینی  را سپس نظر دکتر خلف الله و آنگاه  نظر گلدزیهر(آن خاور شناس مغرض) را ،وبعد از آن  سخن آقای مصطفی زمانی را می آوریم  ، ودر پایان هم یک جمع بندی  (آزاد)توسط اینجانب ارائه می شود.

آقای حسینی در مورد ریشه داستان های قرآنی می فرماید:

«روشن است که سرمایه ی دانشی مردم جزیرةالعرب فراهم آمده از اقوال و تعالیم دانشوران یهودی و مسیحی وصاحبان کتب اخبار پیشین بوده است.آنان نیز ،خود،نسخه هائی از تورات وانجیل وخبر نامه های روزگاران پیش را در اختیارداشتندوبرپایة آنهاسخن می گفتند.

در این میان ،آزمندی ودنیا خواهی واستکبار  سبب شد که آن عالمان هم همه ی حقایق موجود در آن کتب را برای مردم بازنگویند ،هم مطالب باز گفته را به سود اغراض خویش تحریف کنند،

وهم اصولاً در طول زمان اصل آن کتاب ها رادچار دگر گونی وتبدیل وحذف و اضافه سازند. با این سه روش دیگر امیدی نبود که آنچه این عالمان می گویند حقیقت محض باشد.

شواهد تاریخی نشان می دهند که تنها گروهی اندک از این دانشوران جرأت یافتند حق را برای مردم باز گویند.مثلاً تنها چند راهب حق پژوه بودند که ظهور محمّد (ص)را بشارت  و خبر دادند، در حالی که به تصریح قرآن ،این رویداد عظیم در همه ی  کتب پیشین پیش بینی شده بود.از این گذشته وجود اختلاف های بسیار در نقل وقایع  تاریخی نشان می دهدکه این دانشوران بر پایة آراء واغراض خود ونیز زیر نفوذ احزاب ونحله های آن عصر ،بخشی از مطالب را به لوث تحریف می آلودند.

وگر نه چگونه ممکن است از متونی واحد چنان اقوال گونه گونی بر خیزد؟

 به این ترتیب ،بایدپذیرفت که عناصر اصلی قصّه های قران درهمان مجموعه هایی ریشه داشت که پایةدانش مردم آن روز بود، همچون تورات وانجیل و خبرنامه های پیشین.  

امّا قرآن نه تنها موّاد آن ها رادستمایه قرار نداد،بلکه  بارها تصریح کرد تنها حقِّ ناب را در قصّه های خویش راه می دهد وساخته هاوپرداخته های احبار و عالمان یهود ورا وقعی نمی نهد:

«( اِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصص الْحَقُّ )/62آل عمران

« آرى‏، داستان درست [مسیح‏] همین است‏»

(تِلْک ءَایَت اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْک بِالْحَقّ‏ِ  وَ إِنَّک لَمِنَ الْمُرْسلِینَ‏)252/بقره

« این‏[ها] آیات خداست که ما آن را بحق بر تو مى‏خوانیم‏، و به راستى تو از جمله پیامبرانى»

(لَقَدْ کانَ فى قَصصِهِمْ عِبرَةٌ لأُولى الأَلْبَبِ  مَا کانَ حَدِیثاً یُفْترَى وَ لَکن تَصدِیقَ الَّذِى بَینَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کلّ‏ِ شىْ‏ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‏)111/یوسف

« به راستى در سرگذشت آنان‏، براى خردمندان عبرتى است‏. سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد، بلکه تصدیق آنچه [از کتابهایى‏] است که پیش از آن بوده و روشنگر هر چیز است و براى مردمى که ایمان مى‏آورند رهنمود و رحمتى است »

(قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِى یَعْلَمُ السرَّ فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ  إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَّحِیماً)6/فرقان

 «بگو: آن را کسى نازل ساخته است که راز نهان  را در آسمانها و زمین مى‏داند، و هموست که همواره آمرزنده مهربان است‏. »

در این نمونه ها که به طور خاص در با ره ی قصّه های قرآنند، اشارات روشنگری است به این حقیقت که قرآن عناصر قصه هایش را برپایة تصدیق و و باور داشت همان کتب پیشین اخذ کرده است .  

امّا کتب حقیقی و ناب و پیراسته از با طل و خرافه ؛زیرا آنچه قرآن آورده قصه های حق است و افترا پذیر نیست و از سوی خداوندی است که سرِّ آسمان هاوزمین را می داند..

از این ها فراتر ،حتّی روش قصّه گویی قرآن نیز منحصر به فرد است ،این رادر پاسخ کسانی می گوییم که نفس وجود قصّه در قرآن را مأخوذ از تورات وشمرده اند.

قرآن تفصیل و تطویل توراتی  قصه هایش را به یک سو نهاده،زیرا شیوة بلاغی و اعجازین قصه گویی را به تناسب اهدافش در نظر داشته است .ازسوی دیگر ،ترتیب زمانی و چینش بر اساس تقدّم وتأخّر وقایع که بنیان قصه های تورات بر آن نهاده شده ،هرگز در قصه های قرآن مورد نظر نبوده است». [1]

آقای حسینی از قول دکتر خلف الله  می نویسد:

« رعایت مقتضای حال و اصول هنری ِادبی ایجادمی کند ،که قرآن قصه های خوش را بر پایةاساطیر یهودیان و  ا ستوار سازد!

ویا اینکه  برخی از جلوه های آزادی که اُدبا  برای خود قائل می شوند ،در قرآن یافت می شود؛یعنی قرآ ن با عمد وعنایت به سوی این آزادی گرویده است!

ودر نهایت نتیجه می گیرد که قرآن نمی خواهد حکایات تاریخی را بیان کند ،بلکه برآن است تا گفته های یهودیان را باز گوید!خواه با واقعیت سازگار باشد و خواه نباشد! از این رو هیچ اعتراضی به این قصه وارد نیست که چرا با واقعیت سازگاری ندارد،زیرا اصولاً در قصه قرآنی بیان واقعیت مقصود نیست !» [2]

می بینید که سخن دکتر خلف الله،چقدربه عقیدة (گلد زیهر ) نزدیک است که در کتابش  می گوید:

«آنچه محمد آورده،بویژه مطالب مربوط به آخرت چیزی نسیت جز موّاداقتباس شده از خارج . وی  این موّاد را از تاریخ عهد قدیم و قصه های پیامبران پیشین فراهم ساخت.

 پس تعالیم او فقط آمیخته ای است منتخب از معارف و عقاید دینی که وی می شناخت یا از رهگذر ارتباط با یهودیان و مسیحیان و دیگران فرادست آورده بود؛ همان معارف وعقایدی که سخت از آنها اثر پذیرفته بود و احساس می کرد که می تواند به وسیله آن ها عاطفه دینی حقیقی را در میان مردمش بر انگیزاند .»  [3]

(به قول آقای حسینی):

« پایه استدلال دکتر خلف الله با گلد زیهر یکی است زیرا دکتر خلف الله عقیده دارد که :«در روزگار پیامبر ،یهودیان مرجعه علمی قریش بودند و سخن آنها معیار علمیّت و صدق قضایای تاریخی قلمداد می شده است .

از این رو پیامبر وظیفه داشته تا دانش یهودیان را فرا گیرد !و در پاسخ دهی به قریش از آ ن بهره گیرد.که اگر چنین نمی کرد سخنش مقبولیت نمی یافت !

در ادبیات و هنر ،رعایت مقتصای حال و توجه به نیاز مخاطب و خاستگاه های ذهنی او از اصول پذیرفته و مسلّم است . پس قرآ ن در پایه بندی به همین اصل مهم ، دانش توراتی را منبع قصه های خویش ساخته است. ! ؟»[4]

امّا از تأمل در آیات سورة کهف که می فرماید :

«(  نحْنُ نَقُص عَلَیْک نَبَأَهُم بِالْحَقّ‏ِ  إِنهُمْ فِتْیَةٌ ءَامَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَهُمْ هُدًى‏)13

(وَ رَبَطنَا عَلى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ لَن نَّدْعُوَا مِن دُونِهِ إِلَهاً  لَّقَدْ قُلْنَا إِذاً شططاً)14   (هَؤُلاءِ قَوْمُنَا اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً  لَّوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسلْطنِ بَینٍ  فَمَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ کَذِباً)15 (وَ إِذِ اعْتزَلْتُمُوهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ إِلا اللَّهَ فَأْوُا إِلى الْکَهْفِ یَنشرْ لَکمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَ یُهَیئْ لَکم مِّنْ أَمْرِکم مِّرْفَقاً)16 (وَ تَرَى الشمْس إِذَا طلَعَت تَّزَوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَات الْیَمِینِ وَ إِذَا غَرَبَت تَّقْرِضهُمْ ذَات الشمَالِ وَ هُمْ فى فَجْوَةٍ مِّنْهُ  ذَلِک مِنْ ءَایَتِ اللَّهِ  مَن یهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ  وَ مَن یُضلِلْ فَلَن تجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِداً)17 (وَ تحْسبهُمْ أَیْقَاظاً وَ هُمْ رُقُودٌ  وَ نُقَلِّبُهُمْ ذَات الْیَمِینِ وَ ذَات الشمَالِ  وَ کلْبُهُم بَسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ  لَوِ اطلَعْت عَلَیهِمْ لَوَلَّیْت مِنْهُمْ فِرَاراً وَ لَمُلِئْت مِنهُمْ رُعْباً)18 (وَ کذَلِک بَعَثْنَهُمْ لِیَتَساءَلُوا بَیْنهُمْ  قَالَ قَائلٌ مِّنهُمْ کمْ لَبِثْتُمْ  قَالُوا لَبِثْنَا یَوْماً أَوْ بَعْض یَوْمٍ  قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظرْ أَیهَا أَزْکى طعَاماً فَلْیَأْتِکم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَ لْیَتَلَطف وَ لا یُشعِرَنَّ بِکمْ أَحَداً)19 (إِنهُمْ إِن یَظهَرُوا عَلَیْکمْ یَرْجُمُوکمْ أَوْ یُعِیدُوکمْ فى مِلَّتِهِمْ وَ لَن تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً)20 (وَ کذَلِک أَعْثرْنَا عَلَیهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ أَنَّ الساعَةَ لا رَیْب فِیهَا إِذْ یَتَنَزَعُونَ بَیْنهُمْ أَمْرَهُمْ  فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیهِم بُنْیَناً  رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ  قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیهِم مَّسجِداً)21 (سیَقُولُونَ ثَلَثَةٌ رَّابِعُهُمْ کلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسةٌ سادِسهُمْ کلْبهُمْ رَجْمَا بِالْغَیْبِ  وَ یَقُولُونَ سبْعَةٌ وَ ثَامِنهُمْ کلْبهُمْ  قُل رَّبى أَعْلَمُ بِعِدَّتهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلا قَلِیلٌ  فَلا تُمَارِ فِیهِمْ إِلا مِرَاءً ظهِراً وَ لا تَستَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَداً)22  (وَ لا تَقُولَنَّ لِشاى‏ءٍ إِنى فَاعِلٌ ذَلِک غَداً)23  (إِلا أَن یَشاءَ اللَّهُ  وَ اذْکُر رَّبَّک إِذَا نَسِیت وَ قُلْ عَسى أَن یهْدِیَنِ رَبى لأَقْرَب مِنْ هَذَا رَشداً)24  (وَ لَبِثُوا فى کَهْفِهِمْ ثَلَث مِائَةٍ سِنِینَ وَ ازْدَادُوا تِسعاً)  (قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا  لَهُ غَیْب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ  أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسمِعْ  مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلىّ‏ٍ وَ لا یُشرِک فى حُکْمِهِ أَحَداً) 26  (وَ اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَیْک مِن کتَابِ رَبِّک  لا مُبَدِّلَ لِکلِمَتِهِ وَ لَن تجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً)27/کهف

ترجمه آیات:« ما خبرشان را بر تو درست حکایت مى‏کنیم‏:

 آنان جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم‏ و دلهایشان را استوار گردانیدیم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک‏] برخاستند و گفتند:

«پروردگار ما پروردگار آسمانها و زمین است‏. جز او هرگز معبودى را نخواهیم خواند، که در این صورت قطعاً ناصواب گفته‏ایم‏. این قوم ما  که جز او معبودانى اختیار کرده‏اند. چرا بر [حقّانیّت‏]آنها برهانى آشکار نمى‏آورند؟  

 پس کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد. و چون از آنها و از آنچه که جز خدا مى‏پرستند کناره گرفتید، پس به غار پناه جویید، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براى شما در کارتان گشایشى فراهم سازد.

 و آفتاب را مى‏بینى که چون برمى‏آید، از غارشان به سمت راست مایل است‏، و چون فرو مى‏شود از سمت چپ دامن برمى‏چیند، در حالى که آنان در جایى فراخ از آن [غار قرار گرفته‏]اند. این از نشانه‏هاى [قدرت‏] خداست‏. خدا هر که را راهنمایى کند او راه‏یافته است  وهرکه را گمراه گذارد، هرگز براى او یارى راهبر نخواهى یافت‏. و مى‏پندارى که ایشان بیدارند، در حالى که خفته‏اند و آنها را به پهلوى راست و چپ مى‏

گردانیم‏، و سگشان بر آستانه [غار] دو دست خود را دراز کرده [بود] .  اگر بر حال آنان اطلاع مى‏یافتى‏، گریزان شده ،روى از آنها برمى‏تافتی  و از [مشاهده‏] آنها آکنده از بیم  می شدی.

 و این چنین بیدارشان کردیم‏، تا میان خود از یکدیگر پرسش کنند. گوینده‏اى از آنان گفت‏: «چقدر مانده‏اید؟» گفتند:

«روزى یا پاره‏اى از روز را مانده‏ایم‏.»

[سرانجام] گفتند: «پروردگارتان به آنچه مانده‏اید داناتر است‏، اینک یکى از خودتان را با این پول  بفرستید، تا ببیند کدام یک از غذاهاى آن پاکیزه‏تر است و از آن‏، غذایى برایتان بیاورد، و باید زیرکى به خرج دهد و هیچ کس را از[حال‏] شما آگاه نگرداند چرا که اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان مى‏کنند یا شما را به کیش خود بازمى‏گردانند، و در آن صورت هرگز روى رستگارى نخواهید دید. »

 و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و [در فرا رسیدن‏] قیامت هیچ شکى نیست‏.

 هنگامى که میان خود در کارشان با یکدیگر نزاع مى‏کردند، پس (عدهای) گفتند:

«بر روى آنها ساختمانى بنا کنید، پروردگارشان به [حال‏ آنها]داناتر است‏.»[سرانجام‏]کسانى که بر کارشان غلبه یافتند گفتند:

«حتماً بر ایشان مسجدی بنا خواهیم کرد.»  به زودى خواهند گفت‏: «سه تن بودند [و] چهارمین آنها سگشان بود.» و مى‏گویند: «پنج تن بودند [و] ششمین آنها سگشان بود.»تیر در تاریکى مى‏اندازند! و [عده‏اى‏] مى‏گویند: «هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود» بگو:

 «پروردگارم به شماره آنها آگاه‏تر است‏و [کسى شماره‏]آنهارا نمى‏داند.»

 پس در باره ایشان جز به صورت ظاهر جدال مکن و در مورد آنها از هیچ کس جویا مشو.  

و زنهار در مورد چیزى مگوى که من آن را فردا انجام خواهم داد. مگر آنکه خدا بخواهد، و چون فراموش کردى پروردگارت را یاد کن و بگو: «امید که پروردگارم مرا به راهى که نزدیکتر از این به صواب است‏، هدایت کند.»

  و سیصد سال در غارشان درنگ کردند و نه سال [نیز بر آن‏] افزودند.  بگو: «خدا به آنچه درنگ کردند داناتر است‏. نهان آسمانها و زمین به او اختصاص دارد. وه‏! چه بینا و شنواست.  براى آنان یاورى جز او نیست و هیچ کس را در فرمانروایى خود شریک نمى‏گیرد،«

و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحى شده است بخوان‏. کلمات او را تغییردهنده‏اى نیست‏، و جز او هرگز پناهى نخواهى یافت.«

لذا مشخص می شود که بین مشیِ این آیات با آنچه در تورات وانجیل آمده است زمین تا آسمان تفاوت است. قرآن بر خلاف تورات از پرداختن به جنبه هائی چون زمان ومکانِ دقیق قصّه ی اصحاب کهف وتعداد افرادِ آن که پیام تربیتی قصّه را کم رنگ می کند ،خود داری کرده است. این نادیده انگاری عامدانه در همه ی موارد مشابه جریان دارد.

امّا اگر پای نصیحت وخیری در کار باشد ،قرآن با تانّی وتأمل پاسخ می دهد.مثل آیات:

«( یَسئَلُونَک عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ  قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کبِیرٌ وَ مَنَفِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُمَا أَکبرُ مِن نَّفْعِهِمَا  وَ یَسئَلُونَک مَا ذَا یُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ  کَذَلِک یُبَینُ اللَّهُ لَکُمُ الاَیَتِ لَعَلَّکمْ تَتَفَکَّرُونَ‏)219/بقره

(فى الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ  وَ یَسئَلُونَک عَنِ الْیَتَمَى  قُلْ إِصلاحٌ لَّهُمْ خَیرٌ  وَ إِن تخَالِطوهُمْ فَإِخْوَنُکُمْ  وَ اللَّهُ یَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصلِح  وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لأَعْنَتَکُمْ  إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ‏)220/بقره

(وَ لا تَنکِحُوا الْمُشرِکَتِ حَتى یُؤْمِنَّ  وَ لأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَیرٌ مِّن مُّشرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ  وَ لا تُنکِحُوا الْمُشرِکِینَ حَتى یُؤْمِنُوا  وَ لَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَیرٌ مِّن مُّشرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ  أُولَئک یَدْعُونَ إِلى النَّارِ  وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ  وَ یُبَینُ ءَایَتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ‏)221/بقره

(وَ یَسئَلُونَک عَنِ الْمَحِیضِ  قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فى الْمَحِیضِ  وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتى یَطهُرْنَ  فَإِذَا تَطهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْث أَمَرَکُمُ اللَّهُ  إِنَّ اللَّهَ یحِب التَّوَّبِینَ وَ یحِب الْمُتَطهِّرِینَ‏)222/بقره

 « در باره شراب و قمار، از تو مى‏پرسند، بگو:

 «در آن دو،گناهى بزرک‏، و سودهایى براى مردم است‏، و[لى‏] گناهشان از سودشان بزرگتر است‏.»

و از تو مى‏پرسند: «چه چیزى انفاق کنند؟» بگو: «مازاد [بر نیازمندى خود][ را.»این گونه‏، خداوند آیات [خود را] براى شما روشن می گرداند، باشد که در [کار] دنیا و آخرت بیندیشید.

 و در باره یتیمان از تو مى‏پرسند، بگو: «به صلاح آنان کار کردن بهتر است ، و اگر با آنان همزیستى کنید، برادران [دینى‏] شما هستند. و خدا تباه کار را از درستکار بازمى‏شناسد.» و اگر خدا مى‏خواست [در این باره‏] شما را به دشوارى مى‏انداخت‏. آرى‏، خداوند توانا و حکیم است‏.

 و با زنان مشرک ازدواج مکنید، تا ایمان بیاورند. قطعاً کنیز با ایمان بهتر از زن مشرک است‏، هر چند [زیبایى‏] او شما را به شگفت آورد. و به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند.

قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد آزاد مشرک است‏، هر چند شما را به شگفت آورد. آنان [شما را] به سوى آتش فرا مى‏خوانند، و خدا به فرمان خود، [شما را] به سوى بهشت و آمرزش مى‏خواند، و آیات خود را براى مردم روشن مى‏گرداند، باشد که متذکر شوند.

 از تو در باره عادت ماهانه [زنان‏] مى‏پرسند، بگو: «آن‏، رنجى است‏. پس هنگام عادت ماهانه‏، از [آمیزش با] زنان کناره گیرى کنید، و به آنان نزدیک نشوید تا پاک شوند. پس چون پاک شدند، از همان جا که خدا به شما فرمان داده است‏، با آنان آمیزش کنید.» خداوند توبه کاران و پاکیزگان را دوست مى‏دارد.«

 اگرپیامبر دانسته های یهود و نصارا را برای مخاطبه با مردم خویش،دستما یه قرار می داد،چگونه قول یهود را که عزیر پسر خدا است ،قول نصارا را که مسیح پسر خداست،و قول هردو دسته را که خود را فرزندان و دوستان خدا می شمردند،1 به سختی انکار کرد و رسوایی آنان را با  صراحت فریاد نمود ؟

دیکر اینکه چرا  قرآن یهود را بدترین قوم معرفی می کند؟ !

در آخر این بحث توجه کنید به نوشته ی استاد مصطفی زمانی که می نویسد :

«قرآن کریم گر چه با تورات متداول در میان یهود، در بسیارسی از داستان ها وحوادث تاریخی اشتراک دارد ،اما تورات امروزی مجموعه ای مخلوط و مرکب از حق و باطل است و گاهی داستان انبیاء را آنچنان مشوش و پر از خرافه نقل کرده و یا آنقدر به کفر و شرک آمیخته است، که خواننده بصیر گمان نمی کند این عبارات از طرف خدای دانا بر پیامبری عظیم الشأن همچون موسی کلیم الله وحی شده باشد ! واین از جهت تحریفی است که بعد ها بر اساس اغراض و امیال در تورات انجام گرفته است. [5]

مانند:

«نسبت خلاف به حضرت داوود (ع)!و بت پرستی به حضرت ابراهیم (ع)!و ساختن گوساله به دست هارون! (ع)برای عبادت قوم و نقل بی تابی ایوب (ع)!و نسبت ظلم دادن به خداوند !و خلقت حوا از دنده چپ آدم !و بسیاری از موارد دیگر ...» [6]

که در قرآن کریم اثری از این گونه کفر و شرک و خرافه و هر نوع مطالب منافی با قدسیّت و جلال انبیاءمشاهده نمی شود و همگی مطابق با عقل و برهان بوده و با بیانی شیرین آمده است.»

«اناجیل چهار گانه و رایج امروزی نیز گاهی قداست و پاکی عیسی مسیح (ع)را آلوده اندو به این پیامبر بزرگوار الهی نسبت های نا روا داده! و به مادر او اعتقاد به خدایان متعدد و ارباب مختلف را نسبت می دهند !که هر گز با سرشت الهی انبیاءسازگار نیست و دامن پاک پیامبران از این عیوب منزه  است . «[7]

امّا قصص قرآن در این کتاب الهی به نحو  معقول ،منظم و شیرین و با لحنی پند آموز آمده است و با بیان  داستان و حدیث دیگران راه سعادت و شقاء را بر گویندگان می نمایاند .

ولذا  چنین بیانی خود دلیل حقانیت و موجب اطمینان قلب است و مطالعه این قصص به تدریج و جدان الهی و قوای معنوی انسان را بیدار و هشیار می سازد.  

در نتیجه مطالب این بخش ً رو شنگر این مطلب بود که دامنة قرآن وسیع  بوده والهی بودن  منبع ومأ خذ مطالب آن آشکاراست ومنورالفکران جدال بیهوده ای می کنند که روی این خورشید دور از دسترس را بپوشانند!



[1] .همان، ص137 به بعد

[2] . همان ص 85 به بعد

[3]  .گلد زیهر :العقیده و الشریفه فی اسلام، ترجمه محمد یو سف موسی و صفحه 12(به نقل از آقای حسینی)

[4] . همان ، پس پیامبر اسلام بر خلاف طرح صداقتش به ولی نعمتهان خود (یهود و نصاری)خیانت کرده که روح قرآن را با ضدیت تام (آن هم ا الهام از آموخته های خود آنان )با آنان قرار داده است !

1 مائده/18.

[5] جادالمولی،م،ا.، مقدمه قصّه های قرآن، ترجمه زمانی،1380.

[6]. قاموس کتاب مقدس،صفحات35،36،113و753.

[7]. انجیل یو حنّا(انجیل شریف)،فصل دوم ،صفحات254و255.

داستان-هنر-قرآن (38)

2-3-اهداف  داستان های   قرآنی:

همانطور که می دانید ارزش هر کاری به هدف و نتیجه ی آن بستگی دارد ،از آنجا که داستان های قرآنی بهترین داستان ها هستند،هدف آنها نیز باید بهترین اهداف باشد. به نظر من اهداف داستان های قرآن جدای از هدف کلی قرآن نیست یعنی همانطور که به تعبیر حضرت امام خمینی (ره):

«قرآن مائده  وسفره ی گسترده ی الهی وکتاب ِانسان سازی است»

هدف از داستان های قرآن نیز، تربیّت و پرورش نفوسِ انسانی است.(امّا به شکل هنری و جذّاب)، با این وصف ما در اینجا  نظر قرآن پژوهان واندیشمندان اسلامی را در این باب می آوریم تا ره گشای اندیشه وایمان ما گردد. انشاءالله

آقای منوچهر اکبر لوگوید :

«بدون شک داستان های قرآن وقصّه های پیامبران داستان برکت و  روشنایی و جاودانگی و داستانِ جدال با گمراهی و نا بخردی است.وطرح نو درانداختن است برای بهتر زیستن .(وهدفِ آن) تهذیب بشر وتکمیل اخلاق آدمیان بوده است.» [1]

بهاءالدین خرمشاهی:

«هدف ار داستان های عادی سرگرمی وایجاد حظِ هنری است .امّا اهداف قصّه های قرآنی انذار واعتبار (عبرت گرفتن)وبیان اصول واحکام ونتایج اخلاقی است، وهمچنین تسلی دادن به حضرت رسول اکرم (ص).

 وبیان سنت های الهی در پیروزی حق وپیروان حق وشکست باطل وپیروانِ باطل.» [2]

سیّد قطب:

«داستان هایی که در قرآن آمده در خدمت اغراض دینی به کار گرفته شده،با این حال نمی توان انکار کردکه با وجود غرض دینی ِ اینگونه داستان ها ،به علّت قدرت تعبیر و عظمت تصویرپردازی در قرآن وا جد کمال اهمّیت هنری نیز هستند .

تعبیر قرآنی جمع میان غرض دینی وهدف هنری کرده تا آنجا که زیبایی هنری برای او ابزاری است که بوسیله ی آن وجدان دینی را بر می انگیزد تا بهتر بتواند آنرا پذیرای تأثیرات مذهبی سازد.

هنر چون به چنین ساحت ومرزی رسید یعنی با بهترین تعبیر بیان عقیده کرد و نفس به مرحلة پالایش رسید، آنگاه زیبایی نیز در القاءِ عقیده به مرز کمال می رسد.» [3]

سپس سیّد قطب،به ده هدف از اهداف قرآنی اشاره می کند:

«1-اثبات وحی ورسالت،چرا که محّمد(ص)با آنکه [مکتب نرفته بود] وبا دانشمندان یهود ونصاری همنشین نبود .با این همه در نقل روایات پیامبران گذشته ،از ابراهیم گرفته تا یوسف وموسی و عیسی، گاه چنان اشاراتْ درست ودقیق است که حقّانیّتِ وحی محمّدی رابه اثبات می رساند.

(تِلْک مِنْ أَنبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْک  مَا کُنت تَعْلَمُهَا أَنت وَ لا قَوْمُک مِن قَبْلِ هَذَا  فَاصبرْ  إِنَّ الْعَقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ‏)49/هود

«این از خبرهاى غیب است که آن را به تو وحى مى‏کنیم‏. پیش از این نه تو آن را مى‏دانستى و نه قوم تو. پس شکیبا باش که فرجام  [نیک‏] از آنِ تقواپیشگان است.»

2-اینکه همه ی ادیان منبع الهی دارند ،از روزگار نوح تا عهد محمد (ص)

و خدا پروردگار همگان است و مؤ منان امت واحدی اند.

( لَقَدْ ءَاتَیْنَا مُوسى وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِیَاءً وَ ذِکْراً لِّلْمُتَّقِینَ‏)48/انبیاء  (الَّذِینَ یخْشوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَ هُم مِّنَ الساعَةِ مُشفِقُونَ‏)49/انبیاء  (وَ هَذَا ذِکْرٌ مُّبَارَکٌ أَنزَلْنَهُ  أَ فَأَنتُمْ لَهُ مُنکِرُونَ‏)50/انبیاء

« در حقیقت‏، به موسى و هارون فرقان دادیم و [کتابشان‏] براى پرهیزگاران روشنایى و اندرزى است‏ [همان‏] کسانى که از پروردگارشان در نهان مى‏ترسند و از قیامت هراسناکند. و این [کتاب‏] (که آن را نازل کرده‏ایم‏) پندى خجسته است‏. آیا باز هم آن را انکار مى‏کنید؟ »

( لَقَدْ ءَاتَیْنَا إِبْرَهِیمَ رُشدَهُ مِن قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عَلِمِینَ‏)51/انبیاء  (إِذْ قَالَ لأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتى أَنتُمْ لهََا عَکِفُونَ‏)52/انبیاء  (قَالُوا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا لهََا عَبِدِینَ‏)53/انبیاء

  «در حقیقت‏، پیش از آن‏، به ابراهیم رشد [فکرى‏] اش را دادیم و ما به [شایستگى‏] او دانا بودیم آنگاه که به پدر خود و قومش گفت‏: «این مجسمه‏هایى که شما ملازم آنها شده‏اید چیستند؟» گفتند: «پدران خود را پرستندگان آنها یافتیم»

(وَ أَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَهُمُ الأَخْسرِینَ‏)70/انبیاء  (وَ نجَّیْنَهُ وَ لُوطاً إِلى الأَرْضِ الَّتى بَرَکْنَا فِیهَا لِلْعَلَمِینَ‏)71   (وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ یَعْقُوب نَافِلَةً  وَ ُکلاً جَعَلْنَا صلِحِینَ‏)72

(وَ جَعَلْنَهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرَتِ وَ إِقَامَ الصلَوةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکوةِ  وَ کانُوا لَنَا عَبِدِینَ‏)73  (وَ لُوطاً ءَاتَیْنَهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نجَّیْنَهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتى کانَت تَّعْمَلُ الخَْبَئث  إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سوْءٍ فَسِقِینَ‏)74   (وَ أَدْخَلْنَهُ فى رَحْمَتِنَا  إِنَّهُ مِنَ الصلِحِینَ‏)75(وَ نُوحاً إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکرْبِ الْعَظِیمِ‏)76  (وَ نَصرْنَهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِئَایَتِنَا  إِنهُمْ کانُوا قَوْمَ سوْءٍ فَأَغْرَقْنَهُمْ أَجمَعِینَ‏)77/انبیاء  (وَ دَاوُدَ وَ سلَیْمَنَ إِذْ یحْکمَانِ فى الحَْرْثِ إِذْ نَفَشت فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ کنَّا لحُِکْمِهِمْ شهِدِینَ‏)78  (فَفَهَّمْنَهَا سلَیْمَنَ  وَ کلاًّ ءَاتَیْنَا حُکْماً وَ عِلْماً  وَ سخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسبِّحْنَ وَ الطیرَ  وَ کنَّا فَعِلِینَ‏)79  (وَ عَلَّمْنَهُ صنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ  فَهَلْ أَنتُمْ شکِرُونَ‏)80

(وَ لِسلَیْمَنَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تجْرِى بِأَمْرِهِ إِلى الأَرْضِ الَّتى بَرَکْنَا فِیهَا  وَ کنَّا بِکلّ‏ِ شىْ‏ءٍ عَلِمِینَ‏)81

(وَ مِنَ الشیَطِینِ مَن یَغُوصونَ لَهُ وَ یَعْمَلُونَ عَمَلاً دُونَ ذَلِک  وَ کُنَّا لَهُمْ حَفِظِینَ‏)82  (وَ أَیُّوب إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنى مَسنىَ الضرُّ وَ أَنت أَرْحَمُ الرَّحمِینَ‏)83  (فَاستَجَبْنَا لَهُ فَکَشفْنَا مَا بِهِ مِن ضرٍّ  وَ ءَاتَیْنَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِکرَى لِلْعَبِدِینَ‏)84  (وَ إِسمَعِیلَ وَ إِدْرِیس وَ ذَا الْکِفْلِ  کلٌّ مِّنَ الصبرِینَ‏)85  (وَ أَدْخَلْنَهُمْ فى رَحْمَتِنَا  إِنَّهُم مِّنَ الصلِحِینَ‏)86  (وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب مُغَضِباً فَظنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فى الظلُمَتِ أَن لا إِلَهَ إِلا أَنت سبْحَنَک إِنى کنت مِنَ الظلِمِینَ‏)87  (فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّیْنَهُ مِنَ الْغَمّ‏ِ  وَ کَذَلِک نُجِى الْمُؤْمِنِینَ‏)88  (وَ زَکرِیَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَب لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنت خَیرُ الْوَرِثِینَ‏)89  (فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ یَحْیى وَ أَصلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ  إِنَّهُمْ کانُوا یُسرِعُونَ فى الْخَیرَتِ وَ یَدْعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً  وَ کانُوا لَنَا خَشِعِینَ‏)90  (وَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَهَا وَ ابْنَهَا ءَایَةً لِّلْعَلَمِینَ‏)91  (إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ‏)92

« و خواستند به او نیرنگى بزنند و[لى‏] آنان را زیانکارترین [مردم‏] قرار دادیم‏ و او و لوط را [براى رفتن‏] به سوى آن سرزمینى که براى جهانیان در آن برکت نهاده بودیم‏،رهانیدیم‏ .

و اسحاق و یعقوب را [به عنوان نعمتى‏] افزون به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم‏. و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کردند، و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و آنان پرستنده ما بودند.

 و به لوط حکمت و دانش عطا کردیم و او را از آن شهرى که [مردمش‏] کارهاى پلید [جنسى‏] مى‏کردند نجات دادیم‏.  به راستى آنها گروه بد و منحرفى بودند. و او را در رحمت خویش داخل کردیم‏، زیرا او از شایستگان بود.  و نوح را [یاد کن‏] آنگاه که پیش از [سایر پیامبران‏] ندا کرد، پس ما او را اجابت کردیم‏، و وى را با خانواده‏اش از بلاى بزرگ رهانیدیدم. و او را در برابر مردمى که نشانه‏هاى ما را به دروغ گرفته بودند پیروزى بخشیدیم‏، چرا که آنان مردم بدى بودند، پس همه ایشان را غرق کردیم‏ .  و داوود و سلیمان را [یاد کن‏] هنگامى که در باره آن کشتزار (که گوسفندان مردم شب‏هنگام در آن چریده بودند) داورى مى‏کردند، و [ما] شاهد داورى آنان بودیم پس آن [داورى‏] را به سلیمان فهماندیم‏، و به هر یک [از آن دو] حکمت و دانش عطا کردیم‏، و کوهها را با داوود و پرندگان به نیایش واداشتیم‏، و ما کننده  [این کار] بودیم .

و به [داوود] فن زره [سازى‏] آموختیم‏، تا شما را از [خطرات‏] جنگتان حفظ کند. پس آیا شما سپاسگزارید.

 و براى سلیمان‏، تندباد را [رام کردیم‏] که به فرمان او به سوى سرزمینى که در آن برکت نهاده بودیم جریان مى‏یافت‏، و ما به هر چیزى دانا بودیم و برخى از شیاطین بودند که براى او غواصى و کارهایى غیر از آن مى‏کردند، و ما مراقب [حال‏] آنها بودیم‏ .

و ایوب را [یاد کن‏] هنگامى که پروردگارش را ندا داد که‏: «به من آسیب رسیده است و تویى مهربانترین مهربانان‏.» پس [دعاى‏] او را اجابت نمودیم و آسیب وارده بر او را برطرف کردیم‏، و کسان او و نظیرشان را همراه با آنان [مجدداً] به وى عطا کردیم [تا] رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت‏کنندگان [باشد].

 و اسماعیل و ادریس و ذوالکفل را [یاد کن‏] که همه از شکیبایان بودند.  و آنان را در رحمت خود داخل نمودیم‏، چرا که ایشان از شایستگان بودند.

و [ذوالنون‏] را [یاد کن‏] آنگاه که خشمگین رفت و پنداشت که ما هرگز بر او قدرتى نداریم‏، تا در [دل‏] تاریکیها ندا درداد که‏: «معبودى جز تو نیست‏، منزّهى تو، راستى که من از ستمکاران بودم»

پس [دعاى‏] او را برآورده کردیم و او را از اندوه رهانیدیم‏، و مؤمنان را [نیز] چنین نجات مى‏دهیم.

 و زکریّا را [یاد کن‏] هنگامى که پروردگار خود را خواند: «پروردگارا، مرا تنها مگذار و تو بهترین ارث برندگانى‏.» پس [دعاى‏] او را اجابت نمودیم‏، و یحیى را بدو بخشیدیم وهمسرش را براى اوشایسته [و آماده حمل‏] کردیم‏، زیرا آنان در کارهاى نیک شتاب مى‏نمودند. و ما را از روى رغبت و بیم مى‏خواندند و در برابر ما فروتن بودند.

 و آن [زن را یاد کن‏] که خود را پاکدامن نگاه داشت‏، و از روح خویش در او دمیدیم، و او و پسرش را براى جهانیان آیتى قرار دادیم‏. این است امت شما که امتى یگانه است‏، و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید.

3-تاکید بر روی یگانگی دین والوهیّت واحد:

(وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً  قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ  أَ فَلا تَتَّقُونَ‏)65/اعراف

 و به سوى عاد، برادرشان هود را [فرستادیم‏] گفت‏: «اى قوم من‏، خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست‏، پس آیا پرهیزگارى نمى‏کنید.»

(وَ إِلى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صلِحاً  قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ )

 و به سوى [قوم‏] ثمود، صالح‏، برادرشان را [فرستادیم‏] گفت‏:

« اى قوم من‏، خدا را بپرستید، براى شما معبودى جز او نیست.»

(وَ إِلى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شعَیْباً  قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ‏ )/85

و به سوى [مردم‏] مدین‏، برادرشان شعیب را [فرستادیم‏] گفت‏: «اى قوم من‏، خدا را بپرستید که براى شما هیچ معبودى جز اونیست‏.»

4-اثبات این معنی که همه ی پیامبران بیک نحو دست به دعوت می زدند و واکنش و استقبال قوم آنها نیز همه یکسان است.وهمچنین دین خدا یکی بوده و یک مبنا دارد.

( لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنى لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ أَن لا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ  إِنى أَخَاف عَلَیْکُمْ عَذَاب یَوْمٍ أَلِیمٍ‏)26/هود  (فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاک إِلا بَشراً مِّثْلَنَا وَ مَا نَرَاک اتَّبَعَک إِلا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِى الرَّأْىِ وَ مَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضلِ بَلْ نَظنُّکُمْ کَذِبِینَ‏)27/هود

(قَالَ یَقَوْمِ أَ رَءَیْتُمْ إِن کُنت عَلى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبى وَ ءَاتَانی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیَت عَلَیْکمْ أَ نُلْزِمُکُمُوهَا وَ أَنتُمْ لهََا کَرِهُونَ‏)28/هود  (وَ یَقَوْمِ لا أَسئَلُکمْ عَلَیْهِ مَالاً  إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى اللَّهِ  وَ مَا أَنَا بِطارِدِ الَّذِینَ ءَامَنُوا  إِنَّهُم مُّلَقُوا رَبهِمْ وَ لَکِنى أَرَاکُم قَوْماً تجْهَلُونَ‏)29/هودَ

و به راستى نوح را به سوى قومش فرستادیم‏. [گفت‏:] من براى شما هشداردهنده‏اى آشکارم. که جز خدا را نپرستید،  زیرا من از عذاب روزى سهمگین بر شما بیمناکم‏.  پس‏، سران قومش که کافر بودند، گفتند: «ما تو را جز بشرى مثل خود نمى‏بینیم‏، و جز [جماعتى از] فرومایگانِ ما، آن هم نسنجیده‏، نمى‏بینیم کسى تو را پیروى کرده باشد، و شما را بر ما امتیازى نیست‏، بلکه شما را دروغگو مى‏دانیم .»

گفت‏: «اى قوم من‏، به من بگویید، اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم‏، و مرا از نزد خود رحمتى بخشیده باشد که بر شما پوشیده است‏،

آیا ما [باید] شما را در حالى که بدان اکراه دارید، به آن وادار کنیم ؟و اى قوم ،من‏ بر این [رسالت‏]، مالى از شما درخواست نمى‏کنم‏. مُزد من جز بر عهده خدا نیست‏. و کسانى را که ایمان آورده‏اند طرد نمى‏کنم‏. قطعاً آنان پروردگارشان را دیدار خواهند کرد، ولى شما را قومى مى‏بینم که نادانی می کنید.»

 ( قَالُوا یَنُوحُ قَدْ جَدَلْتَنَا فَأَکثرْت جِدَلَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کنت مِنَ الصدِقِینَ‏)32/هود

 گفتند: «اى نوح‏، واقعاً با ما جدال کردى و بسیار [هم‏] جدال کردى‏. پس اگر از راستگویانى آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده مى‏دهى براى ما بیاور»

(وَ إِلى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً  قَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکم مِّنْ إِلَهٍ غَیرُهُ  إِنْ أَنتُمْ إِلا مُفْترُونَ‏)50

(یَقَوْمِ لا أَسئَلُکمْ عَلَیْهِ أَجْراً  إِنْ أَجْرِى إِلا عَلى الَّذِى فَطرَنى  أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏)51

(وَ یَقَوْمِ استَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السمَاءَ عَلَیْکم مِّدْرَاراً وَ یَزِدْکمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْامجْرِمِینَ‏)52  (قَالُوا یَهُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نحْنُ بِتَارِکى ءَالِهَتِنَا عَن قَوْلِک وَ مَا نحْنُ لَک بِمُؤْمِنِینَ‏)53  (إِن نَّقُولُ إِلا اعْترَاک بَعْض ءَالِهَتِنَا بِسوءٍ  قَالَ إِنى أُشهِدُ اللَّهَ وَ اشهَدُوا أَنىبَرِى‏ءٌمِّمّاتُشرِکُونَ‏)  (مِن دُونِهِ  فَکِیدُونى جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنظِرُونِ‏)55/هود

 و به سوى [قوم‏] عاد، برادرشان هود را [فرستادیم‏. هود] گفت‏: «اى قوم من‏، خدا را بپرستید. جز او هیچ معبودى براى شما نیست‏. شما فقط دروغ پردازید » .

«اى قوم من‏، براى این [رسالت‏] پاداشى از شما درخواست نمى‏کنم‏. پاداش من جز بر عهده کسى که مرا آفریده است‏، نیست‏. پس آیا نمى‏اندیشید .و اى قوم من‏، از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاه او توبه کنید [تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، و تبهکارانه روى بر مگردانید.»

   گفتند: «اى هود، براى ما دلیل روشنى نیاوردى‏، و ما براى سخن تو ،دست از خدایان خود برنمى‏داریم و تو را باور نداریم‏. [چیزى‏] جز این نمى‏گوییم که بعضى از خدایان ما به تو آسیبى رسانده‏اند.[ گفت‏: ] من خدا را گواه مى‏گیرم‏، و شاهد باشید که من از آنچه جز او شریک وى مى‏گیرید بیزارم.»

5-دیگر بیان اصل مشترک دین محمّد ودین ابراهیم است ،بخصوص ومنبع واحد تمام ادیان توحیدی است.

(ان هذا لَفیِ الصُّحُفِ الاولی )18/اعلی (صحُفِ إِبْرَهِیمَ وَ مُوسى‏)19/اعلی

: قطعاً در صحیفه‏هاى گذشته این [معنى‏] هست‏. صحیفه‏هاى ابراهیم و موسى‏.

(إِنَّ أَوْلى النَّاسِ بِإِبْرَهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبىُّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا  وَ اللَّهُ وَلىُّ الْمُؤْمِنِینَ‏)68/ال عمران:

در حقیقت‏، نزدیکترین مردم به ابراهیم‏، همان کسانى هستند که او را پیروى کرده‏اند، و [نیز] این پیامبر و کسانى که [به آیین او] ایمان آورده‏اند؛ و خدا سرور مؤمنان است.

( مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَهِیمَ  هُوَ سمَّاکُمُ الْمُسلِمِینَ مِن قَبْلُ )78/الحج

:آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است‏] او بود  که قبلاً شما را مسلمان نامید.

(و أَنزَلْنَا إِلَیْک الْکِتَب بِالْحَقّ‏ِ مُصدِّقاً لِّمَا بَینَ یَدَیْهِ مِنَ الْکتَبِ)48/المائده

:و ما این کتاب [=قرآن‏] را به حق به سوى تو فرو فرستادیم‏، در حالى که تصدیق‏کنندة کتابهاى پیشین و حاکم بر آنهاست‏.

6-اینکه خدا سرانجام پیامبران خود را یاری ودروغزنان را هلاک می کند

 (این یعنی ترغیب ایمان آورندگان ومحکم ساختن قلب پیامبر).

(وَ إِلى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شعَیْباً فَقَالَ یَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الاَخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فى الأَرْضِ مُفْسِدِینَ‏)36/عنکبوت (فَکذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصبَحُوا فى دَارِهِمْ جَثِمِینَ‏)37/عنکبوت

: و به سوى [مردم‏] مَدْیَن‏، برادرشان شعیب را [فرستادیم‏]. گفت‏: «اى قوم من‏، خدا را بپرستید و به روز بازپسین امید داشته باشید و در زمین سر به فساد برمداری پس او را دروغگو خواندند و زلزله آنان را فرو گرفت و بامدادان در خانه‏هایشان از پا درآمدند.»

 (لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِث فِیهِمْ أَلْف سنَةٍ إِلا خَمْسِینَ عَاماً فَأَخَذَهُمُ الطوفَانُ وَ هُمْ ظلِمُونَ‏)14/عنکبوت

: و به راستى‏، نوح را به سوى قومش فرستادیم‏، پس در میان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ کرد، تا طوفان آنها را در حالى که ستمکار بودند فرا گرفت‏.

7- ازاغراض دیگر آن هشداروبشارت است.

( وَ لَقَدْ کَذَّب أَصحَب الحِْجْرِ الْمُرْسلِینَ‏)80/ (  وَ ءَاتَیْنَهُمْ ءَایَتِنَا فَکانُوا عَنهَا مُعْرِضِینَ‏)81/  (وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الجِْبَالِ بُیُوتاً ءَامِنِینَ‏)82/(فَأَخَذَتهُمُ الصیْحَةُ مُصبِحِینَ‏)83/  (فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا کانُوا یَکْسِبُونَ‏)84/الحِجر

: و اهل «حِجر» [نیز] پیامبران [ما] را تکذیب کردند.  و آیات خود را به آنان دادیم‏، و[لى‏] از آنها اعراض کردند، و [براى خود] از کوهها خانه‏هایى مى‏تراشیدند که در امان بمانند.  پس صبحدم‏، فریاد [مرگبار] آنان را فرو گرفت‏.

و آنچه به دست مى‏آوردند، به کارشان نخورد.

8-بیان نعمت های خدا بر پیامبران ومؤمنان،(که در قرآن نمونه های فراوان دارد.)

9-هشدار نسبت به اغوای شیطان،(که او دشمن سوگند خورده وآشکار آدم است.)ولذا علّت تکرار داستان آدم وحوا در موارد عدیده این مطلب است که انسان مواظب این وسوسه کار دیرینه وخنّاس باشد.

10-بیان قدرت خدا در امور خارق عادت نظیر (خلق آدم وتولد عیسی(ع)، و حکایت حضرت ابراهیم وآن چهار پرنده ،وداستان مردی که برشهر ویران می گذشت . »  1

فکر کنم عناوین زیبا ومتنوعی که سیّد قطب،از قرآن آورده بود ،خود به خود گواهِ معجزه بودن وهنرمندی واقعی داستان های قرآن و اهداف بلند آن باشد.

براستی چگونه می شود این همه اهداف عالی ومهم وحساس را در داستان گنجاند،  بدون اینکه به جذّابیت وجنبه ی  هنری کار نه تنها خلل وارد نشود بلکه  داستان دلنشین تر ومقبول تر هم  جلوه کند؟ !

 در پایان نطریات اهل هنر و علم باید بگوییم که:

 قرآن یک کل به هم پیوسته است . و تمام مو ضو عاتش با هم هماهنگ است یعنی وقتی که انسان مؤمن قرآن می خواند کلِ قرآن را نامه محبوب خود و نظریات معشوقه خود می داند.

لذا بینش او نسبت به قرآن یک بینش کلی است ، او فقط در قرآن دنبال این است که ببیند خدایش از چه چیز خشنود می شود و نسبت به چه چیز نفرت دارد ؟ وآن چیز ، داستان باشد و یا تاریخ باشد و یا احکام ودستورات فرقی نمی کند، او در همه جا توجهش به این است که مثلاًدر این مورد یا مثلاًدر این داستان، خدا از چه سخنی وچه رفتاری خشنود شده است؟ مثلاً:خدا از کدام عملکرد موسی خشنود یا خشنود تر شده است؟و از کدام  عمل فرعون غضبناک شده است؟لذا یک انسان مؤمن سعی می کند احوال کلی و جزئی زندگی و حقیقتِ خواست و اراده خدا را از قرآن در آورده و با جز ئیات زندگی خود مطابقت د هد .

و قرآن هم دقیقاً انسان را در همین راه پیش می برد و او را آموزش می دهد و تشویق می کند به آنچه را که خدا دوست دارد .و نهی می کند از آن چه راکه خدا بد می داند.  لذا زنان مؤمن ؛آسیه و مریم یعنی زنان ربّانی را الگوی خود قرار می دهند و مردان مؤمن؛ حضرت موسی و عیسی و محمد (ص)را ،

و در این میان قصه ها ی قرآن و چیزی نیست جز شیوة دقیق بیان جزئیات و کلیات اموری که مو ضع گیری خدا در آنها بسیار مشهود و آشکار است، آن هم به جهت الگو برداری و بکار بستن در امور زندگی.

تا مثل  حضرت یوسف(ع) از دیو شهوت بگریزد و مثل حضرت آدم(ع)از گناه توبه کند  و مثل یو نس(ع) غا فلانه غضب نکند و مثل حضرت یعقوب (ع) اهل صبر باشد .  و مثل فرعون متکبر نباشد و مثل همسر لوط کج و کوله و خفیف و پست نباشد.  خلاصه معجزه ای شگرف و غیر قابل تصور برای بشر درهمه ی  ابعاد ( به نام قرآن ) صورت گرفته است.

که مثل خورشیدی فروزان در حال انفجار و نور پراکنی است ،که ثمرش را با وسعت بسیار همچون ابری پر باران و همیشگی بر سر و روی بشر همیشه فرو می ریزد و ریشه  هر سبزی و خرّمی  در ادبیات(حتی ادبیات کفر) در اینجاست .  لذا قصه ها ی قرآن، از بقیه مطالیش جدا شدنی نیست.و قصه های قرآن فقط در همان حال و هوای اعتقادی سیاسی و اجتماعی خود قرآن مفهوم واقعی اش را می یابند وزنده هستند.

 و اگر از مجموعه کلّی قرآن جدا شوند، مثل این است که شما چشم کسی را از سر او در آورید ودر وسط بشقاب بگذارید ،و بعد بخوا هید حیات بخشی و عملکرد آن در بدن زنده  را بررسی کنید!  البته می شود با الگو قرار دادن چشم یک دوربین عکاسی ساخت.  اما این کجا و آن کجا تفاوت راه از کجا تا کجا ست؟!

پس ای عزیز،به قرآن روی آوروبه همه ی آن بطور هماهنگ توجّه کرده وبه آن  عمل کن.  تا حیات طیبه پیدا کنی. و خود یک قصة راست شوی و الگویِ راست قامتان .  تا تو هم (دست نوازش خدا  بر غربت مریم را ) برسر خود حس کرده و سر شاراز امید ونشاط و زندگی  شوی.



[1] . همان (سایت جهاد دانشگاهی)

[2]. خرمشاهی،ب، تاریخچه قصص قرآنی ،1373، -مجلّه ی بیّنات ،شماره ی 4.

[3] . همان ،ص 237 به بعد

1 .همان ،ص 237 به بعد (البته بعضی مواقع  مطالب را از زبان خودم بیان کرده ام)

داستان- هنر -قرآن (37)

  2-2- نظریه ی تمثیل یا اسطوره ای بودن داستانهای قرآنی!

آقای حسینی از قول دکتر خلف الله چنین می آورد :

«به اعتراف مفسران بزرگ پیشین ومعاصر  ،قصه ی تمثیلی وخیالی درقرآن یافت می شود !

قصه تمثیلی قصه ای است ادبی که ضمن یکی از تعاریف رایج جای می گیرد. یعنی اثری ادبی که نتیجه تخیل قصه گو درباب حوادثی است که قهرمانی دارند ولی حوادث منسوب به او هرگز وجود خارجی نداشته اند .  نیز می توانیم بگوییم که با عنایت به این اقوال،هیچ کس نیست که با وجود قصه تمثیلی زائیده خیال درقرآن مخالف باشد ! البته خیال جاری دراین قصه ها برخواسته از نیاز بشر وعادات بلاغی ایشان است وخداوند نیز با تکیه برهمین عادت بلاغی مخاطبان سخن گفته،  دکتر خلف الله برای اثبات سخنش اینچنین  آیات (13 تا 21 سورة یس ) را شاهد مثال می آورد:

[داستان‏] مردم آن شهرى را که رسولان بدانجا آمدند براى آنان مَثَل زن‏: آنگاه که دو تن سوى آنان فرستادیم‏، و[لى‏] آن دو را دروغزن پنداشتند، تا با [فرستاده‏] سومین [آنان را] تأیید کردیم‏، پس [رسولان‏] گفتند:

«ما به سوى شما به پیامبرى فرستاده شده‏ا یم »[ناباوران آن دیار] گفتند:

«شما جز بشرى مانند ما نیستید، و [خداى‏] رحمان چیزى نفرستاده‏، و شما جز دروغ نمى‏پردازید. گفتند: «پروردگار ما مى‏داند که ما واقعاً به سوى شما به پیامبرى فرستاده شده‏ایم‏. و بر ما [وظیفه‏اى‏] جز رسانیدن آشکار [پیام‏] نیست پاسخ دادند:

«ما [حضور] شما را به شگون بد گرفته‏ایم‏. اگر دست برندارید، سنگسارتان مى‏کنیم و قطعاً عذاب دردناکى از ما به شما خواهد رسید. [رسولان‏]گفتند:

«شومىِ شما با خود شماست‏. آیا اگر شما را پند دهند [باز کفر مى‏ورزید]؟ نه‏! بلکه شما قومى اسرافکارید و [در این میان‏] مردى از دورترین جاى شهر دوان دوان آمد، [و] گفت‏: «اى مردم‏، از این فرستادگان پیروى کنید از کسانى که پاداشى از شما نمى‏خواهند و خود [نیز] بر راه راست قرار دارند، پیروى کنید. !« 1

این برداشت کودکانة دکتر خلف الله را مقایسه کنید با بیانات نورانی استاد ما دکتر ولی الله نقی پور فر ،تا دانسته شود که چشمة جوشان معارف اهلبیتِ عصمت وطهارت چه حقایق نابی را بر روی پیروان خود متجلی می کند ؛

«از روایات برمی آید که این رسولان مورد بحث درآیه13/یس ، شاگردان حضرت عیسی (ع) بوده اند(حتی معصوم هم نبوده اند) که برای تبلیغ دین می روند. وآنجا که قرآن می فرماید:

«با سومی آنها را عزت دادیم واستوار داشتیم »منظور این است که سومی عزت الهی همراهش بوده [یعنی معجزه، یعنی همان علامت صدق دعوت را با خود داشته است]. زیرا عزت الهی غالب غیر مغلوب است وحقانیت دعوت الهی را تثبیت می کند.

(این سومی هم شمعون جد مادری امام زمان «حضرت حجه بن الحسن العسکری» می باشد که درآیه مورد بحث بعنوان جانشین حضرت عیسی (ع) یعنی پطرس  که صاحب معجزه بوده است ،آمده است .«[1]

آیا این مسائل اساسی قرآن،آنچنان تمثیلاتی است که جناب خلف الله ادعا می کند؟ باز هم در ادامه ی همان بحث دکتر خلف الله  ادعا می کند: 

«این [ کتاب] چیزی جزافسانه های پیشینیان نیست»[2]

واقعاً بجا هم پافشرده اند زیرا اگر اساطیری بودن مطالب قرآن را بپذیریم دیگر راه باز می شود که بگویند:

 قرآن ساخته وپرداخته بشر است ویا مثلاً از خرافات تورات ریشه می گیرد.؟! همانطور که تمام تهمت هایی که به پیامبر(نظیر اینکه قرآن اساطیر الاولین است) می زده اند.منظورشان رد وحیانیت قرآن بوده است!

باید گفت که بحث نماد ورمز را هم درقصه های قرآن،برای این مطرح کرده اند،که به اصطلاح نشان دهند که در قرآن هم،با مواجهه با مکاتب ادبی وهنری روزگار ما کاستی ونقصان وجود ندارد.اما باید گفت:

نماد که به معنی رمز ویا ایماء واشاره همراه با کلام ولابلای آن می باشد.درادبیات امروز به معنی بیان حقایق درپرده ی رموز نیست.امروز نماد را برخواسته از احساسات ووهمیات ورؤیاهایی می دانند که ریشه درواقعیت ندارد.لذا نماد به این معنا همیشه امری اختلافی وذوقی است که یکی مثلاً رنگ زرد را نشانه ی نفرت ودیگری نشانه ی مهر ورزی می داند.

 وثمره این نوع ادبیات رمزی ونمادجویی فردی ،هنر وادبیات سرگردان امروزی است. که هرکس با توجه به گرفتاری خویش دنبال ساختن نمادی می گردد ولذا اثر هنری امروز بیشتر رفع نیاز از نفس هنرمند است تا گره گشایی وپیام آوری وهم زبانی برای مخاطب وبا او. بنابراین خطر اینجاست که گروهی می کوشند تا قصه های قرآن وکلام الهی را با این نماد گرایی افراطی درآمیزند وقصه های قرآن را مظهر نماد ورمز نشان دهند، تا آنجا که مفسری همچون»زمخشری« درتفسیر آیه 29 فتح ؛می فرماید:

«محمد [ص‏] پیامبر خداست‏؛ و کسانى که با اویند، بر کافران‏، سختگیر [و] با همدیگر مهربانند. آنان را در رکوع و سجود مى‏بینى‏. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامت [مشخصّه‏] آنان بر اثر سجود در چهره‏هایشان است‏.

این صفت ایشان است در تورات‏، و مثَل آنها در انجیل چون کشته‏اى است که جوانه ی خودرا برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد ، تا از [انبوهى‏] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد. خدا به کسانى از آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏اند، آمرزش و پاداش بزرگی وعده داده‏است‏.»

وتفسیر می کند که:

«این تمثیلی است که خداوند در مورد پیدایش ورشد اسلام آورده است جوانه اش را با ابوبکر برنهاد،آن جوانه را با عمر مایه بخشید،با عثمان آن را نیرو داد وبا علی بر ساقه خود استوار ساخت1[3]

توجه کنید ،اگر ما درجمله ی بالا ،جای مایه بخشیدن عمر را، با نیرو دادن عثمان عوض کنیم چه می شود؟ویا دلیلی داریم که مایه را عمر داد ونیرو را عثمان،اصلاً چرا نگوییم که مایه را رسول الله بخشید ؟جنابِ کشافِ راز!چه دلایلی براین حرفهادارند ؟!

درنتیجه  « اگر نماد گرایی به این معنا به قصه های قرآن تحمیل گردد بنیاد آن را ویران می کند،زیرا دراین صورت هرکس به میل خود تأویلی وبلکه تفسیری از مفاهیم قرآنی  ارائه می دهد.وحقایق وواقعیت های قرآنی درقصه ها قلب می شود وچنان جلوه داده می شوند که گویی هرگز رخ نداده اند.

به عنوان مثال:آدم وحوا،نماد نیروهایی خاص وبهشت آدم وحوا،نماد تمنیات نفسانی قلمداد شده ودرنتیجه دین تباه می شود.  البته مراد ما همین نماد گرایی مذموم وتأویلات بی اساس است.  

وگرنه ما هرگز با راز داشتن مفاهیم قرآنی مخالف نیستیم وصد البته خدا ائمه اطهار(ع)را برای راز گشایی قرآن قرارداده است.این کجا؟ ودل سپردن به اخبار ضعیف ومجهول الراوی واقوال شطح سازان واستنادات معما گونه صوفی مشربان کجا؟!)

وخلاصه باید گفت به طور کلی  قصه های قرآن، از معیارهای ادبی بشری پیروی نمی کند قرآن همانطور که درنقل رویدادهای تاریخی گزارشگری راستین است،اما تاریخ نگارانه هم به آنها نمی پردازد.

یعنی ضمن اینکه دربیان واقعیت های تاریخی متعهد است اما کتاب تاریخ نیست.لذا نمی شود به نظرات کسانی (نظیر امین خولی) که می گویند:

 «چون نگرش تاریخی برقرآن حاکم نیست باید قصه های قرآن را نمادین واسطوره ای وتمثیلی وگاه نیز واقعی به حساب آورد.، توجه کرد.»[4]

وباز از آنجا که مشهور است،ادبیات با اشیاء(نه همانگونه که هستند بل آنگونه که به نظر می رسند)سروکار دارند. مدار هنر هم،عاطفه واحساس مخاطب است نه عقل ولزوم منطقی، ودرشگردهای بیانی هم چون(تشبیه واستعاره وکنایه وتمثیل)اساساً لزوم عرفی درنظر است نه منطقی،وکلاً ادبیات به ویژه ادبیات داستانی،معمولاً با صورتهای ذهنی مخاطبان خود سروکار دارند.یعنی همان صورت هایی که گاه دقیقاً با حقایق تاریخی سازگاری ندارند.

لذا معیارهای قصه های قرآن با معیارهای ادبیات بشری تفاوت دارد.

واین طور نیست که بگویند:

«اگر درتمثیل سخن با منطق ادبی سازگاری داشته باشد راست است ودرست،هرچند که با واقعیت مطابق نباشد!؟»[5]



1 .حسینی،ا.، مبانی هنری قصّه های قرآن،1377،ص 105 به بعد

[1] . دکتر ولی الله نقی پور فر در کلاس درس در شرح آیات فوق .

[2] .همان.

 

[3] تفسیر کشاف،ص 341،به نقل ازکتاب آقای حسینی.

[4] . همان  ،ص131به بعد

[5] . همان  ،ص131به بعد

هنر -داستان- قرآن (36)

2-1 واقعی بودن داستان های قرآنی

بحث دیدگاه نورانی وجوانب آن درفصل یک به نحوه مفصل مطرح شد.در اینجا می پردازیم به بحث مهم دیگری که از اصول بنیادین داستانهای قرآنی می باشد.وآن بحث واقعی بودن داستانهای قرآنی است.

تفسیر نمونه دراین مورد  می نویسد:

« داستانهای ساختگی زیبا ودل انگیز بسیار است وهمیشه درمیان مردم افسانه های خیالی جالب فراوان بوده است،مباداکسی تصورکند که سرگذشت یوسف یا پیامبران که درقرآن آمده است،ازاین قبیل است. مهم این است که این سرگذشت های عبرت انگیز وتکان دهنده،همه عین واقعیت است وکمترین انحراف از واقعیت وعینیت خارجی درآن وجود ندارد،به همین دلیل تاثیر آن فوق العاده زیاد است.» [1]

 وهمچنین مصطفی زمانی در مورد واقعی بودن داستان های قرآنی می نویسد:

« قصه های قرآن برخلاف بسیاری از قصه های ادبی که عنصر خیال وحوادث پنداری نقش بسزایی درآنها دارد وهرچه این عنصر نفوذ بیشتری درساختار داشته باشد تاثیر آن درشنونده بیشتر است،درقرآن قصه ها نه تنها برواقعیت تطبیق دارند،بلکه این وقایع مهم ترین وحساس ترین وقایع تاریخی انسان ها هستند،وقایعی که هرکدام کاروان آدمی را به سو وجهت خاصی سوق داده اند وتا ابد نقش خود را برپیشانی او خواهند داشت وبرای او بیدار گر ،زنده وروشن گر خواهند ماند وقرآن از مجرای این قصص، بزرگ ترین لغزش ها ومعمول ترین انحرافات بشری را به شیوه ای بی نظیر،زیبا وجذاب به نمایش می گذارد.»[2]

 سیّد علی موسوی گرمارودی هم دراین مورد آورده است:

«درقصه های قرآن،آفرینش هنری،تنها  به نحوه ی بیان قصه ها باز می گردد ودرموضوع وتم وشخصیت پردازی وآکسیون ها واپیزودها وحادثه ها،تخیل وآفرینش ذهنی،راه اندازد. به تعبیر دیگر درقرآن آفرینش هنری بیشتر به زبان  وبیان باز می گردد نه به یک تکنیک وساختمان داستانها،

یعنی داستان تخیلی نیست که آفریده ی  هنری ذهن باشد، داستانهای قرآن درعلم خداوند وجود دارند. چنانکه می فرماید:

 ( فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما کُنّا غائِبینَ‏)7/اعراف

«و از روى دانش به آنان گزارش خواهیم داد و ما [از احوال آنان‏] غایب نبوده‏ایم‏ »

پس بزرگترین تفاوت داستانهای قرآنی با داستانهای بشری همین بحث تخیلی بودن واقعی بودن است.بنابراین قصه های قرآن حق است  وواقع شده است.

وباید دانست حتی رئالیسم درقصه نویسی جدید به معنا واقعی بودن داستان نیست بلکه به این معنا است که شخصیت ها وفضا طوری ایجاد می شود که واقع نما باشد وبه زندگی روزمره مردم شباهت داشته باشند،نه اینکه روی داده های قصه الزاماًدرخارج اتفاق افتاده باشد!

لذا تم وتیپ واشخاص همه زائیده ی تخیل نویسنده هستند درحالی که درقرآن کریم،واقعیت ها برواقع خارجی استوار است.

گیرم به نظر من برخی از این واقعیت ها»حق«اند وبرخی »واقع« به عبارت دیگر برخی از داستانها ی قرآن رئال است وواقع ومشابه آنها درخارج شدنی است واتفاق افتادنی،وبرخی دیگر اعجاز است وجز با اراده ومشیت الهی،حتی مشابهش (به آسانی ودر شرایط عادی) انجام شدنی نیست « مثل اژدها شدن عصا».

ضمناً بخش های رئال داستان های قرآن  با داستانهای بشری تفاوت دارد زیرا رئال داستان نگاری امروز ،چنانکه پیشتر اشاره کردیم ،گزینش خلاق نویسنده از وقایعی است که یک پا درنظایر خارجی وپای دیگر درتجربه ذهنی نویسنده دارد.  درحالی که واقعیت در داستانهای قرآن صرفاً گزارش صدق وراست وقایع وحوادثی است که زمانی عیناً درخارج روی داده است.»[3]

بهاءالدین خرمشاهی نیز در این مورد چنین نظریّه می دهد:

«قصه های قرآنی همه حق وصدق وراست است ودرست است وهیچ کدام حاصل تخیل وبرساخته ذهن نیست،وبا داستانهای واقعی وواقع گرایانه بشری هم تفاوت دارد.فی المثل،درداستانهای قرآنی جزآنکه تخیل راه ندارد،اغراق واطناب وزمینه سازی زمانی ومکانی وطرح وتوطئه های ادبی ونظائر آن  نیز راه ندارد.  حتی ( به استثنای داستان یوسف)داستانهای قرآنی توالی وتسلسل ظاهری را هم ندارند»[4]

  وهمچنین منوچهر اکبرلوهم دراین رابطه نوشته است:

« از طرفی باید درنظر داشت که قصه های پیامبران با وجود تمامی وجوه نمادین آن به باور ما قصه های واقعی  است ونه افسانه ای،اسطوره ای یا خیالی. این داستان ها درواقع آئینه تمام نمای روح بشر،محصول تجربیات او،آرمان شرح وصفی گویا از امید وکمال اوست.

وبا بررسی دقیق آنها نیز شناخت نصیب انسان می شود. همچنین بررسی این داستان ها پرده از تفکر وتخیل جوامع انسانی ونقاب ازچهره تاریخ برمی دارد وتحقیق و تلاشی است برای شناخت جوامع گذشته انسانی وزندگی انسانها دراعصار مختلف تاریخ. »[5]

برای تحقیق بیشتر درباب تخیلی نبودن قصص قرآنی دوستان را سفارش می کنم به مطالعه ی فصل سوّم کتاب جالب وزیبای  مبانی هنری قصه های قرآن از سید ابوالقاسم حسینی ، که پاسخ جالبی است  به کسانی نظیر دکتر محمد احمد خلف الله واستاد ایشان دکتر امین خولی ودکتر طه حسین . [6]

جهت جمع بندی مطالب  بحث واقعی بودن داستان های قرآنی  خلاصه ی نظرآقای حسینی  را می آوریم:

«ازنظر ماهمه ی قصه های قرآن واقعی وتاریخی است ونوع دیگری درکنار آن نمی توان آورد.مثلاً(نوع تمثیلی یا غیبی را) والبته از لحاظ نقش وکارکرد می توان انواعی از لحاظ تمثیلی را به شمار آورد،اما این اصلاً زیرنام(نوع قصه)جای نمی گیرد. وهمچنین قصه های قرآن منتخب همین واقعیات موجود درزندگی بشر است،با همین اشخاص ومکانها وزمانها که برای ما آشنایند واگر چه اکنون عیناً حضورندارند،مشابه ی آنها بسیار است.واگر چنین نباشد،چگونه امروزیان از قصه های دیروزیان درس گیرند وبا آنها رابطه برقرار کنند؟این سنت های همیشه جاری در رگ تاریخ،برای انسان امروز از همان حتمیتی برخوردار است که برای انسان دیروز بود:چنانکه قرآن می فرماید:

«(سُنَّةَ اللّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدیلاً)62/احزاب

« در باره کسانى که پیشتر بوده‏اند [همین‏]سنّت خدا [جارى بوده‏] است‏؛ و در سنّت خدا هرگز تغییرى نخواهى یافت‏. »[7]

آقای حسینی عامل اشتباه دکتر خلف الله که قصه های قرآنی را  درچهار نوع تاریخی، تمثیلی،اسطوره ای ورمزی یا نمادین  خلاصه می کند.سه عامل و انگیزه میداند.

« الف: اوج یافتن گرایش های امروزی ومتمایل به روشن فکری درمصر ودیگر کشورهای اسلامی ،که گروهی از دانشمندان علوم دینی کوشیدن تا همه مفاهیم دینی را به گونه ای با دانش وره آورد فکری جهان غرب همگون جلوه دهند.

ب: پدید آمدن شاهکارهای ادبی بشری درمغرب زمین خصوصاً موج داستان نویسی درسده های اخیر بویژه سده نوزدهم که باعث شد عده ای قصه های قرآن را ازمنظر ادبیات امروز بنگرند وبا همان زاویه دید به تحلیل آنها بپردازند!

ج: بسیاری از مفسران وشارحان قرآن کریم،از مذاهب گوناگون اسلامی،اصرار وافراط ورزیده اند تا قصه های قرآن را بااساطیر وخرافه های رایج درمیان اقوام پیشین وبویژه اخبار توراتی سازگار سازند !« 1

دراواخر این بحث ، نوشته ی علامه ی طباطبائی رامی آوریم :

« قرآن  نه کتاب تاریخ است ونه مجموعه ی کتاب های تخیلی، بلکه کتابی است عزتمند که باطل از هیچ سو درآن راه ندارد وخود تصریح کرده است که کلام خدا است،وجز حق نمی گوید،وماورای حق چیزی جزباطل نیست،برای دست یابی به حق هرگز از باطل نتوان یاری گرفت وآن کتابی است که به حق وره مستقیم فرا می خواند وآیاتش سراسر براخذ کنندگان وطرح کنندگان حجت هستند.پس چگونه یک پژوهشگر قرآنی رخصت دارد که آن را دربردارنده ی رأیی باطل ،قصه ی دروغ،یا خرافه وتخیل بشمارد؟!«2

درپایان وحسن ختام  این بحث قول زیبای سید قطب را به نقل از آقای ژرفا می آورم،سید قطب درچاپ سوم اثر خویش می نویسد:

«صدق قصه های قرآن صدق واقعی است... وهرگاه هم از رویداد ها یا شخصیت هایی درقصه های قرآن یاد شده باشد که درتاریخ نام ونشانی از آنها نیست،باید قرآن را دربرابر تاریخ حجت دانست،زیرا قرآن نازل شده ی حکیم داناست وتنها متن دینی سالم مانده از تحریف وتزویردرطول تاریخ است.

من درشگفتی ام که چرا از تعبیر«هنر»چنین به ذهن متبادر می شود که یک اثر، بافته ی خیال وساخته ی وهم و غیر معقول است.مگر نمی توان حقایق را به شیوه ای هنری وعلمی عرضه کرد،یعنی هم صادق وواقعی باشد وهم هنری وعلمی؟

آیا ازاین رو [ می باشد] که «هومر» ایلیاد وادیسه را از روایات اساطیری برساختند؟ یا ازاین رو [می باشد] که نویسندگان داستان وقصه ی کوتاه ورمان دراروپا، درهنر آزاد خود، چندان به واقعیات توجه ندارند؟!

آری، این هنر است،اما نه همه هنر.حقیقت را نیز می توان به گونه ای کاملاً هنرمندانه عرضه کرد.

تصور این مطلب سخت نیست، مشهود به اینکه خود را ازاین (عقلانیت وام گرفته از ترجمه های غربی برهانیم واز نمونه های صرفاً غربی روی بگردانیم . ودراصطلاحات رایج بازنگری فراگیری داشته باشیم.  

(إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاَّ اللّهُ وَ إِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ‏)62/آل عمران

(آرى‏، داستان درست [مسیح‏] همین است‏؛ و معبودى جز خدا نیست‏، و خداست که در واقع‏، همان شکست‏ناپذیر حکیم است)1

با توجه به مطالب فوق واقعی بودن ودر عین واقعیّت داشتن وهنرمندانه بودن قصّه های قرآن ثابت است.



[1]   .مکارم .ن.،تفسیر نمونه،جلد10،ذیل تفسیر سورة یوسف آیه/111.

[2] . جادالمولی ، م، ا.مقدمه ی قصّه های قرآن،مترجم (زمانی ،م)1380، تألیف ،ص26.

[3] . موسوی گرمارودی،ع.، داستان پیامبران،1374،  ص114 به بعد.

[4] . خرمشاهی،ب، تاریخچه قصص قرآنی ،1373، -مجلّه ی بیّنات ،شماره ی 4.

[5] . سایت جهاد دانشگاهی،قسمت خبرگزاری قرآنی ایران :http://www.ikna.ir/newsbodoesc.asp?prodid=4454

[6] . به گفته ی دکتر صفدر شاکر استاد راهنمای این جانب ، ،درکتاب الشعر الجاهلی اش ،همان عقیده ی دکتر خلف الله را دارد.

[7] . حسینی،ا.، مبانی هنری قصّه های قرآن،1377،ص70 به بعد.

1  .حسینی،ا.، مبانی هنری قصّه های قرآن،1377،ص 94 به بعد.

2  .طباطبائی،م،المیزان فی تفسیرالقرآن،1362،جلد 7 ، ص 172، (به نقل ازکتاب ژرفا).

1  .سیّد قطب،التصویرالفنی فی القرآن،ص255تا259،

هنر -داستان قرآن(35)

3-2-محتوی واهداف داستان های بشری:

گر چه هنر مندان و دانشمندان در هنر داستان نویسی زحمات زیادی را متحمل شده اند تا بتوانند حاصل تجربیات و علوم خود را از راه داستان در اختیار بشریت قرار دهند .

و انصا فاًهم خدمات قابل توجهی در تربیت نفوس و نظم اجتماعی و حرکات انقلابی ملت ها انجام داده اند.

اما به طور کلی باید دربحث محتویات داستان های بشری به این نکته توجه کرد ،که حتی اگر نویسنده ای بخواهد تجربیاتِ زندگی خودش را بنویسد ،و حتی اگر عین واقعیات را هم بنویسد ،باز هم این نوشته ی فرد از انجا که تابع ِجهان بینی و بینش ، شرایط اجتماعی ، اقلیمی ، زمانی و مکانی خود شخص می باشد ،

و از انجا که هزاران مسئله ی پیدا وپنهان،آگاه ونا آگاه ،در زندگی هر انسانی نقش دارد، چگونه می شود آن نوشته برای من که در حال وهوای کاملاًمتفاوتی و یا احیاناًمتعارضی با آن نویسنده یا قهرمان داستان او هستم ، راه گشاو امید بخش وسازنده باشد؟

تا چه رسد به اینکه نویسنده، یک شخصیت های خیالی خلق کند ،که هرگز نمی تواند آن قدر و مقدار تأثیرات بیرونی و درونی قبل از تولد و بعد از تولد ، کودکی ،جوانی ، پیری ، محیط ،افراد ،طبیعت ، امداد های الهی و غیره را محاسبه کرده و شخصیتی بیا فریند که بتواند الگوی زندگی واقعی مردم باشد؟ !

 لذا اکثر نوشته های چنین افرادی جز ارائه ی یک زندگی مصنوعی ، که اگر خیلی خوش بین باشیم مثل یک گل پلاستیکی خواهد بود که نه حیات و نه عطر و نه تأثیر یک گل واقعی را خواهد داشت.

مضا فاً اینکه در این اوضاع واحوال کار گزاران شیاطین بیکار ننشسته و داستان هایی را با محتوا های جذاب ولی شیطانی با مایه های عشق های مجازی ،که با پر رنگ نشان دادن آن عشق ها و قربانی کردن همه ی زندگی را به پای این نوع عشق ها ،

تا حدی که عاشق برای رسیدن به معشوق مرتکب هر نوع قتل ،غارت و خیانت می شود وهمه ی این ظلم ها “تنها به واسطه اینکه طرف عاشق است و کله خراب ”توسط نویسنده توجیه می شود.

.وتبلیغ اعتیاد ، تجمل ، خشونت ، ملی گرایی کور ،اهداف استعماری و بعضاًهم سرگر می های بی فایده وسرِکاری ،به بازار عرضه می کنند.  

اگر بخواهیم چندین نمونه از این محتوای داستان های بشری را بیاوریم  مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد.  لذا ما بطور گذرا، نکات کلیدی از نوشته های   چند نویسنده ،را خواهیم آورد  تا مشت نمونه خروار باشد.

نوشته هایی که قهرمان آنها پس از عمری قهرمان بازی و مبارزه، سر انجام به دست خودِ نویسنده قربانی شده ، و زندگی اش هم  بیهوده ،تا اینکه در پایان داستان قهرمان داستان در حال سوت کشیدن و قدم گذاردن بر روی برگ های پاییزی بیهودگی دنیا را به نمایش می گذارد.[1]

یا اینکه در پایان داستان، زندگی را همچون جامِ زهری به شکل یک لیوان آب بنوشد وسیگاری روشن کند و بر این دنیای بیهوده دود نثار کند.  تا هم عقده دل نویسنده گشوده شود  و هم به انسانها، به زبان بی زبانی بگوید ،شما با ما نباشید ،بهتر است بروید دنبال کار خودتان.[2]

 در این فیلم ها وداستان ها که نمونه های آن زیاد است،  مبارزه با باطل را آن قدر سخت ومشکل،نشانت بدهند !که با وجود ازدست دادن فرزندان و  یا ران و اموال خود ،

در آخر چیزی جز غربت و فلاکت  بدست نیا وری! و بجای آب همه اش سراب ببینی و بجای انسان زنده وقهرمان و مبارز ،یک انسان بد بخت شده ویک  قالب تهی از حیات و زندگی را در پایان داستان در شکل قهرمان داستان نشانت می دهند !

 و گل ها همه بی عطربیابی و آدمها راگرگِ آدمها! ودر این بر هوت بی عاطفه و بی رحمی که نویسندگان ِبه پوچی رسیده بر ایت ترسیم می کنند ،جزءتنهائی،آوارگی،

ظلمت،بی اعتمادی،خیانت،محکومیت،حقارت،آلودگی و اسیری  نبینی ،ولذا چیزی اززندگی نمی بینی، حتی مرگت را هم آزاردهنده و جانخراش می بینی![3]

مثل  نوشته هایی که در حکومت اسلامی ماو با نظارت وزارت ارشاد اسلامی! وارد بازار کتاب شده است که مایه تأسف است، از این قبیل :

«تو احتیاج به یک دوست دختر داری ،و ادامه می دهد: مشروب می خوری؟و در جواب می شنود : بله بدم نمی آید !؟»[4]

و یا نویسندة دیگری می نویسد:

«می خواهم رابطه جنسی مون ر ابراتون بگم!»[5]

و  فرشته در رمان مروارید، ملا حیدری را مطرح می کند که لایق اربابان غربی خودش است،

و یا ببینید در فیلم سگ کشی، که همه اشخاص آن اهل رابطه نا سالم با جنس مخالف هستند. از رئیس اداره تا رئیس شرکت و افراد عادی همه فاسد و اهل خیا نت ولی امّا آن خانمِ از فرنگ برگشته، آدم حسابی و با فرهنگ و الگوست !

ویا در فیلم دنیا ،آن خانم محترمِ مدل امروزی و برجسته ،و به اصطلاح کار دان ،به حاجی آقایِ متدین که حالا عاشق او شده ولی به فرزند خودش می گوید :

«جوان ولگردی نکن»

جوان هم در پاسخ می گوید :

«تو اوّل خوب بودی ولی حالا عشق می کنی، امّا جوان ها اوّل عشق شان را می کنند و بعداً خوب می شوند !»*

 در همین اوضاع و احوال محمد علی جمال زاده ،در کتاب یکی بود ویکی نبود،می نویسد :

«آقا شیخ که معلوم می شود جنی و غشی است و اصلاًزبان ما هم سرش نمی شود و عرب است!»[6]

البته همین جمال زاده خودش را روی پای شاه می اندازد ،و شاه می گوید :

                «جمال زاده هر چه می خواهد به او بدهید» ! [7]

  و یا صادق هدایت که در پاریس اما با چهره ی ملی برای ملت ما توپ مروارید را می نویسد و تهران ما را به آنچه بدترین جای اروپا و غرب لایق آن است  تشبیه می کند!؟[8]

و یا صادق چوبک که در کتاب اسب و درشکه اش می آورد :

«سید عمامه به سری که پوستین مندرسی روی دوشش بود گفت :ای بابا حیوون باکیش نیس دواش یک فندق مومیاییه …!»*

 ویافلانی که هم هوش است و هم گل وهم شیر! مردی با کراوات سرخ را می تراود... *

و از این قبیل که به قول مرحوم طالقانی:

               « شرح این هجران و این خون جگراین زمان بگذار تا وقت دگر »*

لذا ای دوست این ترا و شات کجا و آن الهامات و  ذوقیات یک انسان متدین  وامید وار کجا؟

که در فضای آسمان آبی و روشن و با محبت کنار در یاچه ای ازآب وساحلی پوشیده از گیاه و گل های با صفا،دختری زیبا را به تصویر می کشد که درکمال امنیت به نشستن پروانه بر روی دستش نظاره می کند و بعد برای بدست آوردن آن بر روی گل ها می دود و می خندد  وهمراه او همه ی آسمان وزمین به شادی   نشسته ومی خندد ! و این همان فا صله بین ایمان و کفر است.  تا حدی که ویکتور هگو هم می گوید :

«زندگی را آنطور که خدا آفریده است به دست آورید .»*

جان ما امام صادق (ع)هم می گوید:

          «هل الدین الا الحب»آیا دین غیر از محبت است.»*

به همین مقذار از محتوی واهداف داستان های بشری بسنده می کنیم،و در فصل بعد می پردازیم به داستان های قرآنی تا بدست آید که آب کجاست وسراب کجا؟



[1] . این ها را در فیلم دیدهام .و آن وقت ها به نام فیلم و کارگردان توجه نداشتم .

[2] .  """   """   """   """   """   """   """    """    """.

[3] . برای استنادات این صفحه فیلم های زیادی وجود دارد. که در حکومت های طاغوتی ویا درویدئو کلوپ هاموجود می باشد..

[4] . همایون پور، خ .، ثرجمه ی متن دوم، 1369، در صفحه 227.

[5] . قاسمی،ن.، ترجمه ی ذاستان عشق.

[6] . این مطالب ومطالب صفحه ی بعد بصورت سخنرانی بوده در کلاس های داستان نویسی ادب وایثار در تهران ،لذا منابع آن دراختیار من نبوده است.

[7] . هفته نامه صبح ،1374، شماره ی32.

[8] . هدایت،ص.، توپ مروارید، کتاب بدون شناسنامه است!

* .این مطالب را در کلاس داستان نویسی در تهران شنیده و یادداشت کرده ام.